Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




حزقیال 11:1 - مژده برای عصر جدید

1 روح خدا مرا برداشت و به دروازهٔ شرقی معبد بزرگ آورد. آنجا در نزدیک دروازه، بیست و پنج مرد بودند و در میان ایشان یازنیا پسر عزور و فلطیا پسر بنایاهو یعنی رهبران قوم را دیدم.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

1 آنگاه روح، مرا برگرفت و به دروازۀ شرقی خانۀ خداوند آورد که روی به جانب مشرق دارد. و اینک نزد دهنۀ دروازه بیست و پنج مرد بودند، و در میان ایشان، یَاَزَنیا پسر عَزّور و فِلَطیا پسر بِنایا، از رهبران قوم را دیدم.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

1 و روح مرا برداشته، به دروازه شرقی خانه خداوند که بسوی مشرق متوجه است آورد. و اینک نزد دهنه دروازه بیست و پنج مرد بودند و در میان ایشان یازنیا ابن عزور و فلطیاابن بنایا روسای قوم را دیدم.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

1 سپس روح خدا مرا برداشت و به دروازهٔ شرقی خانهٔ خداوند آورد. در آنجا بیست و پنج نفر از رهبران قوم، از جمله یازَنیا (پسر عَزور) و فِلَطیا (پسر بِنایا) را دیدم.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

1 روح خدا مرا بلند کرد و به دروازۀ شرقی معبدِ بزرگ بُرد. آنجا در نزدیک دروازه، بیست و پنج مرد بودند و در میان ایشان یازنیا پسر عزور و فِلَطیا پسر بِنایا یعنی رهبران قوم را دیدم.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

1 و روح مرا برداشته، به دروازه شرقی خانه خداوند که به سوی مشرق متوجه است، آورد. و اینک نزد دهنه دروازه بیست و پنج مرد بودند و در میان ایشان یازَنیا پسر عَزّور و فِلَطیا پسر بِنایا سران قوم را دیدم.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




حزقیال 11:1
23 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

همین که از نزد تو بروم، روح خداوند تو را به جای ناشناخته‌ای خواهد برد و اگر من بروم و به اخاب بگویم كه تو اینجا هستی و او تو را نیابد، او مرا خواهد کشت. هرچند که من از کودکی خداوند را با وفاداری پرستش می‌کنم.


و به او گفتند: «در میان خدمتکاران ما پنجاه مرد نیرومند است، لطفاً اجازه بدهید بروند و سرور شما را بیابند. شاید روح خداوند او را بر کوهی یا در درّه‌ای گذاشته باشد.» او پاسخ داد: «نه، آنها را نفرستید.»


وقتی‌که افسران و سربازانی که تسلیم نشده بودند این خبر را شنیدند، نزد جدلیا در مصفه آمدند. ایشان عبارت بودند از: اسماعیل پسر نتنیا، یوحانان پسر قاریح، سرایا پسر تنحومتِ نطوفاتی و یازنیا پسر معکاتی.


ای اورشلیم، مردم و حکّام تو مانند مردم و حکّام سدوم و غموره هستند. به آنچه خداوند می‌گوید گوش بده و به تعالیم او توجّه کن.


رهبران شما یاغی و دوست دزدان و رشوه‌خواران هستند. آنها هیچ‌وقت در دادگاه از یتیمان دفاع نمی‌کنند، و به فریاد بیوه‌زنان گوش نمی‌دهند.


سپس بالهای خود را گشودند و همان‌طور که چرخها در کنارشان بودند، از زمین برخاستند و در دهانه دروازهٔ شرقی معبد بزرگ توقّف کردند و جلال خدای اسرائیل بر فراز ایشان بود.


چهره‌های ایشان هم مانند چهره‌هایی بود که در کنار رود خابور دیده بودم. هر کدام از آنها مستقیماً حرکت می‌کرد.


هنگامی‌که نبوّت می‌کردم، فلطیا پسر بنایا مُرد. پس با صورت بر خاک افتادم و فریاد برآوردم: «ای خداوند متعال، آیا همهٔ بازماندگان اسرائیل را نابود خواهی کرد؟»


روح خدا مرا در رؤیا برداشت و دوباره نزد تبعیدشدگان در بابل برد. در همین جا رؤیای من به پایان رسید.


رهبرانش مانند گرگهای درّنده خون می‌ریزند و زندگی‌ها را نابود می‌کنند تا سود ناروا ببرند.


آنگاه روح خدا مرا برداشت و از پشت سر من غرّش عظیمی ‌برخاست که می‌گفت: «متبارک باد جلال خداوند در جایگاه ملکوتی او!»


قدرت خداوند با نیروی عظیمی‌ بر من آمد و روح او مرا برد. من احساس تلخی و خشم کردم.


حضور پرتوان خداوند را احساس کردم و روح او مرا برداشت و در درّه‌ای قرار داد. آنجا پر از استخوان بود.


آنگاه به دروازهٔ شرقی رفت و از پلّه‌هایش بالا رفت و عرض دروازه را اندازه گرفت و آن نیز سه متر بود.


سپس آن مرد، مرا به اتاق مرکزی یعنی مکان مقدّس برد. او عرض راهرو را اندازه گرفت و عرض آن سه متر بود.


آنگاه مرا به حیاط درونی معبد بزرگ برد. آنجا در نزدیکی در ورودی معبد بزرگ، بین قربانگاه و ایوان حدود بیست و پنج مرد بودند. ایشان به معبد بزرگ پشت کرده، به سوی شرق خم شده بودند و طلوع خورشید را ستایش می‌کردند.


او چیزی را که شبیه دستی بود دراز کرد و موی سر مرا گرفت و سپس در این رویا، روح خدا مرا در بین زمین و آسمان بلند کرد و به اورشلیم برد و در دروازهٔ شمالی معبد بزرگ قرار داد و در آنجا بُتی قرار داشت که سبب خشم خدا بود.


خداوند می‌فرماید: «رهبران یهودا زمینها را غارت می‌کنند، بنابراین من خشم خود را مانند سیلاب بر آنها فرو خواهم ریخت.


وقتی از آب بیرون آمدند، روح خداوند ناگهان فیلیپُس را در ربود و خواجه سرا دیگر او را ندید و شادی‌كنان به راه خود رفت.


آن روز، روز خداوند بود و روح‌القدس مرا فراگرفت، در آن‌ حال، از پشت سر خود صدای بلندی مثل صدای شیپور شنیدم


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ