یوحنا 1 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳کلمۀ حیات 1 در ازل کلمه بود. کلمه با خدا بود و کلمه خودِ خدا بود. 2 از ازل کلمه با خدا بود. 3 همه چیز بهواسطهٔ او آفریده شد و بدون او چیزی آفریده نشد. 4 او منشأ حیات بود و آن حیات نور آدمیان بود. 5 نور در تاریکی میتابد و تاریکی هرگز بر آن چیره نشده است. 6 مردی به نام یحیی ظاهر شد که فرستادۀ خدا بود. 7 او آمد تا شاهد باشد و بر آن نور شهادت دهد تا همه بهوسیلۀ او ایمان بیاورند. 8 او خود آن نور نبود، بلکه آمد تا بر آن نور شهادت دهد. 9 آن نور حقیقی که همۀ آدمیان را نورانی میکند در حال آمدن بود. 10 او در جهان بود و جهان بهوسیلهٔ او آفریده شد، امّا جهان او را نشناخت. 11 او نزد متعلّقان خود آمد ولی متعلّقانش او را نپذیرفتند. 12 امّا به همۀ کسانی که او را پذیرفتند و به او ایمان آوردند این حقّ را داد که فرزندان خدا شوند، 13 که نه مانند تولّدهای طبیعی و نه در اثر تمایلات نفسانی و نه خواستهٔ یک پدر جسمانی، بلکه از خدا تولّد یافتند. 14 کلمه انسان شد و در میان ما ساکن گردید. ما جلالش را دیدیم، جلالی شایستۀ پسر یگانۀ پدر و پُر از فیض و راستی. 15 یحیی دربارۀ او شهادت داده با صدای بلند میگفت: «این همان شخصی است که دربارۀ او میگفتم که بعد از من میآید امّا بر من برتری و تقدّم دارد، زیرا پیش از تولّد من، او وجود داشت.» 16 از فیض سرشار او، پیوسته برکات فراوانی یافتهایم. 17 زیرا شریعت بهوسیلهٔ موسی عطا شد، امّا فیض و راستی توسط عیسای مسیح آمد. 18 کسی هرگز خدا را ندیده است، امّا آن پسر یگانهای که در آغوش پدر است، او را شناسانیده است. پیام یحیای تعمیددهنده ( متّی 3:1-12 ؛ مرقس 1:1-8 ؛ لوقا 3:1-18 ) 19 این است شهادت یحیی هنگامیکه سران یهود، عدّهای از کاهنان و لاویان را از اورشلیم نزد او فرستادند تا بپرسند که او کیست. 20 او از جواب دادن خودداری نکرد، بلکه بهطور واضح اعتراف نموده گفت: «من مسیح نیستم.» 21 آنها از او پرسیدند «پس آیا تو الیاس هستی؟» پاسخ داد: «خیر.» آنها پرسیدند: «آیا تو آن نبی موعود هستی؟» پاسخ داد: «خیر.» 22 پرسیدند: «پس تو کیستی؟ ما باید به فرستندگان خود جواب بدهیم؛ دربارۀ خودت چه میگویی؟» 23 او از زبان اِشعیای نبی پاسخ داده گفت: «من صدای ندا کنندهای هستم که در بیابان فریاد میزند، 'راه خداوند را راست گردانید.'» 24 این قاصدان که از طرف فریسیان فرستاده شده بودند، 25 از او پرسیدند: «اگر تو نه مسیح هستی و نه الیاس و نه آن نبی موعود، پس چرا تعمید میدهی؟» 26 یحیی پاسخ داد: «من با آب تعمید میدهم، امّا کسی در میان شما ایستاده است که شما او را نمیشناسید. 27 او بعد از من میآید، ولی من حتّی شایستۀ آن نیستم که بند نعلینش را باز کنم.» 28 این ماجرا در بِیتعَنْیا، یعنی آنطرف رود اُردن، در جاییکه یحیی مردم را تعمید میداد، واقع شد. برّۀ خدا 29 روز بعد، یحیی عیسی را دید که بهطرف او میآید و اعلام کرد: «نگاه کنید، این است آن برّۀ خدا که گناه جهان را برمیدارد. 30 این است آن کسی که دربارهاش میگفتم، 'بعد از من مردی میآید که بر من تقدّم و برتری دارد، زیرا پیش از تولّد من او وجود داشته است.' 31 من او را نمیشناختم، امّا آمدم تا با آب تعمید دهم و به این وسیله او را به اسرائیل بشناسانم.» 32 یحیی شهادت خود را اینطور ادامه داد: «من روح خدا را دیدم که بهصورت کبوتری از آسمان آمد و بر او قرار گرفت. 33 من او را نمیشناختم، امّا آن کسی که مرا فرستاد تا با آب تعمید دهم به من گفته بود، 'هرگاه ببینی که روح بر کسی نازل شود و بر او قرار گیرد، بدان که او همان کسی است که به روحالقدس تعمید میدهد.' 34 من این را دیدهام و شهادت میدهم که او پسر خدا است.» اوّلین شاگردان عیسی 35 روز بعد، بار دیگر یحیی با دو نفر از شاگردان خود در آنجا ایستاده بود. 36 وقتی عیسی را دید که از آنجا میگذرد، گفت: «این است برّۀ خدا.» 37 آن دو شاگرد این سخن را شنیدند و بهدنبال عیسی به راه افتادند. 38 عیسی برگشت و آن دو نفر را دید که بهدنبال او میآیند. از آنها پرسید: «دنبال چه میگردید؟» آنها گفتند: «ربی (یعنی ای استاد) منزل تو کجا است؟» 39 او به ایشان گفت: «بیایید و ببینید.» پس آن دو نفر رفتند و دیدند کجا منزل دارد، و بقیّۀ روز را نزد او ماندند. تقریباً ساعت چهار بعد از ظهر بود. 40 یکی از آن دو نفر که بعد از شنیدن سخنان یحیی بهدنبال عیسی رفت، اَندریاس برادر شمعون پطرس بود. 41 او اوّل برادر خود شمعون را پیدا کرد و به او گفت: «ما ماشیح (یعنی مسیح) را یافتهایم.» 42 پس وقتی اَندریاس، شمعون را نزد عیسی برد، عیسی به شمعون نگاه کرد و گفت: «تویی شمعون پسر یونا، ولی بعدازاین کیفا (در یونانی پطرس به معنی صخره) نامیده میشوی.» فیلیپُس و نتنائیل 43 روز بعد، وقتی عیسی میخواست به جلیل برود، فیلیپُس را یافته به او گفت: «بهدنبال من بیا.» 44 فیلیپُس مانند اَندریاس و پطرس اهل بِیتصیدا بود. 45 فیلیپُس هم رفت و نتنائیل را پیدا کرد و به او گفت: «ما آن کسی را که موسی در تورات ذکر کرده و انبیا دربارۀ او سخن گفتهاند، پیدا کردهایم؛ او عیسی پسر یوسف و از اهالی ناصره است.» 46 نتنائیل به او گفت: «آیا میشود که از ناصره چیز خوبی بیرون بیاید؟» فیلیپُس پاسخ داد: «بیا و ببین.» 47 وقتی عیسی نتنائیل را دید که بهطرف او میآید، گفت: «این است یک اسرائیلی واقعی که در او هیچ مکری نیست!» 48 نتنائیل پرسید: «مرا از کجا میشناسی؟» عیسی پاسخ داد: «پیش از آنکه فیلیپُس تو را صدا کند، وقتی زیر درخت انجیر بودی، من تو را دیدم.» 49 نتنائیل گفت: «ای استاد، تو پسر خدا هستی! تو پادشاه اسرائیل میباشی!» 50 عیسی در جواب گفت: «آیا فقط به علّت اینکه به تو گفتم تو را زیر درخت انجیر دیدم ایمان آوردی؟ بعدازاین چیزهای بزرگتری خواهی دید.» 51 آنگاه به او گفت: «درحقیقت به شما میگویم که شما آسمان را گشوده و فرشتگان خدا را درحالیکه بر پسر انسان صعود و نزول میکنند خواهید دید.» |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies