Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -

اعمال رسولان 9 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳


تغییر زندگی شائول
( کارهای رسولان 22‏:6‏-16 ؛ کارهای رسولان 26‏:12‏-18 )

1 شائول از تهدید و کشتن پیروان خداوند به هیچ نحوی دست بردار نبود. او نزد کاهن اعظم رفت

2 و تقاضای معرّفی‌ نامه‌هایی برای کنیسه‌های دمشق کرد تا چنانچه مرد یا زنی را از اهل طریقت پیدا کند، آن‌ها را دستگیر کرده به اورشلیم آورد.

3 در طی سفر، وقتی شائول به دمشق نزدیک می‌شد، ناگهان از آسمان نوری در اطراف او تابید.

4 او به زمین افتاد و صدایی شنید که می‌گفت: «ای شائول، ای شائول، چرا بر من جفا می‌کنی؟»

5 شائول پرسید: «خداوندا تو کیستی؟» پاسخ آمد: «من عیسی هستم، همان کسی‌ که تو بر او جفا می‌کنی،

6 ولی برخیز و به شهر برو و در آنجا به تو گفته خواهد شد که چه باید بکنی.»

7 در این هنگام، همسفران شائول خاموش ماندند، زیرا اگرچه صدا را می‌شنیدند، ولی کسی را نمی‌دیدند.

8 شائول از زمین برخاست و با این‌که چشمانش باز بود، چیزی نمی‌دید. پس دستش را گرفتند و او را به دمشق هدایت کردند.

9 در آنجا سه روز نابینا ماند و چیزی نخورد و ننوشید.

10 یکی از ایمان‌داران به نام حنّانیا در شهر دمشق زندگی می‌کرد. خداوند در رؤیا به او ظاهر شد و فرمود: «ای حنّانیا!» او پاسخ داد: «بله، ای خداوند!»

11 خداوند فرمود: «برخیز و به کوچه‌ای که آن‌ را 'راست' می‌نامند برو و در خانۀ یهودا سراغ شخصی به نام شائول طرسوسی را بگیر. او به دعا مشغول است

12 و در رؤیا مردی را دیده است به نام حنّانیا که می‌آید و بر او دست می‌گذارد تا دوباره بینا شود.»

13 حنّانیا عرض کرد: «خداوندا از بسیاری دربارۀ آزارهایی که این شخص به ایمان‌داران در اورشلیم رسانیده است، شنیده‌ام

14 و حالا نیز از طرف سران کاهنان اختیار یافته و به اینجا آمده است تا همۀ کسانی را که به تو روی می‌آوردند، دستگیر کند.»

15 امّا خداوند به او گفت: «تو باید بروی زیرا این شخص وسیله‌ای است که من انتخاب کرده‌ام تا نام مرا به ملّت‌ها و پادشاهان آنان و قوم اسرائیل اعلام نماید.

16 خود من به او نشان خواهم داد که چه رنج‌های بسیاری به‌خاطر نام من متحمّل خواهد شد.»

17 پس حنّانیا رفت، وارد آن خانه شد و دست بر شائول گذاشت و گفت: «ای برادر، ای شائول، خداوند یعنی همان عیسایی که بین راه بر تو ظاهر شد، مرا فرستاده است تا تو بینایی خود را بازیابی و از روح‌القدس پُر گردی.»

18 در همان لحظه چیزی مانند پوسته از چشمان شائول افتاد و او بینایی خود را بازیافت و برخاسته تعمید گرفت.

19 بعد از آن غذا خورد و قوّت گرفت. شائول مدّتی در دمشق با ایمان‌داران به سر برد


بشارت شائول در دمشق

20 و بی‌درنگ در کنیسه‌های دمشق اعلام می‌کرد که عیسی، پسر خدا است.

21 هر‌کس سخنان او را می‌شنید، در حیرت افتاده می‌گفت: «مگر این همان کسی نیست که در اورشلیم کسانی‌ را که نام عیسی را به زبان می‌آوردند هلاک می‌کرد؟ و آیا به همین منظور هم اینجا نیامده تا آنان را دستگیر نموده به دست سران کاهنان بسپارد؟»

22 امّا قدرت کلام شائول روزبه‌روز بیشتر می‌شد و یهودیانِ دمشق را با دلایل انکارناپذیر مُجاب می‌ساخت که عیسی، مسیح موعود است.

23 پس از مدّتی یهودیان توطئه کردند تا او را به قتل برسانند.

24 امّا شائول از نیّت آنان باخبر شد. یهودیان حتّی دروازه‌های شهر را شب و روز تحت‌نظر داشتند تا او را بکُشند،

25 ولی شاگردانِ او شبانه او را داخل سبدی گذاشتند و از دیوار شهر به پایین فرستادند.


شائول در اورشلیم

26 وقتی شائول به اورشلیم رسید، سعی نمود به سایر شاگردان عیسی بپیوندد، امّا آنان از او می‌ترسیدند، زیرا باور نمی‌کردند که او واقعاً پیرو عیسی شده باشد.

27 امّا برنابا او را برداشت و به حضور رسولان آورد و برای ایشان شرح داد که چگونه او در راه دمشق خداوند را دیده و چطور خداوند با او سخن گفته و به چه ترتیب شائول در دمشق با شهامت به نام عیسی وعظ کرده است.

28 به‌این‌ترتیب شائول در اورشلیم با آنان رفت‌وآمد داشت و آشکارا با شهامت به نام خداوند موعظه می‌کرد

29 و با یهودیان یونانی‌زبان، مباحثه و گفت‌وگو می‌نمود به‌طوری‌که آنان قصد جان او را داشتند.

30 وقتی ایماندران از این موضوع آگاه شدند، شائول را به قیصریه رسانیدند و او را روانۀ طرسوس کردند.

31 به‌این‌ترتیب، کلیسا در سراسر یهودیه و جلیل و سامره آرامش یافته بنا می‌شد. آن‌ها در خداترسی و آرامش روح‌القدس به‌سر می‌بردند و به تعدادشان افزوده می‌شد.


پطرس در لُدّه و یافا

32 پطرس از همه‌جا دیدن می‌کرد و یک‌بار نیز به دیدن مقدّسین مقیم لُدّه رفت.

33 در آنجا شخصی را به نام اینیاس که به مدّت هشت سال مفلوج و بستری بود، دید.

34 پطرس به او گفت: «ای اینیاس، عیسای مسیح تو را شفا می‌بخشد. بلند شو و رختخواب خود را جمع کن.» او فوراً از جا برخاست

35 و جمیع ساکنان لُدّه و شارون او را دیدند و به خداوند روی آوردند.

36 در یافا یکی از ایمان‌داران که زنی به نام طبیتا بود زندگی می‌کرد (ترجمه یونانی نام او دورکاس به معنی غزال است.) این زن که بسیار نیکوکار و بخشنده بود،

37 در این زمان بیمار شد و فوت کرد. او را غسل دادند و در بالاخانه‌ای گذاشتند.

38 ایمان‌داران که شنیده بودند پطرس در لُدّه است، به‌ سبب نزدیکی لُدّه به یافا، دو نفر را نزد او فرستادند و تقاضا نمودند: «هرچه زودتر خود را به ما برسان.»

39 پطرس بی‌درنگ به اتّفاق آنان حرکت کرد و همین‌که به آنجا رسید، او را به بالا خانه بردند. بیوه‌زنان گریه‌کنان دور او را گرفتند و همۀ پیراهن‌ها و لباس‌هایی را که دورکاس در زمان حیات خود دوخته بود، به او نشان دادند.

40 پطرس همۀ آنان را از اتاق بیرون کرد. سپس زانو زده دعا نمود و رو به جسد کرده گفت: «ای طبیتا، برخیز!» او چشمان خود را گشود و وقتی پطرس را دید، راست نشست.

41 پطرس دست خود را به او داد و او را روی پا بلند کرد. سپس مقدّسین و بیوه‌زنان را صدا زد و او را زنده به ایشان سپرد.

42 این خبر در سراسر یافا منتشر شد و بسیاری به خداوند ایمان آوردند.

43 پطرس روزهای زیادی در یافا ماند و با شمعون دبّاغ زندگی می‌کرد.

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:



ကြော်ငြာတွေ