Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -

یوحنا 4 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳


عیسی و زن سامری

1 وقتی خداوند دریافت که فریسیان شنیده‌اند که او بیشتر از یحیی شاگرد پیدا کرده و آن‌ها را تعمید می‌دهد،

2 هرچند شاگردان عیسی تعمید می‌دادند و نه خود او،

3 یهودیه را ترک کرد و به جلیل بازگشت،

4 ولی لازم بود از سامره عبور کند.

5 او به شهری از سامره که سوخار نام داشت، نزدیک مزرعه‌ای که یعقوب به پسر خود یوسف بخشیده بود، رسید.

6 چاه یعقوب در آنجا بود و عیسی که از سفر خسته شده بود، در کنار چاه نشست. تقریباً ظهر بود.

7 یک زن سامری برای کشیدن آب آمد. عیسی به او گفت: «قدری به من آب بده،»

8 زیرا شاگردانش برای خرید غذا به شهر رفته بودند.

9 زن سامری گفت: «چطور تو که یک یهودی هستی از من که یک زن سامری هستم آب می‌خواهی؟» (او این‌ را گفت چون یهودیان با سامریان معاشرت نمی‌کنند.)

10 عیسی به او پاسخ داد: «اگر می‌دانستی بخشش خدا چیست و کیست که از تو آب می‌خواهد، حتماً از او خواهش می‌کردی و او به تو آب حیات‌بخش عطا می‌کرد.»

11 زن گفت: «ای آقا، دلو نداری و این چاه عمیق است. از کجا آب حیات‌بخش می‌آوری؟

12 آیا تو از جدّ ما یعقوب بزرگ‌تری که این چاه را به ما بخشید و خود او و پسران و گلّه‌اش از آن آشامیدند؟»

13 عیسی گفت: «هرکه از این آب بنوشد، باز تشنه خواهد شد،

14 امّا هر‌کس از آبی که من می‌بخشم بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد، زیرا آن آبی که به او می‌دهم در درون او به چشمه‌ٔ آبی تبدیل خواهد شد که تا حیات جاودان خواهد جوشید.»

15 زن گفت: «ای آقا، آن آب را به من بده تا دیگر تشنه نشوم و برای کشیدن آب به اینجا نیایم.»

16 عیسی به او فرمود: «برو شوهرت را صدا کن و به اینجا برگرد.»

17 زن پاسخ داد: «شوهر ندارم.» عیسی گفت: «راست می‌گویی که شوهر نداری،

18 زیرا تو پنج شوهر داشته‌ای و آن مردی هم که اکنون با تو زندگی می‌کند، شوهر تو نیست. آنچه گفتی درست است.»

19 زن گفت: «ای آقا، می‌بینم که تو نبی هستی.

20 پدران ما بر روی این کوه عبادت می‌کردند، امّا شما یهودیان می‌گویید، باید خدا را در اورشلیم عبادت کرد.»

21 عیسی گفت: «ای زن، باور کن زمانی خواهد آمد که پدر را نه بر روی این کوه پرستش خواهید کرد و نه در اورشلیم.

22 شما سامریان آنچه را که نمی‌شناسید، می‌پرستید، امّا‌ ما آنچه را که می‌شناسیم، عبادت می‌کنیم، زیرا رستگاری به‌واسطۀ قوم یهود می‌آید.

23 امّا زمانی می‌آید، و این زمان هم‌اکنون شروع شده است، که پرستندگان حقیقی، پدر را با روح و راستی عبادت خواهند کرد، زیرا پدر طالب این‌گونه پرستندگان می‌باشد.

24 خدا روح است و هرکه او را می‌پرستد، باید با روح و راستی پرستش نماید.»

25 زن گفت: «من می‌دانم مسیح یعنی همان کریستوس خواهد آمد و هر وقت بیاید، همه‌‌چیز را به ما خواهد گفت.»

26 عیسی گفت: «من که با تو صحبت می‌کنم، همان هستم.»

27 در همان موقع شاگردان عیسی بازگشتند و چون او را دیدند که با یک زن سخن می‌گوید، تعجّب کردند، ولی هیچ‌کس از آن زن نپرسید: «چه می‌خواهی؟» و به عیسی نیز نگفتند: «چرا با او سخن می‌گویی؟»

28 زن سبوی خود را به زمین گذاشت و به شهر رفت و به مردم گفت:

29 «بیایید و مردی را ببینید که آنچه را که تا‌به‌حال کرده بودم، به من گفت. آیا این مسیح نیست؟»

30 پس مردم از شهر خارج شده نزد عیسی رفتند.

31 در این میان، شاگردان از عیسی خواهش کرده گفتند: «ای استاد، چیزی بخور.»

32 امّا او گفت: «من غذایی برای خوردن دارم که شما از آن چیزی نمی‌دانید.»

33 پس شاگردان از یکدیگر پرسیدند: «آیا کسی برای او غذا آورده است؟»

34 عیسی به ایشان گفت: «غذای من این است که ارادۀ فرستندۀ خود را به‌جا آورم و کارهای او را انجام دهم.

35 مگر شما نمی‌گویید، 'هنوز چهار ماه به موسم درو مانده است؟' توجّه کنید، به شما می‌گویم به کشتزارها نگاه کنید و ببینید که حالا برای درو آماده هستند.

36 دروگر مزد خود را می‌گیرد و محصولی برای حیات جاودانی جمع می‌کند تا این که کارنده و درو کننده با هم شادی کنند.

37 در اینجا این گفته مصداق پیدا می‌کند که یکی می‌کارد و دیگری درو می‌کند.

38 من شما را فرستادم تا محصولی را درو کنید که برای آن زحمت نکشیده‌اید. دیگران برای آن زحمت کشیدند و شما از نتایج کار ایشان استفاده می‌برید.»

39 به‌خاطر شهادت آن زن که گفته بود «آنچه تا‌به‌حال کرده بودم به من گفت» در آن شهر عدّۀ زیادی از سامریان به عیسی ایمان آوردند.

40 وقتی سامریان نزد عیسی آمدند، از او خواهش کردند که نزد آن‌ها بماند. پس عیسی دو روز در آنجا ماند.

41 عدّۀ زیادی به‌خاطر سخنان او ایمان آوردند،

42 و به آن زن گفتند: «حالا دیگر به‌خاطر حرف تو نیست که ما ایمان داریم، زیرا ما خود سخنان او را شنیده‌ایم و می‌دانیم که او درحقیقت نجات‌دهندۀ عالم است.»


شفای پسر مأمور دولت

43 پس از دو روز، عیسی آنجا را ترک کرد و به‌طرف جلیل رفت،

44 زیرا خود او فرموده بود که نبی در دیار خود احترامی ندارد،

45 امّا وقتی به جلیل وارد شد، مردم از او استقبال کردند، زیرا آن‌ها هم در روزهای عید در اورشلیم بودند و آنچه را که در اورشلیم انجام داده بود، دیده بودند.

46 عیسی بار دیگر به قانای جلیل، جایی‌که آب را به شراب تبدیل کرده بود، رفت. یکی از مأموران دولت که پسرش در کفرناحوم بیمار و بستری بود، در آنجا بود.

47 وقتی شنید که عیسی از یهودیه به جلیل آمده است، نزد او آمده خواهش کرد که به کفرناحوم برود و پسرش را که در آستانۀ مرگ بود، شفا بخشد.

48 عیسی به او گفت: «شما بدون دیدن نشانه‌ها و معجزات به‌هیچ‌وجه ایمان نمی‌آورید.»

49 آن شخص گفت: «ای آقا، پیش از آنکه بچّۀ من بمیرد، بیا.»

50 آنگاه عیسی گفت: «برو، پسرت زنده خواهد ماند.» آن مرد با ایمان به سخن عیسی به‌طرف منزل به راه افتاد.

51 او در راه بود که خدمتکارانش در بین راه او را دیدند و به او مژده دادند: «پسرت زنده و تندرست است.»

52 او پرسید: «در چه ساعتی حالش خوب شد؟» گفتند: «دیروز در ساعت یک بعد از ظهر تب او قطع شد.»

53 پدر فهمید که این درست همان ساعتی بود که عیسی به او گفته بود: «پسرت زنده خواهد ماند.» پس او و تمام اهل خانه‌اش ایمان آوردند.

54 این دوّمین معجزه‌ای بود که عیسی پس از آنکه از یهودیه به جلیل آمد، انجام داد.

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:



ကြော်ငြာတွေ