۱سموئیل 10:16 - کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

¹⁶ شائول جواب داد: «او گفت که الاغها پیدا شده‌اند.» ولی شائول دربارهٔ آنچه سموئیل راجع به پادشاه شدنش گفته بود، چیزی به عموی خود نگفت.

هزارۀ نو

¹⁶ شائول پاسخ داد: «او به ما اطمینان داد که الاغها پیدا شده‌اند.» اما دربارۀ آنچه سموئیل در مورد موضوع پادشاهی گفته بود، به عموی خود هیچ نگفت.

Persian Old Version

¹⁶ شاول به عموی خود گفت: «ما را واضح خبر داد که الاغها پیداشده است.» لیکن درباره امر سلطنت که سموئیل به او گفته بود، او را مخبر نساخت.

مژده برای عصر جدید

¹⁶ شائول جواب داد: «او به ما گفت که الاغها پیدا شده‌اند.» امّا دربارهٔ پادشاهی چیزی به عموی خود نگفت.

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

¹⁶ شائول جواب داد: «او به ما گفت که الاغ‌ها پیدا شده‌اند.» امّا دربارۀ پادشاه شدنش چیزی به عموی خود نگفت.

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

¹⁶ شائول به عموی خود گفت: «ما را واضح خبر داد که الاغها پيدا شده است.» ليکن درباره امر پادشاهی که سَموئيل به او گفته بود، او را آگاه نساخت.

۱سموئیل 10:16 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ

خروج 4:18

موسی نزد پدرزن خود یترون بازگشت و به او گفت: «اجازه بده تا به نزد بستگانم در مصر برگردم و ببینم آنها زنده‌اند یا نه.» یترون گفت: «برو به سلامت.»

امثال 12:23

آدم عاقل علم و دانش خود را به نمایش نمی‌گذارد، ولی شخص نادان حماقت خود را آشکار می‌سازد.

امثال 29:11

آدم نادان خشم خود را فوری بروز می‌دهد، اما شخص دانا جلوی خشم خود را می‌گیرد.

جامعه 3:7

زمانی برای پاره کردن، زمانی برای دوختن. زمانی برای سکوت، زمانی برای گفتن.

داوران 14:6

در همان لحظه روح خداوند بر او قرار گرفت و با اینکه سلاحی با خود نداشت، شیر را گرفته مثل یک بزغاله آن را درید! اما در این باره چیزی به پدر و مادر خود نگفت.

داوران 14:9

مقداری از آن عسل را با خود برداشت تا در بین راه بخورد. وقتی به پدر و مادرش رسید کمی از آن عسل را به آنها داد و ایشان نیز خوردند. اما سامسون به ایشان نگفت که آن عسل را از کجا آورده است.

۱سموئیل 10:15

عمویش پرسید: «او چه گفت؟»

۱سموئیل 9:20

برای الاغهایی که سه روز پیش گم شده‌اند نگران نباش، چون پیدا شده‌اند. در ضمن، بدان که امید تمام قوم اسرائیل بر تو و بر خاندان پدرت است.»

۱سموئیل 9:27

چون به بیرون شهر رسیدند، سموئیل به شائول گفت: «به نوکرت بگو که جلوتر از ما برود.» نوکر جلوتر رفت. آنگاه سموئیل به شائول گفت: «من از جانب خدا برای تو پیغامی دارم؛ بایست تا آن را به تو بگویم.»