Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




۲پادشاهان 8:4 - کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

4 و پادشاه با جیحزی، خادم مرد خدا گفتگو می‌نمود و می‌گفت: «حال تمام کارهای بزرگی را که اِلیشَع به جا آورده است، به من بگو.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

4 پادشاه سرگرم گفتگو با جِیحَزی، خادم مرد خدا بود، و به وی گفته بود: «با من از همۀ کارهای بزرگی که اِلیشَع به جا آورده، بگو.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

4 و پادشاه با جیحزی، خادم مرد خدا گفتگو مینمود و میگفت: «حال تمام اعمال عظیمی را که الیشع بجا آورده است، به من بگو.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

4 در این هنگام پادشاه با جیحزی، خادم الیشع، مشغول گفتگو بود و دربارهٔ معجزات الیشع از او سؤال می‌کرد.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید

4 در این هنگام پادشاه با جیحزی، خدمتکار مرد خدا گفت‌وگو می‌کرد و می‌گفت: «از کارهای بزرگی که الیشع انجام داده بگو.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

4 در این هنگام پادشاه با جیحَزی، خدمتکار مرد خدا گفت‌وگو می‌کرد و می‌گفت: «از کارهای بزرگی که اِلیشَع انجام داده است، بگو.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




۲پادشاهان 8:4
24 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

پس ردای ایلیا را که از او افتاده بود، گرفت و آب را زده، گفت: «یهوه خدای ایلیا کجاست؟» و چون او نیز آب را زد، آب به این طرف و آن طرف شکافته شد و اِلیشَع عبور نمود.


اِلیشَع به عقب برگشته، ایشان را دید و ایشان را به اسم یهوه لعنت کرد. و دو خرس از جنگل بیرون آمده، چهل و دو تن از آن پسرها را دریدند.


و به خادم خود، جیحَزی گفت: «این زن شونَمی را بخوان.» و چون آن زن را خواند، او به حضور وی ایستاد.


پس رفته، نزد مرد خدا به کوه کَرمِل رسید. چون مرد خدا زن را دید که از دور می‌آید، به خادم خود جِیحَزی گفت: «نگاه کن! این همان زن شونَمی است!


پس آمده هفت مرتبه در اُردن به موجب کلام مرد خدا فرو رفت و گوشت بدنش مثل گوشت کودکی تازه و پاک گشت.


و اِلیشَع در خانه خود نشسته بود و مشایخ، همراهش نشسته بودند و پادشاه، کسی را از نزد خود فرستاد و قبل از رسیدن قاصد نزد وی، اِلیشَع به مشایخ گفت: «آیا می بینید که این پسر قاتل فرستاده است تا سر مرا از تن جدا کند؟ متوجه باشید وقتی که قاصد برسد، در را ببندید و او را از در برانید. آیا صدای پایهای آقایش در عقبش نیست؟»


پس مرد خدا گفت: «کجا افتاد؟» و چون مکان را به او نشان داد، او چوبی بریده، در آنجا انداخت و آهن را روی آب آورد.


و اِلیشَع گفت: «کلام خداوند را بشنوید. خداوند چنین می‌گوید که ”فردا همین وقت یک کیل آرد نرم به یک مثقال و دو کیل جو به یک مثقال نزد دروازه سامره فروخته می‌شود.“»


پس رفته، دربانان شهر را صدا زدند و ایشان را آگاه ساخته، گفتند: «به اردوی اَرامیان درآمدیم و اینک در آنجا نه کسی و نه صدای انسانی بود مگر اسبان بسته شده، و الاغها بسته شده و خیمه‌ها به حالت خود.»


و چهار مرد جذامی نزد دهنه دروازه بودند و به یکدیگر گفتند: «چرا ما اینجا بنشینیم تا بمیریم؟


و واقع شد بعد از اتمام هفت سال که آن زن از زمین فلسطینیان مراجعت کرده، بیرون آمد تا نزد پادشاه برای خانه و زمین خود التماس نماید.


پس ایشان را به بِیت‌لِحِم روانه نموده، گفت: «بروید و از احوال آن طفل به دقت تحقیق کنید و چون یافتید، مرا خبر دهید تا من نیز آمده، او را پرستش نمایم.»


امّا هیرودیس چون عیسی را دید، بسیار شاد گردید، زیرا که مدّت مدیدی بود می‌خواست او را ببیند، چونکه شهرت او را بسیار شنیده بود و انتظار داشت که معجزه‌ای از او بیند.


امّا هیرودیس گفت: «سر یحیی را از تنش من جدا کردم، ولی این کیست که دربارهٔ او چنین خبر می‌شنوم» و خواستار ملاقات وی می‌بود. (متّی 14‏:13‏-21؛ مَرقُس 6‏:32‏-44؛ یوحنا 6‏:5‏)


ایشان را جواب داد که «الان به شما گفتم. نشنیدید؟ و برای چه باز می‌خواهید بشنوید؟ آیا شما نیز قصد آن دارید شاگرد او بشوید؟»


و بعد از روزی چند فلیکس با همسر خود دروسیلا که زنی یهودی بود، آمده پولُس را طلبیده، سخن او را درباره ایمان به عیسی مسیح شنید.


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ