Biblia Todo Logo
အွန်လိုင်း သမ္မာကျမ်းစာ

- ကြော်ငြာတွေ -




اِرمیا 38:9 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

9 «ای سرور من، کاری که این اشخاص کرده‌اند، اشتباه است. آن‌ها اِرمیا را به ته چاه انداخته‌اند، جایی که او از گرسنگی خواهد مُرد، چون دیگر غذایی در شهر وجود ندارد.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

هزارۀ نو

9 «ای سرور من پادشاه! این مردان در آنچه به اِرمیای نبی کرده‌اند، مرتکب عملی شریرانه شده‌اند. آنان او را به آب‌انبار افکنده‌اند، و او در آنجا از گرسنگی خواهد مرد، زیرا در شهر نانی باقی نمانده است.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

Persian Old Version

9 «کهای آقایم پادشاه این مردان در آنچه به ارمیای نبی کرده و او را به سیاه چال انداختهاند شریرانه عمل نمودهاند و اودر جایی که هست از گرسنگی خواهد مرد زیراکه در شهر هیچ نان باقی نیست.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

9 «ای سرور من، افراد تو کار ظالمانه‌ای کرده‌اند که ارمیا را در چاه انداخته‌اند. او در آنجا از گرسنگی خواهد مرد، چون در شهر یک تکه نان هم پیدا نمی‌شود.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

مژده برای عصر جدید

9 «ای سرور من، کاری که این اشخاص کرده‌اند، اشتباه است. آنها ارمیا را به ته چاه انداخته‌اند، جایی که او از گرسنگی خواهد مُرد، چون دیگر غذایی در شهر وجود ندارد.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

9 «‌ای آقایم پادشاه، این مردان در آنچه به اِرمیای نبی کرده و او را به آب‌انبار انداخته‌اند، شریرانه عمل نموده‌اند و او در جایی که هست، از گرسنگی خواهد مرد، زیرا که در شهر هیچ نان باقی نیست.»

အခန်းကိုကြည့်ပါ။ ကော်ပီ




اِرمیا 38:9
12 ပူးပေါင်းရင်းမြစ်များ  

دشمن شهر را محاصره خواهد کرد و تلاش خواهد کرد تا مردم آن‌ را بکُشد. محاصرۀ شهر چنان سخت خواهد بود که مردم، یکدیگر و حتّی فرزندان خود را خواهند خورد.»


پس صِدِقیای پادشاه دستور داد مرا در محوطۀ کاخ زندانی کنند. من در آنجا ماندم و تا وقتی‌که ذخیزهٔ نان شهر تمام نشده بود، هر روز یک قرص نان از نانوایی‌ها به من می‌دادند.


آنگاه پادشاه به عِبدمِلِک دستور داد تا به‌ همراه سه نفر دیگر مرا، قبل از این‌که بمیرم، از چاه بیرون بیاورند.


پس عِبدمِلِک به آنجا رفت و به پادشاه گفت:


امّا من، خداوند، حافظ تو خواهم بود و تو تسلیم کسانی‌ که از آن‌ها می‌ترسی، نخواهی شد.


در نهمین روز ماه چهارم همان سال، زمانی‌‌که به‌خاطر قحطی دیگر چیزی باقی نمانده بود که مردم بخورند،


اهالی اورشلیم برای یک لقمه نان، آه می‌کشند. اشیای نفیس خود را در ازای خوراک می‌دهند تا بخورند و نمیرند. اورشلیم می‌گوید: «خداوندا، ببین که چقدر خوار شده‌ام.»


مرا زنده در چاه انداختند و سنگی بر سر آن گذاشتند.


ကြှနျုပျတို့နောကျလိုကျပါ:

ကြော်ငြာတွေ


ကြော်ငြာတွေ