Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




اِرمیا 40:5 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

5 وقتی جوابی ندادم، نِبوزَرادان گفت: «نزد جِدَلیا پسر اَخیقام و نوۀ شافان که پادشاه بابِل او را به فرمانداری شهرهای یهودا برگزیده است، برو. تو می‌توانی به آنجا بروی و در میان قوم خودت زندگی کنی، یا به هرجایی که دوست داری، بروی.» بعد او یک هدیه و مقداری غذا به من داد تا با خود برده روانه شوم.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

5 اما اگر می‌مانی، نزد جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان بازگرد که پادشاه بابِل وی را بر شهرهای یهودا نصب کرده است، و نزد او در میان مردم ساکن شو. یا به هر کجای دیگر که دلخواه توست، برو.» پس رئیس گارد سلطنتی به او توشۀ راه و هدیه داد، و رهایش کرد.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

5 و وقتی که او هنوز برنگشته بود (وی راگفت ): «نزد جدلیا ابن اخیقام بن شافان که پادشاه بابل او را بر شهرهای یهودا نصب کرده است برگرد و نزد او در میان قوم ساکن شو یا هر جایی که میخواهی بروی برو.» پس رئیس جلادان اورا توشه راه و هدیه داد و او را رها نمود.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

5 اما اگر قصد داری بمانی، نزد جدلیا (پسر اخیقام، نوهٔ شافان)، که پادشاه بابِل او را حاکم یهودا ساخته است، برو و در میان بقیهٔ قوم که جدلیا بر ایشان حکومت می‌کند، بمان. به هر حال، مختار هستی. در هر جا که می‌خواهی، ساکن شو!» سپس مقداری خوراک و پول به من داد و مرا آزاد کرد.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید

5 وقتی جوابی ندادم نبوزرادان گفت: «به نزد جدلیا پسر اخیقام و نوهٔ شافان که پادشاه بابل او را به فرمانداری شهرهای یهودا برگزیده است، برو. تو می‌توانی به آنجا بروی و در میان قوم خودت زندگی کنی، یا به هرجایی که دوست داری.» بعد او یک هدیه و مقداری غذا به من داد تا با خود ببرم و به راه خود بروم.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

5 اما اگر می‌مانی، نزد جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان که پادشاه بابل او را بر شهرهای یهودا گماشته است، برگرد و نزد او در میان قوم ساکن شو، یا هر جایی که می‌خواهی بروی، برو.» پس رئیس جلادان او را توشه راه و هدیه داد و رهایش نمود.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




اِرمیا 40:5
24 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

بعد او به حلقیای کاهن، اَخیقام پسر شافان، عَکبور پسر میکایا، شافان منشی و یکی دیگر از مأموران خود به نام عسایا امر کرده گفت:


پس حلقیای کاهن، اَخیقام، عکبور، شافان و عسایا نزد زنی به نام حُلده که نبیّه بود، رفتند. او همسر شَلّوم بود. شَلّوم پسر تِقوَه، نوۀ حَرحَس بود و مسئولیّت جامهٔ کاهنان را در معبدِ بزرگ به عهده داشت. حُلدَه در قسمت نوساز اورشلیم ساکن بود. ایشان به وی گفتند که چه روی داده است.


و به حِلقیا، اَخیقام پسر شافان، عَبدون پسر میکا، شافان منشی دربار و عسایا، خادم پادشاه چنین امر کرد:


عِزرا گفت: «سپاس بر نام یَهْوه، خدای اجداد ما! او در دل پادشاه نهاده است که چنین حرمتی به معبدِ بزرگ خداوند در اورشلیم بگذارد.


عِزرا در شریعت موسی که یَهْوه، خدای اسرائیل به قوم داده بود، کاتبی ماهر بود. شاهنشاه هرآنچه را که او در‌خواست می‌کرد، به او می‌بخشید و دست یَهْوه، خدایش بر او بود.


اکنون، ای خداوند، دعای من و بندگان دیگرت را که می‌خواهند تو را تکریم کنند، بشنو. امروز مرا کامیاب فرما و شاهنشاه را نسبت به من مهربان گردان.» در آن زمان من ساقی شاهنشاه بودم.


خدا مردمان حلیم و فروتن را سرفراز و اشخاص متکبّر را خوار و ذلیل می‌سازد.


وقتی زندگی شخص خدا را خشنود می‌سازد، خدا کاری می‌کند که حتّی دشمنان آن شخص هم با او مصالحه نمایند.


دل پادشاه در دست خداوند است و او آن‌ را مانند نهر آب، به هر سو که بخواهد، هدایت می‌کند.


ای خداوند، اگر من در خدمت به تو کوتاهی کرده‌ام و اگر حتّی برای دشمنانم در هنگام گرفتاری و ناراحتی آن‌ها شفاعت نکرده‌ام، بگذار تمام نفرین‌هایشان به وقوع بپیوندد. (


چون من از حمایت اَخیقام پسر شافان، برخوردار بودم، مرا به دست مردم ندادند تا کشته شوم.


مرا از محوطۀ کاخ بیرون آوردند و تحت توجّه جِدَلیا پسر اَخیقام و نوۀ شافان قرار دادند تا من در امنیّت و سلامتی به خانۀ خودم بازگردم. پس من در آنجا در میان مردم ساکن شدم.


اکنون من زنجیرها را از دست‌های تو باز می‌کنم و تو را آزاد می‌کنم. اگر بخواهی می‌توانیم با هم به بابِل برویم و من در آنجا از تو مراقبت خواهم کرد. امّا اگر نمی‌خواهی به آنجا بروی، مجبور نیستی. تو می‌توانی هر جا را که در تمام این سرزمین می‌خواهی، انتخاب کنی و به آنجا بروی.»


در هفتمین ماه همان سال، اسماعیل پسر نِتَنیا و نوۀ اِلیشَمَع، که یکی از اعضای خانوادۀ سلطنتی و یکی از افسران ارشد پادشاه بود، به‌ همراه ده نفر به مِصفَه رفت تا با جِدَلیای فرماندار دیدار کند. وقتی آن‌ها با هم مشغول صرف غذا بودند،


اسماعیل پسر نِتَنیا و ده مرد همراه او شمشیرهای خود را کشیدند و جِدَلیا را کشتند، زیرا پادشاه بابِل او را به فرمانداری یهودا برگزیده بود.


روز بعد در بندر صیدون لنگر انداختیم و یولیوس به پولس لطف نموده اجازه داد به دیدن دوستان خود برود و مایحتاج خود را از آنان دریافت کند.


امّا آن افسر که می‌خواست پولس را نجات دهد، مانع انجام نقشۀ آنان شد. او دستور داد اوّل کسانی‌ که شنا بلد بودند، از کشتی به داخل آب بپرند و خود را به خشکی برسانند،


آنان در مقابل، هدایای فراوانی به ما دادند و وقتی عازم سفر شدیم، هرچه را که لازم داشتیم برای ما به داخل کشتی آوردند.


پس ما می‌توانیم با اطمینان بگوییم: «خدا مددکار من است؛ من نخواهم ترسید. انسان به من چه می‌تواند بکند؟»


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ