Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




مَتّی 18:31 - کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

31 چون همقطاران وی این وقایع را دیدند، بسیار غمگین شده، رفتند و آنچه شده بود به آقای خود باز‌ گفتند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

31 هنگامی که سایر خادمان این واقعه را دیدند، بسیار آزرده شدند و نزد ارباب خود رفتند و تمام ماجرا را بازگفتند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

31 چون همقطاران وی این وقایع را دیدند، بسیار غمگین شده، رفتند و آنچه شده بود به آقای خود بازگفتند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

31 وقتی دوستان این شخص ماجرا را شنیدند، بسیار اندوهگین شدند و به حضور پادشاه رفته، تمام جریان را به عرض او رساندند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید

31 خادمان دیگری كه این ماجرا را دیدند بسیار ناراحت شدند و به نزد ارباب خود رفته تمام جریان را به اطّلاع او رسانیدند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

31 خادمان دیگری که این ماجرا را دیدند، بسیار ناراحت شدند و نزد پادشاه رفته تمام جریان را به اطّلاع او رسانیدند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




مَتّی 18:31
16 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

این است پیدایش یعقوب. چون یوسف هفده ساله بود، گله را با برادران خود چوپانی می‌کرد. و آن جوان با پسران بِلهه و پسران زِلفه، زنان پدرش می‌بود. و یوسف از رفتار بد ایشان پدر را خبر می‌داد.


نهرهای آب از چشمانم جاری است، زیرا که شریعت تو را نگاه نمی دارند.


خیانت کاران را دیدم و نفرت داشتم، زیرا کلام تو را نگاه نمی دارند.


کاش که سر من آب می‌بود و چشمانم چشمه اشک. تا روز و شب برای کشتگان دختر قوم خود گریه می‌کردم.


آنگاه پادشاه متأسف شد، لیکن به پاس قسم و خاطر هم‌نشینان خود، فرمود که بدهند.


لیکن چون آن غلام بیرون رفت، یکی از همقطاران خود را یافت که از او صد دینار طلب داشت. او را بگرفت و گلویش را فشرده، گفت: 'طلب مرا پس بده!'


اما او قبول نکرد بلکه رفته، او را در زندان انداخت تا قرض را پس دهد.


آنگاه آقایش او را طلبیده، گفت: 'ای غلام شریر، آیا تمام آن قرض را محض خواهش تو به تو نبخشیدم؟


پس چشمان خود را بر ایشان با خشم گردانیده، زیرا که از سنگدلی ایشان محزون بود، به آن مرد گفت: «دست خود را دراز کن!» پس دراز کرده، دستش سالم گشت.


پس آن غلام آمده مولای خود را از این امور آگاه ساخت. آنگاه صاحب‌خانه غضب نموده به غلام خود فرمود: 'به بازارها و کوچه‌های شهر با شتاب برو و فقیران و لنگان و شلان و کوران را در اینجا بیاور.'


و چون نزدیک شده، شهر را نگاه کرد، بر آن گریان گشته


خوشی کنید با خوشحالان و ماتم نمایید با ماتمیان.


از روی شرمندگی می‌گویم که گویا ما ناتوان بوده‌ایم. اگر کسی جرأت كند به چیزی فخر کند - باز هم همچون بی‌فهمان سخن می‌گویم - من نیز جرأت می‌کنم به آن فخر کنم.


رهبران خود را اطاعت کنید و تسلیمشان باشید، زیرا که ایشان نگهبانی جانهای شما را می‌کنند. چونکه حساب خواهند داد تا آن را به خوشی نه به ناله به‌ جا آورند، زیرا که این شما را مفید نیست.


اسیران را به خاطر آرید مثل هم‌زندان ایشان، و مظلومان را، چون شما نیز در بدن هستید.


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ