Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




۲پادشاهان 4:26 - کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

26 پس حال به استقبال او بشتاب و وی را بگو: ”آیا تو را سلامتی است و آیا شوهرت سالم و پسرت سالم است؟“» او گفت: «سلامتی است.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

26 بشتاب و به پیشبازش برو و از او بپرس: ”آیا خیر است؟ شوهر و پسرت سلامتند؟“» زن گفت: «خیر است.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

26 پس حال به استقبال وی بشتاب و وی را بگو: آیا تو را سلامتی است و آیا شوهرت سالم وپسرت سالم است؟» او گفت: «سلامتی است.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

26 به استقبالش برو و بپرس چه شده است. ببین آیا شوهر و پسرش سالم هستند.» زن به جیحزی گفت: «بله، همه سالمند.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید

26 عجله کن و به استقبالش برو و ببین آیا حال خودش، شوهرش و فرزندش خوب است.» زن به جیحزی گفت: «همه‌چیز خوب است.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

26 عجله کن و به استقبالش برو و ببین آیا حال خودش، شوهرش و فرزندش خوب است.» زن به جیحَزی گفت: «همه‌‌چیز خوب است.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




۲پادشاهان 4:26
16 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

به ایشان گفت: «به سلامت است؟» گفتند: «به سلامت است، و اینک دخترش راحیل با گله او می‌آید.»


یعقوب او را گفت: «الان برو و سلامتی برادران و سلامتی گله را ببین و نزد من خبر بیاور.» و او را از وادی حِبرون فرستاد و یوسف به شکیم آمد.


پس از سلامتی ایشان پرسید و گفت: «آیا پدر ‌پیر شما که صحبتش را کردید، به سلامت است؟ و تا به حال حیات دارد؟»


پادشاه گفت: «آيا اَبشالوم جوان به سلامت است؟ و اَخيمَعَص در جواب گفت: «چون يوآب، بنده پادشاه و بنده تو را فرستاد، آشوب عظيمی ديدم که ندانستم که چه بود.»


او گفت: «امروز چرا نزد او بروی، نه اول ماه و نه سبّت است.» گفت: «سلامتی است.»


پس رفته، نزد مرد خدا به کوه کَرمِل رسید. چون مرد خدا زن را دید که از دور می‌آید، به خادم خود جِیحَزی گفت: «نگاه کن! این همان زن شونَمی است!


و چون نزد مرد خدا به کوه رسید، به پایهایش چسبید. جیحَزی نزدیک آمد تا او را دور کند، اما مرد خدا گفت: «او را واگذار، زیرا که جانش در وی تلخ است و خداوند این را از من مخفی داشته، مرا خبر نداده است.»


او گفت: «سلامتی است. آقایم مرا فرستاده، می‌گوید: ”هم‌اکنون دو جوان از پسران انبیا از کوهستان اِفرایم نزد من آمده‌اند، تمنا اینکه یک وزنه نقره و دو دست لباس به ایشان بدهی.»


من بی زبان بودم و زبان خود را باز نکردم، زیرا که تو این را کرده‌ای.


پس موسی به هارون گفت: «این است آنچه خداوند فرموده، و گفته است که از آنانی که به من نزدیک آیند تقدیس کرده خواهم شد، و در نظر تمامی قوم جلال خواهم یافت.» پس هارون خاموش شد.


وی را گفت: «بشتاب و این جوان را خطاب کرده، بگو: ”اورشلیم به خاطر زیادی مردمان و حیواناتی که در درونش خواهند بود، مثل دهات بی‌حصار مسکون خواهد شد.


و بعد از روزهایی چند پولُس به بَرنابا گفت: «برگردیم و برادران را در هر شهری که در آنها به کلام خداوند اعلام نمودیم، دیدن کنیم که چگونه می‌باشند.»


و اين ده قطعه پنير را برای سردار هزاره ايشان ببر و از سلامتی برادرانت بپرس و از ايشان خبری بگير.»


پس سَموئيل همه‌چيز را برای او بيان کرد و چيزی از آن مخفی نداشت. و او گفت «خداوند است؛ آنچه در نظر او پسند آيد، بکند.»


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ