Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




۱سموئیل 3:6 - کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

6 و خداوند بار ديگر خواند: «ای سَموئيل!» و سَموئيل برخاسته، نزد عيلی آمده، گفت: «اينک حاضرم، زيرا مرا خواندي.» او گفت: «ای پسرم، تو را نخواندم. برگشته، بخواب.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

6 خداوند دیگر بار او را صدا زد: «سموئیل!» و سموئیل برخاست و نزد عیلی رفت و گفت: «بلی، گوش به فرمانم! زیرا که مرا خواندی.» گفت: «پسرم، من تو را نخواندم؛ بازگرد و بخواب.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

6 و خداوند بار دیگر خواند: «ای سموئیل!» وسموئیل برخاسته، نزد عیلی آمده، گفت: «اینک حاضرم زیرا مرا خواندی.» او گفت: «ای پسرم تورا نخواندم، برگشته، بخواب.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

6 بار دیگر خداوند سموئیل را خواند. این دفعه نیز او برخاست و نزد عیلی شتافت و بازگفت: «چه فرمایشی دارید؟ در خدمتگزاری حاضرم.» عیلی گفت: «پسرم، من تو را نخواندم؛ برو بخواب!»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید

6-7 خداوند باز صدا کرد: «سموئیل!» سموئیل نمی‌دانست که او خداوند است، زیرا خداوند تا به حال با او صحبت نکرده بود، پس از جای خود برخاست و دوباره نزد عیلی رفت و پرسید: «بلی، چه می‌خواهی؟» عیلی گفت: «فرزندم، من تو را صدا نکردم، برو بخواب.» سموئیل هنوز خداوند را نمی‌شناخت زیرا تا به حال پیامی از طرف خدا به او نرسیده بود.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

6-7 خداوند باز صدا کرد: «سموئیل!» سموئیل نمی‌دانست که او خداوند است، زیرا خداوند تا‌به‌حال با او صحبت نکرده بود. پس از جای خود برخاست و دوباره نزد عیلی رفت و پرسید: «بلی، چه می‌خواهید؟» عیلی گفت: «فرزندم، من تو را صدا نکردم. برو بخواب.» سموئیل هنوز صدای خداوند را نمی‌شناخت، زیرا تا‌به‌حال پیامی از طرف خدا به او نرسیده بود.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




۱سموئیل 3:6
6 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

و چون چشمان خود را باز کرده، برادر خود بِنیامین، پسر مادر خویش را دید، گفت: «آیا این است برادر کوچک شما که نزد من صحبت او را کردید؟» و گفت: «ای پسرم، خدا بر تو فیض عنایت کند.»


و اَخيمَعَص پسر صادوق، بار ديگر به يوآب گفت: «هر چه بشود، تمنا اينکه من نيز در پی کوشی بدوم.» يوآب گفت: «ای پسرم، چرا بايد بدوی؟ چونکه مژده نداری که ببري.»


ناگاه مفلوجی را بر بستر خوابانیده، نزد وی آوردند. چون عیسی ایمان ایشان را دید، مفلوج را گفت: «ای فرزند، خاطر جمع دار که گناهانت بخشیده شد.»


پس نزد عيلی شتافته، گفت: «اينک حاضرم، زيرا مرا خواندي.» عیلی گفت: «نخواندم، برگشته، بخواب.» و او برگشته، خوابيد.


و سَموئيل، خداوند را هنوز نمی شناخت و کلام خداوند تا حال بر او آشکار نشده بود.


پس آن مرد به عيلی گفت: «منم که از میدان نبرد آمده‌ام. من امروز از لشکر فرار کردم.» عیلی گفت: «ای پسرم، کار چگونه گذشت؟»


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ