یوحنا 20 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳قبر خالی ( متّی 28:1-8 ؛ مرقس 16:1-8 ؛ لوقا 24:1-12 ) 1 در سحرگاه نخستین روز هفته وقتی هوا هنوز تاریک بود، مریم مجدلیه بر سر قبر آمد و دید که سنگ از جلوی قبر برداشته شده است. 2 او دواندوان نزد شمعون پطرس و آن شاگردی که عیسی او را دوست میداشت رفت و به آنها گفت: «خداوند را از قبر بردهاند و نمیدانیم او را کجا گذاشتهاند!» 3 پس پطرس و آن شاگرد دیگر بهراه افتاده بهطرف قبر رفتند. 4 هر دو با هم میدویدند، ولی آن شاگرد دیگر از پطرس جلو افتاد و اوّل به سر قبر رسید. 5 او خم شده به داخل قبر نگاه کرد و کفن را دید که در آنجا قرار داشت، ولی به داخل قبر نرفت. 6 بعد شمعون پطرس هم رسید و به داخل قبر رفت. او هم کفن را دید که در آنجا قرار داشت 7 و آن دستمالی که روی سر عیسی بود در کنار کفن نبود، بلکه پیچیده شده و دور از آن در گوشهای گذاشته شده بود. 8 بعد، آن شاگردی هم که ابتدا به قبر رسیده بود به داخل رفت، آن را دید و ایمان آورد، 9 زیرا تا آنوقت آنها این نوشتهٔ کتب مقدّس را نفهمیده بودند که او باید بعد از مرگ دوباره زنده شود. 10 پس آن دو شاگرد به منزل خود بازگشتند. ظاهر شدن عیسی به مریم مجدلیه ( متّی 28:9-10 ؛ مرقس 16:9-11 ) 11 امّا مریم در خارج قبر ایستاده بود و گریه میکرد. همانطور که او اشک میریخت، خم شد و به داخل قبر نگاه کرد 12 و دو فرشتۀ سفیدپوش را دید که در جاییکه بدن عیسی را گذاشته بودند، یکی نزدیک سر و دیگری نزدیک پا نشسته بودند. 13 آنها به او گفتند: «ای زن، چرا گریه میکنی؟» او پاسخ داد: «خداوندِ مرا بردهاند و نمیدانم او را کجا گذاشتهاند.» 14 وقتی مریم این را گفت، به عقب برگشت و عیسی را دید که در آنجا ایستاده است ولی او را نشناخت. 15 عیسی به او گفت: «ای زن، چرا گریه میکنی؟ دنبال چه کسی میگردی؟» مریم به گمان اینکه او باغبان است، به او گفت: «ای آقا، اگر تو او را بردهای، به من بگو او را کجا گذاشتهای تا من او را ببرم.» 16 عیسی گفت: «ای مریم!» مریم برگشت و به زبان عبری گفت: «ربونی!» (یعنی ای استاد). 17 عیسی به او گفت: «مرا لمس نکن، زیرا هنوز نزد پدر بالا نرفتهام، امّا نزد برادران من برو و به آنان بگو که اکنون نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما بالا میروم.» 18 مریم مجدلیه نزد شاگردان رفت و به آنها گفت: «من خداوند را دیدهام.» و سپس پیغام او را به آنان رسانید. ظاهرشدن عیسی به شاگردان ( متّی 28:16-20 ؛ مرقس 16:14-18 ؛ لوقا 24:36-49 ) 19 در غروب همان روز، وقتی شاگردان از ترس سران یهود در پشت درهای بسته دور هم جمع شده بودند، عیسی آمده در میان آنان ایستاد و گفت: «سلام بر شما باد!» 20 و بعد دستها و پهلوی خود را به آنان نشان داد. وقتی شاگردان، خداوند را دیدند، بسیار شاد شدند. 21 عیسی دوباره گفت: «سلام بر شما باد! همانطور که پدر مرا فرستاد، من نیز شما را میفرستم.» 22 بعد از گفتن این سخن، عیسی بر آنان دمید و گفت: «روحالقدس را بیابید. 23 گناهان کسانی را که ببخشید، بخشیده خواهد شد و گناهان کسانی را که نبخشید، بخشیده نخواهد شد.» عیسی و توما 24 یکی از دوازده شاگرد یعنی توما که به معنی دوقلو است، موقعی که عیسی آمد با آنها نبود. 25 پس سایر شاگردان به او گفتند: «ما خداوند را دیدهایم!» توما به آنها گفت: «من تا جای میخها را در دستش نبینم و انگشت خود را در جای میخها و دستم را در پهلویش نگذارم، باور نخواهم کرد.» 26 بعد از هشت روز، وقتی شاگردان بار دیگر با هم بودند و توما هم با آنان بود، با وجود اینکه درها بسته بود، عیسی به درون آمد و در میان آنان ایستاده گفت: «سلام بر شما باد!» 27 و بعد به توما گفت: «انگشت خود را به اینجا بگذار و دستهای مرا ببین؛ سپس دست خود را بر پهلوی من بگذار و دیگر بیایمان نباش، بلکه ایمان داشته باش.» 28 توما گفت: «ای خداوندِ من، و ای خدای من!» 29 عیسی گفت: «آیا تو بهخاطر اینکه مرا دیدهای ایمان آوردی؟ خوشا به حال کسانی که مرا ندیدهاند و ایمان میآورند.» مقصود از نوشتن این کتاب 30 عیسی معجزات بسیار دیگری در حضور شاگردان خود انجام داد که در این کتاب نوشته نشد. 31 ولی همینقدر نوشته شد تا شما ایمان بیاورید که عیسی، مسیح و پسر خدا است و تا ایمان آورده در نام او صاحب حیات جاودان شوید. |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies