امثال 7:21 - مژده برای عصر جدید

²¹ سرانجام با زبان چرب و نرم و با چاپلوسی او را فریب داد.

هزارۀ نو

²¹ پس او را با سخنان بسیار بفریفت و با چرب‌زبانی اغوا کرد.

Persian Old Version

²¹ پس او را از زیادتی سخنانش فریفته کرد، واز تملق لبهایش او را اغوا نمود.

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

²¹ به این ترتیب با سخنان فریبنده و وسوسه‌انگیزش آن جوان را اغوا کرد؛

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

²¹ سرانجام با زبان چرب‌و‌نرم و با چاپلوسی او را فریب می‌دهد.

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

²¹ پس او را از فزونی سخنانش فریفته کرد و از تملّق لب‌هایش او را اغوا نمود.

امثال 7:21 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ

۲پادشاهان 4:8

روزی الیشع به شونیم رفت. در آنجا زن ثروتمندی زندگی می‌کرد. او با اصرار او را به غذا خوردن دعوت کرد. بعد از آن هرگاه به شونیم می‌رفت در آنجا غذا می‌خورد.

نِحِمیا 6:4

چهار مرتبه این پیغام را برای من فرستادند و هر بار همان پاسخ را به آنان دادم.

مزامیر 12:2

مردم به یکدیگر دروغ می‌گویند و با چرب زبانی و ریاکاری با یکدیگر گفت‌وگو می‌کنند.

امثال 5:3

لبهای زن زناکار شاید از عسل شیرین‌تر و بوسه‌هایش از روغن زیتون ملایمتر باشد.

امثال 6:24

آنها تو را از زن شوهردار و از سخنان فریبندهٔ او دور می‌کنند.

امثال 7:22

ناگهان او مثل گاوی که به کشتارگاه می‌رود

امثال 7:5

آنها تو را از زن شوهردار و از سخنان تملّق‌آمیز آنها دور می‌کنند.

لوقا 14:23

ارباب جواب داد: 'به شاهراهها و كوچه باغها برو و با اصرار همه را دعوت كن كه بیایند تا خانهٔ من پُر شود.

لوقا 24:29

امّا به او اصرار كردند: «نزد ما بمان چون غروب نزدیک است و روز تقریباً به پایان رسیده.» بنابراین عیسی وارد خانه شد تا نزد ایشان بماند.

اعمال رسولان 16:15

و هنگامی‌که او و خانواده‌اش تعمید گرفتند، با خواهش و تمنّا به ما گفت: «اگر مرا نسبت به خداوند یک مؤمن حقیقی می‌دانید بیایید و در منزل من بمانید.» و آن‌قدر اصرار كرد، كه ما رفتیم.

۲قرنتیان 5:14

زیرا محبّت مسیح حاكم بر تمام افكار و کارهای ماست چون می‌دانیم اگر یک نفر به‌خاطر همهٔ انسانها مُرد، مسلّم است كه همه در مرگ او مُردند.

داوران 14:17

امّا آن زن هر روز نزد او گریه می‌کرد تا اینکه سرانجام در روز هفتم معنی آن را برایش گفت. آن زن نیز آن را برای جوانان فلسطینی بیان کرد.

۱سموئیل 28:23

امّا شائول از خوردن خودداری کرده گفت: «من چیزی نمی‌خورم.» همراهانش نیز به او اصرار نمودند. پس شائول از زمین برخاست و روی تخت نشست.