Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




اِرمیا 39:14 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

14 مرا از محوطۀ کاخ بیرون آوردند و تحت توجّه جِدَلیا پسر اَخیقام و نوۀ شافان قرار دادند تا من در امنیّت و سلامتی به خانۀ خودم بازگردم. پس من در آنجا در میان مردم ساکن شدم.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

14 کسان فرستادند و اِرمیا را از حیاط قراولان برگرفتند. و او را به جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان سپردند تا او را به خانۀ خود بَرَد. پس او در میان مردم سکنی گزید.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

14 و ارسال نموده، ارمیا را از صحن زندان برداشتند و او را به جدلیا ابن اخیقام بن شافان سپردند تا او را به خانه خود ببرد. پس در میان قوم ساکن شد.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید

14 مرا از محوطهٔ کاخ بیرون آوردند. آنها مرا تحت توجّه جدلیا پسر اخیقام و نوهٔ شافان قرار دادند تا من در امنیّت و سلامتی به خانهٔ خودم بازگردم. پس من در آنجا در میان مردم ساکن شدم.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

14 و کسان فرستادند و اِرمیا را از صحن کشیکچیان برداشتند و او را به جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان سپردند تا او را به خانه خود ببرد. پس او در میان قوم ساکن شد.

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




اِرمیا 39:14
18 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

بعد او به حلقیای کاهن، اَخیقام پسر شافان، عَکبور پسر میکایا، شافان منشی و یکی دیگر از مأموران خود به نام عسایا امر کرده گفت:


پس حلقیای کاهن، اَخیقام، عکبور، شافان و عسایا نزد زنی به نام حُلده که نبیّه بود، رفتند. او همسر شَلّوم بود. شَلّوم پسر تِقوَه، نوۀ حَرحَس بود و مسئولیّت جامهٔ کاهنان را در معبدِ بزرگ به عهده داشت. حُلدَه در قسمت نوساز اورشلیم ساکن بود. ایشان به وی گفتند که چه روی داده است.


و به حِلقیا، اَخیقام پسر شافان، عَبدون پسر میکا، شافان منشی دربار و عسایا، خادم پادشاه چنین امر کرد:


تا زمانی‌‌که گفته‌های او به حقیقت پیوست و کلام خداوند سخن او را تأیید کرد.


یِهویاقیم پادشاه، اِلناتان پسر عکبور را همراه عدّه‌ای به مصر فرستاد تا اوریا را دستگیر کنند.


چون من از حمایت اَخیقام پسر شافان، برخوردار بودم، مرا به دست مردم ندادند تا کشته شوم.


در آن زمان ارتش پادشاه بابِل در حال حمله به اورشلیم بود و من در محوطۀ کاخ سلطنتی زندانی بودم.


پس صِدِقیای پادشاه دستور داد مرا در محوطۀ کاخ زندانی کنند. من در آنجا ماندم و تا وقتی‌که ذخیزهٔ نان شهر تمام نشده بود، هر روز یک قرص نان از نانوایی‌ها به من می‌دادند.


و آن‌ها مرا از چاه بیرون آوردند و مرا در محوطۀ کاخ نگاه داشتند.


و مرا تا روزی که اورشلیم فتح شد، در محوطۀ کاخ نگاه داشتند.


پس نِبوزَرادان به اتّفاق سرداران سپاه یعنی نِبوشَزْبان و نِرگال شرآصر و سایر افسران پادشاه بابِل


زمانی‌‌که من هنوز در محوطۀ کاخ زندانی بودم، خداوند به من گفت


بعد از آنکه نِبوزَرادان، فرماندۀ ارتش، مرا در رامَه آزاد کرد، بار دیگر خداوند با من چنین سخن گفت. آن‌ها مرا در زنجیر، همراه تمام کسانی‌ که از اورشلیم و یهودا به‌وسیلهٔ بابِلی‌ها اسیر شده بودند، به آنجا برده بودند.


وقتی جوابی ندادم، نِبوزَرادان گفت: «نزد جِدَلیا پسر اَخیقام و نوۀ شافان که پادشاه بابِل او را به فرمانداری شهرهای یهودا برگزیده است، برو. تو می‌توانی به آنجا بروی و در میان قوم خودت زندگی کنی، یا به هرجایی که دوست داری، بروی.» بعد او یک هدیه و مقداری غذا به من داد تا با خود برده روانه شوم.


من نزد جِدَلیا در مِصفَه رفتم و در آنجا در بین مردمی که باقی مانده بودند، زندگی کردم.


بعضی از افسران و سربازان یهودا تسلیم نشده بودند. آن‌ها شنیدند که پادشاه بابِل جِدَلیا را به سِمت فرماندار سرزمین گماشته و مسئولیّت امور تمام مردمی را که به اسارت برده نشده بودند، یعنی فقیرترین طبقات مردم را به او داده است.


در هفتمین ماه همان سال، اسماعیل پسر نِتَنیا و نوۀ اِلیشَمَع، که یکی از اعضای خانوادۀ سلطنتی و یکی از افسران ارشد پادشاه بود، به‌ همراه ده نفر به مِصفَه رفت تا با جِدَلیای فرماندار دیدار کند. وقتی آن‌ها با هم مشغول صرف غذا بودند،


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ