Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




داوران 13:6 - کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

6 پس آن زن آمده، شوهر خود را خطاب کرده، گفت: «مرد خدايی نزد من آمد، و سیمای او مثل سیمای فرشته خدا بسيار پرهیبت بود. و نپرسيدم که از کجاست و از اسم خود مرا خبر نداد.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

6 پس آن زن رفته، به شوهر خود گفت: «مرد خدایی نزد من آمد که سیمایش همچون سیمای فرشتۀ خدا، بسیار پرهیبت بود. نپرسیدم اهل کجاست، و او نیز نامش را به من نگفت.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

6 پس آن زن آمده، شوهر خود را خطاب کرده، گفت: «مرد خدایی نزد من آمد، و منظر اومثل منظر فرشته خدا بسیار مهیب بود. و نپرسیدم که از کجاست و از اسم خود مرا خبر نداد.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

6 آن زن با شتاب پیش شوهرش رفت و به او گفت: «مرد خدایی به من ظاهر شد که صورتش مانند فرشتهٔ خدا مهیب بود. من نام و نشانش را نپرسیدم و او هم اسم خود را به من نگفت.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید

6 بعد آن زن رفت و به شوهر خود گفت: «یک مرد خدا نزد من آمد. چهره‌اش مانند چهره یک فرشته مهیبت بود. من نپرسیدم که از کجا آمده بود. او هم به من نگفت که نامش چیست.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

6 سپس آن زن نزد شوهر خود رفته گفت: «یک مرد خدا نزد من آمد. چهره‌اش مانند چهرهٔ یک فرشته مهیب بود. من نپرسیدم که از کجا آمده بود. او هم به من نگفت که نامش چیست.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




داوران 13:6
29 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

ناگاه چشمان خود را بلند کرده، دید که اینک سه مرد در مقابل او ایستاده‌اند. و چون ایشان را دید، از در خیمه به استقبال ایشان شتافت و رو بر زمین نهاد


و یعقوب از او درخواست کرده، گفت: «مرا از نام خود آگاه ساز.» گفت: «چرا اسم مرا می‌پرسی؟» و او را در آنجا برکت داد.


آن زن به ایلیا گفت: «ای مرد خدا، مرا با تو چه‌ کار است؟ آیا نزد من آمدی تا گناه مرا به یاد آوری و پسر مرا بکشی؟»


پس آن زن به ایلیا گفت: «الان از این دانستم که تو مرد خدا هستی و کلام خداوند در دهان تو راست است.»


و گفت: «سال آینده در همین روزها پسری در آغوش خواهی گرفت.» آن زن گفت: «نه، ای آقایم، ای مرد خدا، به کنیز خود دروغ مگو.»


پس آن زن به شوهر خود گفت: «اینک فهمیده‌ام که این مرد مقدس خداست که همیشه از نزد ما می‌گذرد.


و فرشته خداوند در شعله آتش از ميان بوته‌ای بر وی آشکار شد، و چون او نگريست، اينک آن بوته به آتش مشتعل است، اما سوخته نمی‌شود.


و گفت: «من هستم خدای پدرت، خدای ابراهيم، و خدای اسحاق، و خدای يعقوب.» آنگاه موسی روی خود را پوشانيد، زيرا ترسيد که به خدا بنگرد.


و مرا گفت: «ای دانیال، مرد بسیار محبوب، کلامی را که من به تو می‌گویم، بفهم و بر پایهای خود بایست، زیرا که الان نزد تو فرستاده شده‌ام.» و چون این کلام را به من گفت، لرزان بایستادم.


و چشمان خود را برافراشته دیدم که ناگاه مردی آراسته به کتان که کمربندی از طلای اوفاز بر کمر خود داشت،


پس او نزد جایی که ایستاده بودم، آمد و چون آمد من ترسان شده، به روی خود درافتادم و او مرا گفت: «ای پسر انسان، بدان که این ‌رویا برای زمان آخر می‌باشد.»


فرشته در جواب وی گفت: «من جبرائیل هستم که در حضور خدا می‌ایستم و فرستاده شدم تا به تو سخن گویم و از این امور تو را مژده دهم.


و چون دعا می کرد، شکل چهرهٔ او تغییر کرد و لباس او سفید و درخشان شد.


و همهٔ کسانی که در مجلس حاضر بودند، بر او چشم دوخته، چهره وی را مثل چهرهٔ فرشته دیدند.


و اين است برکتی که موسی، مرد خدا، قبل از وفاتش به قوم اسرائیل برکت داده،


ولی تو، ‌ای مرد خدا، از اینها بگریز و عدالت و دینداری و ایمان و محبّت و صبر و تواضع را پیروی نما.


آنگاه پسران يهودا در جِلجال نزد یوشَع آمدند، و کاليب پسر یِفُنّه قِنزی او را گفت: «سخنی را که خداوند به موسی مرد خدا درباره من و تو و قادش برنيع گفت، می‌داني.


و چون او را دیدم، مثل مرده پیش پایهایش افتادم و دست راست خود را بر من نهاده، گفت: «ترسان مباش! من هستم اوّل و آخر و زنده؛


و آن زن به شتابان دويده، شوهر خود را خبر داده، به او گفت: «اينک آن مرد که در آن روز نزد من آمد، بار ديگر آشکار شده است.»


و مانوح به زنش گفت: «البته خواهيم مرد، زيرا خدا را ديديم!»


فرشته خداوند به آن زن آشکار شده، او را گفت: «اينک تو نازاد هستی و نزاييده‌ای، ليکن حامله شده، پسری خواهی زاييد.


اما به من گفت: ”اينک حامله شده، پسری خواهی زاييد. پس حال هيچ شراب و باده منوش، و هيچ‌ چيز نجس مخور، زيرا که آن نوزاد از رَحِم مادر تا روز وفاتش برای خدا نذيره خواهد بود.“»


و مانوح از خداوند خواهش نموده، گفت: «آه‌، ای خداوند، تمنا اينکه آن مرد خدا که فرستادی، بار ديگر نزد ما بيايد و ما را بیاموزد که با نوزادی که زاده خواهد شد، چگونه عمل نماييم.»


و فرشته خداوند آمده، زير درخت بلوطی که در عُفره است که مال يوآش اَبيعِزِری بود، نشست و پسرش جِدعون گندم را در چَرخُشت می‌کوبيد تا آن را از مِديان پنهان کند.


و مرد خدايی نزد عيلی آمده، به وی گفت: «خداوند چنين می‌گويد: ”آيا خود را بر خاندان پدرت هنگامی که ايشان در مصر در خانه فرعون بودند، آشکار نساختم؟


او در جواب وی گفت: «اينک مرد خدايی در اين شهر است و او مردی محترم است و هر‌ چه می‌گويد، البته واقع می‌شود. الان آنجا برويم؛ شايد از راهی که بايد برويم، ما را اطلاع بدهد.»


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ