Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




۱سموئیل 9:7 - مژده برای عصر جدید

7 شائول جواب داد: «ولی ما چیزی نداریم که به عنوان هدیه برایش ببریم. نانی را هم که داشتیم تمام شده است و هدیهٔ دیگری هم نداریم که به آن مرد خدا بدهیم. پس چه ببریم؟»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

7 شائول به او گفت: «ولی اگر برویم، چه چیزی می‌توانیم برای او ببریم؟ نانهای خورجینمان تمام شده و هدیه‌ای نداریم که برای مرد خدا ببریم. پس چه داریم؟»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

7 شاول به خادمش گفت: «اینک اگر برویم چه چیز برای آن مرد ببریم، زیرا نان از ظروف ما تمام شده، وهدیهای نیست که به آن مرد خدا بدهیم. پس چه چیز داریم.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

7 شائول جواب داد: «ولی ما چیزی نداریم به او بدهیم، حتی خوراکی هم که داشتیم تمام شده است.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

7 شائول جواب داد: «ولی ما چیزی نداریم که به‌عنوان هدیه برایش ببریم. نانی هم که داشتیم تمام شده است و هدیۀ دیگری هم نداریم که به آن مرد خدا بدهیم. پس چه ببریم؟»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

7 شائول به خادمش گفت: «اينک اگر برويم، چه چيز برای آن مرد ببريم؟ زيرا نان از ظروف ما تمام شده، و هديه‌ای نيست که به آن مرد خدا بدهيم. پس چه چيز داريم؟»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




۱سموئیل 9:7
10 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

آنگاه پادشاه به مرد خدا گفت: «با من به خانه بیا و غذایی بخور و من پاداش تو را خواهم داد.»


ده نان، مقداری کلوچه و یک کوزهٔ عسل بردار و به نزد او برو، او به تو خواهد گفت که برای کودک چه اتّفاقی خواهد افتاد.»


روزی مردی از بعل شَلیشه آمد و برای الیشع بیست قرص نان جو از محصول نَوبر و خوشه‌های تازه در یک کیسه آورد. الیشع به خادمش گفت: «اینها را به مردم بده که بخورند.»


آنگاه او با همهٔ همراهانش نزد مرد خدا بازگشت و در حضور وی ایستاد و گفت: «اکنون می‌دانم که در تمام جهان خدایی به جز خدای اسرائیل نیست. خواهشمندم این هدایا را از خدمتکار خود بپذیرید.»


پادشاه گفت: «برو و من نامه‌ای همراه تو به پادشاه اسرائیل خواهم فرستاد.» او رفت و با خود سی هزار تکهٔ نقره، شش هزار تکهٔ طلا و ده دست لباس برد.


پادشاه به حزائیل گفت: «هدیه‌ای با خود به نزد مرد خدا ببر و از طریق او از خداوند بپرس که آیا من بهبود خواهم یافت یا نه؟»


حزائیل چهل شتر از بهترین محصولات دمشق بار کرد و نزد الیشع رفت. هنگامی‌که حزائیل او را ملاقات کرد گفت: «بنده‌ات بنهدد، پادشاه سوریه مرا فرستاده تا از شما بپرسم که آیا بیماری او بهبود خواهد یافت یا نه؟»


شما به‌خاطر مشتی جو و چند تکه نان، مرا در برابر قوم خود بی‌حرمت کرده‌اید. شما مردمی را می‌کشید ‌که شایستهٔ مرگ نیستند و کسانی را زنده نگاه می‌دارید که سزاوار زنده بودن نیستند. پس شما به قوم من دروغ می‌گویید و ایشان باور می‌کنند.»


امّا لطفاً از اینجا نرو تا من بروم و یک هدیه بیاورم و به حضورت تقدیم کنم.» خداوند فرمود: «من می‌مانم تا بازگردی.»


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ