Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




اعمال رسولان 12:9 - کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

9 پس پطرس بیرون شده، از عقب او روانه گردید و ندانست که آنچه از فرشته روی نمود، حقیقی است، بلکه گمان برد که خواب می‌بیند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

9 پس پطرس از پی او از زندان بیرون رفت. امّا باور نمی‌کرد که آنچه فرشته انجام می‌دهد، واقعی است، بلکه گمان می‌کرد رؤیا می‌بیند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

9 پس بیرون شده، از عقب او روانه گردید و ندانست که آنچه از فرشته روی نمودحقیقی است بلکه گمان برد که خواب میبیند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

9 به این ترتیب، پطرس از زندان بیرون آمد و به دنبال فرشته به راه افتاد. ولی در تمام این مدت تصور می‌کرد که خواب می‌بیند و باور نمی‌کرد که بیدار باشد.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید

9 پس به دنبال او رفت و هیچ فكر نمی‌کرد آنچه فرشته انجام می‌داد، حقیقت داشته باشد. او گمان می‌کرد این وقایع را در رؤیا می‌بیند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

9 پس به‌دنبال او رفت و نمی‌دانست آنچه فرشته انجام می‌دهد واقعیّت دارد؛ او گمان می‌کرد این وقایع را در رؤیا می‌بیند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




اعمال رسولان 12:9
12 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

و او را خبر داده، گفتند: «یوسف الان زنده است و او حاکم تمامی سرزمین مصر است.» آنگاه دل وی ضعف کرد، زیرا که ایشان را باور نکرد.


پس نوح چنین کرد و به هر چه خدا او را امر فرمود، عمل نمود.


چون خداوند اسیران صهیون را باز آورد، مثل خواب بینندگان شدیم.


مادرش به نوکران گفت: «هر‌ چه به شما گوید، بکنید.»


و چون پطرس در خود بسیار متحیر بود که این‌ رویایی که دید چه باشد، ناگاه فرستادگان کُرنِلیوس خانهٔ شمعون را جُسته، به دروازهٔ خانه رسیدند،


روزی نزدیک ساعت نهم، فرشته خدا را در عالم رویا آشکارا دید که نزد او آمده، گفت: «ای کُرنِلیوس!»


«من در شهر یافا دعا می‌کردم که ناگاه در عالم رویا چیزی را دیدم که نازل می‌شود مثل سفره‌ای بزرگ به چهار گوشه از آسمان آویخته که بر من می‌رسد.


و فرشته وی را گفت: «کمر خود را ببند و نعلین برپا کن.» پس چنین کرد و به وی گفت: «ردای خود را بپوش و از عقب من بیا.»


آن وقت‌، ای اَگریپاس پادشاه، رویای آسمانی را نافرمانی نورزیدم.


و در دمشق، شاگردی حَنانیا نام بود که خداوند در رویا به او گفت: «ای حنانیا!» عرض کرد: «ای خداوند، گوش به فرمانم!»


به ایمان ابراهیم چون خوانده شد، اطاعت نمود و بیرون رفت به سمت آن مکانی که می‌بایست به میراث یابد. پس بیرون آمد و نمی‌دانست به کجا می‌رود.


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ