Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




اِرمیا 41:1 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

1 در هفتمین ماه همان سال، اسماعیل پسر نِتَنیا و نوۀ اِلیشَمَع، که یکی از اعضای خانوادۀ سلطنتی و یکی از افسران ارشد پادشاه بود، به‌ همراه ده نفر به مِصفَه رفت تا با جِدَلیای فرماندار دیدار کند. وقتی آن‌ها با هم مشغول صرف غذا بودند،

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

1 در ماه هفتم، اسماعیل پسر نِتَنیا پسر اِلیشَمَع که از خاندان سلطنتی و یکی از سرداران پادشاه بود، به همراه ده مرد دیگر به مِصفَه نزد جِدَلیا پسر اَخیقام آمد. همچنان که آنان با یکدیگر به نان خوردن مشغول بودند،

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

1 و در ماه هفتم واقع شد که اسماعیل بن نتنیا ابن الیشاماع که از نسل پادشاهان بود با بعضی از روسای پادشاه و ده نفر همراهش نزد جدلیا ابن اخیقام به مصفه آمدند و آنجا درمصفه با هم نان خوردند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

1 اما در ماه هفتم، اسماعیل (پسر نتنیا، نوهٔ الیشاماع) که از خاندان سلطنتی و یکی از مقامات بلند پایۀ پادشاه بود، به همراه ده نفر به مصفه نزد جدلیا آمد. هنگامی که با هم غذا می‌خوردند،

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید

1 در هفتمین ماه همان سال، اسماعیل پسر نتنیا و نوهٔ الیشمع، که یکی از اعضای خانوادهٔ سلطنتی و یکی از افسران ارشد پادشاه بود، به همراه ده نفر به مصفه رفت تا با جدلیای فرماندار دیدار کند. وقتی آنها با هم مشغول صرف غذا بودند،

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

1 و در ماه هفتم واقع شد که اسماعیل پسر نِتَنیا پسر اِلیشَمَع که از نسل پادشاهان بود، با بعضی از سران پادشاه و ده نفر همراهش نزد جِدَلیا پسر اَخیقام به مِصفه آمدند و آنجا در مِصفه با هم نان خوردند.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




اِرمیا 41:1
25 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

به مجرّدی که اَبنیر به حِبرون رسید، یوآب او را به بهانهٔ مذاکرهٔ خصوصی به کنار دروازهٔ شهر برد و در آنجا به انتقام خون برادر خود عَسائیل، شکم او را درید و او را به قتل رساند.


چون عَتَلیا مادر اَخَزیا از مرگ پسر خود باخبر گشت، دستور کشتار همۀ افراد خانوادۀ سلطنتی را صادر کرد.


پادشاه بابِل، جِدَلیا پسر اَخیقام نوۀ شافان را بر مردمی که در سرزمین یهودا باقی مانده بودند، به‌عنوان فرماندار گماشت.


امّا در ماه هفتم آن سال، اسماعیل پسر نِتَنیا نوۀ اِلیشَمَع که عضو خاندان سلطنتی بود، با ده نفر از همراهان خود به مِصفَه رفت و به جِدَلیا حمله کرد و او را با یهودیان و کلدانیانی که با او بودند، به قتل رساند.


هنگامی‌که عَتَلیا مادر اَخَزیا باخبر شد که پسرش کشته شده است، دستور داد تا تمام اعضای خاندان سلطنتی یهودا را به قتل برسانند.


جواب خوبی‌های مرا با بدی می‌دهند و جواب محبّت مرا با دشمنی.


حتّی نزدیک‌ترین دوست من که به او اعتماد کامل داشتم، آن‌کس که با من نان می‌خورد، برضد من برخاسته است.


تکبّر موجب نزاع می‌شود، ولی شخص حکیم نصیحت را می‌پذیرد.


خشم بی‌رحم است و غضب ظالمانه، امّا کیست که بتواند حسادت را تحمّل کند؟


بعدازآن او به کاخ سلطنتی، به دفتر منشی دربار، جایی که درباریان در آن جلسه داشتند، رفت. اِلیشَمَع منشی، دِلایا پسر شِمَعیا، اِلناتان، پسر عکبور، جِمَریا پسر شافان، و صِدِقیا پسر حَنَنیا در آن جلسه حضور داشتند.


بزرگان دربار طومار را در دفتر اِلیشَمَع، منشی دربار، گذاشتند و به کاخ سلطنتی رفتند تا همه‌‌چیز را به پادشاه گزارش دهند.


مرا از محوطۀ کاخ بیرون آوردند و تحت توجّه جِدَلیا پسر اَخیقام و نوۀ شافان قرار دادند تا من در امنیّت و سلامتی به خانۀ خودم بازگردم. پس من در آنجا در میان مردم ساکن شدم.


پس از آن، یوحانان و فرماندهان سربازانی که تسلیم نشده بودند، نزد جِدَلیا در مِصفَه آمدند


وقتی جوابی ندادم، نِبوزَرادان گفت: «نزد جِدَلیا پسر اَخیقام و نوۀ شافان که پادشاه بابِل او را به فرمانداری شهرهای یهودا برگزیده است، برو. تو می‌توانی به آنجا بروی و در میان قوم خودت زندگی کنی، یا به هرجایی که دوست داری، بروی.» بعد او یک هدیه و مقداری غذا به من داد تا با خود برده روانه شوم.


من نزد جِدَلیا در مِصفَه رفتم و در آنجا در بین مردمی که باقی مانده بودند، زندگی کردم.


بعضی از افسران و سربازان یهودا تسلیم نشده بودند. آن‌ها شنیدند که پادشاه بابِل جِدَلیا را به سِمت فرماندار سرزمین گماشته و مسئولیّت امور تمام مردمی را که به اسارت برده نشده بودند، یعنی فقیرترین طبقات مردم را به او داده است.


پس اسماعیل پسر نِتَنیا، یوحانان و یوناتان پسران قاریح، سِرایا پسر تَنحومِت، پسران عیفای نِطوفاتی، یَزَنیا پسر مکانی با افراد تحت نظرشان نزد جِدَلیا در مِصفَه رفتند.


او یکی از اعضای خاندان سلطنتی را گرفت و با او پیمان بست و او را سوگند داد تا به او وفادار بماند. او همچنین بزرگان سرزمین را با خود به اسارت برد


«آنچه می‌گویم مربوط به همۀ شما نیست. من کسانی را که برگزیده‌ام می‌شناسم. امّا این نوشته باید تحقّق یابد، 'آن‌کس که با من نان می‌خورد، بر ضد من برخاسته است.'


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ