Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




مکاشفه 17:3 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

3 آن فرشته مرا در روح به بیابان برد و در آنجا زنی را دیدم که بر حیوان وحشی سرخ رنگی سوار بود. بدن این حیوان، از نام‌های کُفرآمیز پوشیده شده بود و دارای هفت سر و ده شاخ بود.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

3 پس آن فرشته مرا در روح به بیابانی برد. در آنجا زنی دیدم نشسته بر پشت وحشی سرخ‌فام که پیکرش یکسره با نامهای کفرآمیز پوشیده شده بود، و هفت سر و ده شاخ داشت.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

3 پس مرا در روح به بیابان برد و زنی را دیدم بر وحش قرمزی سوارشده که از نامهای کفر پر بود و هفت سر و ده شاخ داشت.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

3 روح خدا مرا در خود فرو گرفت و فرشته مرا به بیابان برد. در آنجا زنی دیدم نشسته بر پشت یک وحش سرخ رنگ که سراسر بدنش با شعارهای کفرآمیزی نسبت به خدا پوشیده شده بود، و هفت سر و ده شاخ داشت.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید

3 آن فرشته، مرا در روح به بیابان برد و در آنجا زنی را دیدم كه بر حیوان وحشی سرخ رنگی سوار بود. بدن این حیوان، از نامهای کفرآمیز پوشیده و دارای هفت سر و ده شاخ بود.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس به زبان بندری

3 اُ فرشته به مِه در روح خدا وا یه لَردِکی ایبُرد. و مِه یه زنیُ اُمدی که سوار یه جناور وحشی سرخی که جُنِش پُر اَ نُمویِ کُفردارَ، و هفت تا سر و ده تا شاخ ایشَستَه.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




مکاشفه 17:3
26 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

همین‌که از نزد تو بروم، روح خداوند تو را به‌جای ناشناخته‌ای خواهد برد و اگر من بروم و به اَخاب بگویم که تو اینجا هستی و او تو را نیابد، او مرا خواهد کشت. هرچند که من از کودکی خداوند را با وفاداری پرستش کرده‌ام.


و به او گفتند: «در میان خدمتکاران ما پنجاه مرد نیرومند هستند. لطفاً اجازه بدهید بروند و سرور شما را بیابند. شاید روح خداوند او را بر کوهی یا در درّه‌ای گذاشته باشد.» او پاسخ داد: «نه، آن‌ها را نفرستید.»


این کیست که با تکیه به بازوی دلدار خود از صحرا می‌آید؟ در زیر آن درخت سیب تو را بیدار کردم، جایی که مادرت به تو آبستن شد، جایی که مادرت تو را به دنیا آورد.


روح خدا مرا در رؤیا برداشت و دوباره نزد تبعیدشدگان در بابِل برد. در همان جا رؤیای من به پایان رسید،


آنگاه روح خدا مرا بلند کرد و از پشت سر من غرّش عظیمی ‌برخاست که می‌گفت: «متبارک باد جلال خداوند در جایگاه آسمانی او!»


او چیزی را که شبیه دست بود دراز کرد و موی سر مرا گرفت و سپس در این رؤیا، روح خدا مرا در بین زمین و آسمان بلند کرده به اورشلیم برد و در دروازۀ شمالی معبدِ بزرگ قرار داد. در آنجا بُتی قرار داشت که سبب خشم خدا بود.


«پادشاه سوریه هرچه دلش بخواهد انجام خواهد داد. او خود را برتر و بالاتر از خدایان خواهد دانست و به خدای خدایان کُفر گفته تا فرارسیدن زمان مجازاتش، به این کار ادامه می‌دهد، زیرا آنچه خدا مقرّر فرموده، واقع می‌شود.


همچنین دربارۀ آن ده شاخ و شاخ کوچکی که بعداً ظاهر شد و سه تا از آن ده شاخ که از بیخ کنده شدند، سؤال کردم. آن شاخ کوچک همان شاخی بود که چشم داشت و از دهانش سخنان تکبّرآمیز جاری بود و از شاخ‌های دیگر هولناک‌تر بود.


او بر ضد خدای متعال سخن گفته بر مقدّسین ظلم خواهد کرد و خواهد کوشید که تمام قوانین و جشن‌های مذهبی را تغییر بدهد. مقدّسین خدا مدّت سه سال و نیم تحت تسلّط او خواهند بود.


در‌حالی‌که به شاخ‌هایش نگاه می‌کردم، دیدم یک شاخ کوچک از بین شاخ‌ها پیدا شد و سه شاخ از شاخ‌های اوّل از بیخ کنده شد. این شاخِ کوچک چشمانی مثل چشمان انسان داشت و از دهانش سخنان تکبّرآمیز جاری بود.


آن‌ها لباسش را در آوردند و ردای ارغوانی‌ رنگی به او پوشانیدند


وقتی از آب بیرون آمدند، روح خداوند ناگهان فیلیپُس را در ربود و خواجه‌سرا دیگر او را ندید و شادی‌کنان به راه خود رفت.


او با هرآنچه به اصطلاح، خدا خوانده می‌شود و یا مورد پرستش قرار می‌گیرد، مخالفت خواهد کرد و خود را بالاتر از همۀ آن‌ها قرار خواهد داد، به حدّی که در معبدِ بزرگِ خدا خواهد نشست و ادّعای خدایی خواهد کرد.


آن روز، روز خداوند بود و روح‌القدس مرا فراگرفت، و در آن‌ حال، از پشت سَرخود صدای بلندی مثل صدای شیپور شنیدم


امّا به آن زن دو بال عقابی بزرگ داده شد تا به‌سوی مکانی که در بیابان برایش آماده شده بود، پرواز کند تا از او در آنجا برای سه سال و نیم دور از دسترس مار نگهداری شود.


آنگاه نشانه‌ای دیگر در آسمان ظاهر شد: اژدهای بزرگِ سرخ رنگی را دیدم که هفت سر و ده شاخ داشت و بر هر یکی از سرهایش تاجی قرار داشت


و آن زن به بیابان، به‌ جایی‌که خدا برایش آماده کرده بود، گریخت تا در آنجا از او به مدّت ‌هزار و دویست و شصت روز نگهداری شود.


آن زنی که دیدی، آن شهر بزرگ است که بر پادشاهان جهان سلطنت می‌کند.»


آن زن لباس ارغوانی و سرخ دربر داشت و با طلا و جواهرات و مروارید آراسته شده بود. او جامی طلایی در دست داشت که از فجور و کثافات زنای او پُر بود.


دیگر کسی کالاهای طلا و نقره، جواهرات و مروارید، لباس‌های ارغوانی و قرمز، یا ابریشم و کتان ظریف، انواع چوب‌های قیمتی و معطّر، انواع ظروف عاجی، چوبی، برنزی، آهنین و یا مرمری،


«وای، وای! ای شهر بزرگ که خود را به لباس‌های کتان ظریف ارغوانی و قرمز ملبّس و با طلا و جواهر و مروارید آراسته کرده بودی!


او مرا در روح به فراز کوه بسیار بلندی برد و شهر مقدّس اورشلیم را به من نشان داد که از آسمان، از نزد خدا به زیر می‌آمد.


در همان لحظه روح خدا مرا فراگرفت و دیدم که در آسمان تختی قرار داشت و بر روی آن تخت کسی نشسته بود


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ