۲سموئیل 24 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳سرشماری توسط داوود ( اوّل تواریخ 21:1-27 ) 1 خشم خداوند دوباره علیه اسرائیل افروخته شد و داوود را بر ضد ایشان تحریک نموده گفت: «برو اسرائیل و یهودا را سرشماری کن.» 2 پادشاه به یوآب، فرماندۀ ارتش خود گفت: «بروید تمام طایفههای اسرائیل را از دان تا بِئِرشِبَع سرشماری کنید تا بدانم که تعداد سربازان کشور چند نفر است.» 3 یوآب گفت: «خداوند تعداد مردم قوم را صد برابر کند و باشد که عمر پادشاه را آنقدر دراز نماید تا آن را ببینند. آیا میتوانم بپرسم که چرا پادشاه میخواهد این کار انجام شود؟» 4 امّا پادشاه یوآب و فرماندهان لشکر را وادار کرد تا فرمان او را قبول کنند. پس یوآب و فرماندهان لشکر از حضور پادشاه مرخص شدند و برای سرشماری مردم اسرائیل به راه افتادند. 5 آنها از اُردن عبور کرده در عروعیر، در جنوب شهر که در وسط درّهای در سرزمین جاد و در نزدیکی یعزیر است، چادر زدند. 6 بعد به جِلعاد، در سرزمین تَحتیمِ حودْشی رسیدند و سپس به دان یَعَن آمدند. بعد از آنجا رفته صیدون را دور زده 7 به قلعۀ صور رفتند. آنها از همه شهرهای حِویان و کنعانیان گذشتند تا به بِئِرشِبَع در جنوب یهودا رسیدند. 8 سرشماری مدّت نه ماه و بیست روز طول کشید. سپس یوآب و همراهانش به اورشلیم بازگشتند. 9 یوآب نتیجۀ سرشماری را به پادشاه تقدیم کرد و معلوم شد که در اسرائیل هشتصد هزار مرد جنگی و شمشیرزن و در یهودا پانصد هزار نفر بودند. 10 بعد از آنکه سرشماری تمام شد، داوود از عمل خود پشیمان گشت و به خداوند گفت: «من گناه بزرگی مرتکب شدم! ای خداوند، مرا ببخش؛ بهراستی کار بیهودهای کردم.» 11 خداوند به جادِ نبی که رائی داوود بود، گفت: 12 «برو به داوود بگو خداوند چنین میگوید که من به تو سه انتخاب میدهم. هرکدام را که او انتخاب کند، آن را انجام خواهم داد.» بامدادان چون داوود برخاست، 13 جاد نزد داوود رفت و گفت: «آیا میخواهی سه سال خشکسالی به کشورت بیاید، یا قبول داری که برای سه ماه از دشمنان فراری باشی و یا وبا برای سه روز در سرزمینت شایع شود؟ حالا جواب بده که کدامیک از آنها را قبول میکنی تا به خداوند بگویم؟» 14 داوود جواب داد: «تصمیم سختی است. امّا بهتر است که خود را به خداوند بسپارم تا اینکه به دست دشمنان بیفتم، زیرا او خدایی بسیار بخشنده و مهربان است.» 15 پس خداوند بیماری کُشندهای را بر مردم اسرائیل فرستاد و هفتاد هزار نفر از دان تا بِئِرشِبَع تلف شدند. 16 هنگامیکه فرشته دست خود را دراز کرد تا اورشلیم را نابود سازد، خداوند منصرف شد و به او گفت: «کافی است! دست نگهدار!» فرشتۀ خداوند در خرمنگاه اُرنان یبوسی بود. 17 هنگامیکه داوود فرشته را دید، به خداوند گفت: «من گناهکار هستم؛ این گوسفندان بیچاره چه گناهی کردهاند؟ من و خاندانم سزاوار قهر و غضب تو هستیم.» 18 در همان روز جاد نزد داوود آمد و گفت: «برو و قربانگاهی در خرمنگاه اُرنان یبوسی برای خداوند بساز.» 19 داوود موافقت کرد و رفت تا آنچه را که خداوند فرموده بود بهجا آورد. 20 وقتی اُرنان دید که پادشاه و مردانش بهسوی او میآیند، پیش رفت و به خاک افتاد 21 و پرسید: «چرا پادشاه نزد این خدمتکار خود آمده است؟» داوود گفت: «میخواهم که این خرمنگاه را از تو بخرم و برای خداوند قربانگاهی بسازم تا این بلا رفع شود.» 22 اُرنان گفت: «پادشاه اختیار دارند که هر چه میخواهند برای خداوند بگیرند. گاوها هم برای قربانی سوختنی حاضرند و میتوانند خرمنکوب و یوغ گاوها را برای هیزم به کار ببرند.» 23 اُرنان همهٔ اینها را به پادشاه داد و گفت: «باشد که خداوند شما را بپذیرد.» 24 امّا پادشاه به اُرونان گفت: «خیر، من میخواهم قیمت همهچیز را به تو بدهم و چیزی که رایگان باشد برای خداوند قربانی نمیکنم.» پس داوود خرمنگاه و گاوها را به قیمت پنجاه تکّه نقره خرید 25 و قربانگاهی برای خداوند ساخت. سپس قربانیهای سوختنی و قربانیهای مشارکت و سلامتی به او تقدیم کرد. خداوند دعای او را پذیرفت و بلا از سر مردم اسرائیل دور شد. |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies