مَرقُس 14 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳توطئه علیه عیسی ( متّی 26:1-5 ؛ لوقا 22:1-2 ؛ یوحنا 11:45-53 ) 1 دو روز به عید فِصَح و عید نان فطیر مانده بود. سران کاهنان و علما در صدد بودند عیسی را مخفیانه دستگیر کرده به قتل برسانند. 2 آنها میگفتند: «این کار را نباید در روزهای عید انجام دهیم، مبادا مردم آشوب کنند.» تدهین عیسی در بِیتعَنْیا ( متّی 26:6-13 ؛ یوحنا 12:1-8 ) 3 وقتی عیسی در بِیتعَنْیا در خانۀ شمعون جذامی بر سر سفره نشسته بود، زنی با عطردانی از سنگ مرمر که پُر از عطر گرانقیمتِ سنبل خالص بود وارد شد و عطردان را شکست و عطر را بر سر عیسی ریخت. 4 بعضی از حاضران با عصبانیّت به یکدیگر گفتند: «چرا باید این عطر اینطور تلف شود؟ 5 میشد آن را به بیش از سیصد سکّۀ نقره فروخت و پولش را به فقرا داد.» و آنها آن زن را سخت سرزنش کردند. 6 امّا عیسی فرمود: «با او کاری نداشته باشید؛ چرا او را ناراحت میکنید؟ او کار خوبی برای من کرده است. 7 فقرا همیشه در بین شما خواهند بود و هر وقت بخواهید میتوانید به آنها کمک کنید، امّا مرا همیشه نخواهید داشت. 8 او آنچه از دستش بر میآمد، برای من کرد و با این عمل، بدن مرا پیشاپیش برای دفن آماده کرده است. 9 بهیقین به شما میگویم در هر جای عالم که مژدۀ انجیل اعلام شود، آنچه او کرده است، به یاد او بیان خواهد شد.» همکاری یهودا در تسلیم عیسی ( متّی 26:14-16 ؛ لوقا 22:3-6 ) 10 بعد از آن یهودای اَسخَریوطی که یکی از آن دوازده شاگرد بود، نزد سران کاهنان رفت تا عیسی را به آنها تسلیم نماید. 11 آنها وقتی این را شنیدند، خوشحال شدند و به او وعدۀ پول دادند. یهودا بهدنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را تسلیم کند. صرف شام فِصَح با حواریون ( متّی 26:17-25 ؛ لوقا 22:7-14 ؛ لوقا 22:21-23 ؛ یوحنا 13:21-30 ) 12 در اوّلین روز عید فطیر، وقتی برّهٔ فِصَح را قربانی میکنند، شاگردان به عیسی گفتند: «در کجا میخواهی شام فِصَح را برای تو آماده کنیم؟» 13 عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاده به آنها گفت: «به داخل شهر بروید؛ در آنجا مردی را خواهید دید که کوزۀ آبی را حمل میکند. بهدنبال او بروید 14 و به هر جا که وارد شد، شما به صاحبخانه بگویید، 'استاد میگوید آن اتاقی که من با شاگردانم فِصَح را در آنجا خواهیم خورد، کجا است؟' 15 او اتاق بزرگ و مفروشی را در بالاخانه به شما نشان خواهد داد. در آنجا برای ما تدارک ببینید.» 16 شاگردان به شهر رفتند و همهچیز را همان طوری که عیسی فرموده بود، مشاهده کردند؛ بهاینترتیب تدارک فِصَح را دیدند. 17 وقتی شب شد، عیسی با آن دوازده شاگرد به آنجا آمد. 18 موقعی که آنها سر سفره نشسته و مشغول خوردن غذا بودند، عیسی به آنها فرمود: «بهیقین به شما میگویم که یکی از شما که با من غذا میخورد، مرا تسلیم خواهد کرد.» 19 آنها محزون شدند و یکی پس از دیگری از او پرسیدند: «آیا آن شخص من هستم؟» 20 عیسی پاسخ داد: «یکی از شما دوازده نفر است که با من همکاسه میباشد. 21 البتّه پسر انسان همانطور که در کتب مقدّس نوشته شده است، خواهد مُرد، امّا وای به حال کسی که پسر انسان توسط او تسلیم شود. برای آن شخص بهتر بود که اصلاً به دنیا نمیآمد.» شام مقدّس خداوند ( متّی 26:26-30 ؛ لوقا 22:14-20 ؛ اوّل قرنتیان 11:23-25 ) 22 در موقع شام، عیسی نان را گرفت، و پس از شکرگزاری، آن را پاره کرد و به شاگردان داد و به آنها فرمود: «بگیرید؛ این بدن من است.» 23 بعد پیاله را گرفت و پس از شکرگزاری به آنها داد و همه از آن نوشیدند. 24 عیسی فرمود: «این است خون من که برای بسیاری ریخته میشود و نشانۀ پیمان جدید خدا با انسان است. 25 بهیقین به شما میگویم که دیگر از میوۀ مو نخواهم نوشید تا آن روزی که در پادشاهی خدا آن را تازه بنوشم.» 26 بعد از خواندن سرود عید فِصَح، آنها به کوه زیتون رفتند. پیشگویی انکار پطرس ( متّی 26:31-35 ؛ لوقا 22:31-34 ؛ یوحنا 13:36-38 ) 27 عیسی به شاگردان فرمود: «همۀ شما از من رویگردان خواهید شد، چنانکه نوشته شده است: 'شبان را از پای در میآورم و گوسفندان پراکنده خواهند شد.' 28 امّا بعد از اینکه برخیزانیده شوم، قبل از شما به جلیل خواهم رفت.» 29 پطرس به او گفت: «حتّی اگر همه تو را ترک کنند، من تو را ترک نخواهم کرد.» 30 عیسی به او فرمود: «بهیقین به تو میگویم که امروز و همین امشب قبل از اینکه خروس دو مرتبه بانگ بزند، تو سه مرتبه خواهی گفت که مرا نمیشناسی.» 31 امّا او با تأکید جواب داد: «حتّی اگر لازم شود که با تو بمیرم، هرگز نخواهم گفت که تو را نمیشناسم.» بقیّۀ شاگردان هم همین را گفتند. دعای عیسی در جِتسیمانی ( متّی 26:36-46 ؛ لوقا 22:39-46 ) 32 وقتی به مَحلی به نام جِتسیمانی رسیدند، عیسی به شاگردان فرمود: «مادامیکه من دعا میکنم، شما در اینجا بنشینید.» 33 و بعد پطرس و یعقوب و یوحنا را با خود برد. عیسی که بسیار مضطرب و آشفته شده بود، 34 به ایشان فرمود: «از شدّت غم و اندوه نزدیک به مرگ هستم. شما اینجا بمانید و بیدار باشید.» 35 عیسی کمی از آنجا دور شد و به روی زمین افتاده دعا کرد که اگر ممکن باشد آن ساعت پُردرد و رنج از او بگذرد. 36 پس گفت: «اَبّا، پدر، همهچیز برای تو ممکن است؛ این پیاله را از من دور ساز، امّا نه به خواست من، بلکه به ارادۀ تو.» 37 عیسی برگشت و ایشان را در خواب دید. پس به پطرس گفت: «ای شمعون، خواب هستی؟ آیا نمیتوانستی یک ساعت بیدار بمانی؟ 38 بیدار باشید و دعا کنید تا از وسوسهها به دور بمانید. روح مشتاق است امّا جسم ناتوان.» 39 عیسی بار دیگر رفت و همان دعا را کرد. 40 وقتی برگشت، بازهم آنها را در خواب دید. آنها گیج خواب بودند و نمیدانستند چه جوابی به او بدهند. 41 عیسی بار سوّم آمد و به ایشان فرمود: «آیا بازهم در خواب و در استراحت هستید؟ کافی است! ساعت موعود رسیده است. اکنون پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم میشود. 42 برخیزید برویم؛ آنکه مرا تسلیم میکند الآن میرسد.» بازداشت عیسی ( متّی 26:47-56 ؛ لوقا 22:47-53 ؛ یوحنا 18:3-12 ) 43 او هنوز صحبت میکرد که ناگهان یهودا، یکی از آن دوازده شاگرد، همراه با جمعیّتی که همه با شمشیر و چماق مسلّح بودند از طرف سران کاهنان و علما و مشایخ به آنجا رسیدند. 44 تسلیم کنندۀ او به آنان علامتی داده گفته بود: «کسی را که میبوسم همان شخص است. او را بگیرید و با مراقبت ببرید.» 45 پس همینکه یهودا به آنجا رسید، فوراً نزد عیسی رفت و گفت: «ای استاد!» و او را بوسید. 46 آنها عیسی را دستگیر کرده محکم گرفتند. 47 یکی از حاضران شمشیر خود را کشید و به غلام کاهن اعظم حمله کرده گوش او را بُرید. 48 آنگاه عیسی به آنها فرمود: «مگر من راهزن هستم که با شمشیر و چماق برای دستگیر کردن من آمدهاید؟ 49 من هر روز در معبدِ بزرگ با شما بودم و تعلیم میدادم و شما مرا دستگیر نکردید. امّا آنچه کلام خدا میفرماید باید تحقّق یابد.» 50 همۀ شاگردان او را ترک کرده گریختند. 51 جوانی که فقط یک پارچۀ کتان به دور بدن خود پیچیده بود بهدنبال او رفت. آنها او را هم گرفتند، 52 امّا او آنچه بر تن داشت رها کرد و عریان گریخت. عیسی در برابر شورا ( متّی 26:57-68 ؛ لوقا 22:54-55 ، 22:63-71 ؛ یوحنا 18:13-14 ، 18:19-24 ) 53 عیسی را به حضور کاهن اعظم بردند و همۀ سران کاهنان و مشایخ و علما در آنجا جمع شده بودند. 54 پطرس از دور بهدنبال او آمده وارد حیاط خانۀ کاهن اعظم شد و بین خدمتکاران نشست و در کنار آتش، خود را گرم میکرد. 55 سران کاهنان و تمام شورای یهود در صدد بودند که مدرکی علیه عیسی به دست آورند تا حکم اعدامش را صادر نمایند، امّا مدرکی به دست نیاوردند. 56 گرچه بسیاری علیه او شهادت دروغ دادند، امّا شهادتشان با یکدیگر سازگار نبود. 57 عدّهای بلند شدند و به دروغ شهادت داده گفتند: 58 «ما شنیدیم که میگفت، 'من این معبدِ بزرگ را که به دست انسان ساخته شده، خراب میکنم و در سه روز معبد دیگری میسازم که به دست انسان ساخته نشده باشد.'» 59 ولی در این مورد هم شهادتهای آنها با هم سازگار نبود. 60 کاهن اعظم برخاست و در برابر همه از عیسی پرسید: «به این اتّهاماتی که به تو نسبت میدهند، جوابی نمیدهی؟» 61 امّا او ساکت بود و هیچ جوابی نمیداد. باز کاهن اعظم از او پرسید: «آیا تو مسیح پسر خدای متبارک هستی؟» 62 عیسی گفت: «هستم؛ و 'تو پسر انسان را خواهی دید که در دستِ راستِ خدای قادر نشسته و بر ابرهای آسمان میآید.'» 63 کاهن اعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: «دیگر چه احتیاجی به شاهدان هست؟ 64 شما این کُفر را شنیدید. رأی شما چیست؟» همه او را مستوجب اعدام دانستند. 65 بعضیها آب دهان به رویش میانداختند و چشمهایش را بسته او را میزدند و میگفتند: «از غیب بگو چه کسی تو را زد؟» نگهبانان هم او را کتک میزدند. پطرس عیسی را انکار میکند ( متّی 26:69-75 ؛ لوقا 22:56-62 ؛ یوحنا 18:15-18 ، 18:25-27 ) 66 پطرس هنوز در حیاط پایین ساختمان بود که یکی از کنیزان کاهن اعظم آمد 67 و او را دید که خود را گرم میکند. به او خیره شد و گفت: «تو هم همراه عیسای ناصری بودی!» 68 پطرس انکار کرده گفت: «من اصلاً نمیدانم و نمیفهمم تو چه میگویی.» بعد از آن، او به داخل دالان رفت و در همان موقع خروس بانگ زد. 69 آن کنیز دوباره او را دید و به اطرافیان گفت: «این هم یکی از آنها است.» 70 پطرس بازهم انکار کرد. کمی بعد، اطرافیان به پطرس گفتند: «تو حتماً یکی از آنهایی، چون اهل جلیل هستی.» 71 امّا پطرس لعن کرده سوگند یاد کرد و گفت: «من این شخص را که شما دربارهاش صحبت میکنید، نمیشناسم.» 72 درست در همان وقت خروس برای دوّمین بار بانگ زد و پطرس بهیاد آورد که عیسی به او فرموده بود: «پیش از اینکه خروس دو مرتبه بانگ بزند، تو سه بار خواهی گفت که مرا نمیشناسی.» و او به گریه افتاد. |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies