Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -




روت 2:3 - مژده برای عصر جدید

3 پس روت به یکی از مزارع رفت و پشت سر دروکنندگان راه می‌رفت و خوشه‌های برجا مانده را جمع می‌کرد. برحسب اتّفاق، آن مزرعه متعلّق به بوعز بود.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

هزارۀ نو

3 پس روانه شده، به کشتزار رفت و در پسِ دروگران به خوشه‌چینی مشغول شد. از قضا به قسمتی از کشتزار درآمد که متعلق به بوعَز، از خاندان اِلیمِلِک بود.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

Persian Old Version

3 پس روانه شده، به کشتزاردرآمد و در عقب دروندگان خوشه چینی مینمود، و اتفاق او به قطعه زمین بوعز که ازخاندان الیملک بود، افتاد.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

3 پس روت به کشتزار رفته، مشغول خوشه‌چینی شد. اتفاقاً کشتزاری که او در آن خوشه می‌چید از آن بوعز، خویشاوند اِلیمِلِک شوهر نعومی بود.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

3 پس روت به یکی از مزرعه‌ها رفت و پشت سر دروکنندگان خوشه‌های به‌جامانده را جمع می‌کرد. برحسب اتّفاق، آن مزرعه متعلّق به بوعَز از خاندان اِلیمِلِک بود.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

3 پس روانه شده، به کشتزار درآمد و در پی دروندگان خوشه‌چينی می‌نمود. از قضا به قطعه زمین بوعَز که از خاندان اَليمِلِک بود، افتاد.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac




روت 2:3
10 Iomraidhean Croise  

او جواب داد: «من اتّفاقی از کوه جلبوع می‌گذشتم، در آنجا شائول را دیدم که بر نیزهٔ خود تکیه داده و ارّابه‌ها و سواران دشمن به او نزدیک می‌شدند.


مرد فرومایه‌ای به‌ نام شبع فرزند بکری و از طایفهٔ بنیامین در جلجال بود. او شیپور خود را به صدا درآورد و فریاد زد: «ما داوود را نمی‌خواهیم. او پادشاه ما نیست. ای مردم اسرائیل به خانه‌های خود بازگردید.»


زمانی که جیحزی به پادشاه می‌گفت چگونه الیشع مرده را زنده کرده بود، زنی که پسرش زنده شده بود، برای دادخواهی نزد پادشاه آمد. جیحزی گفت: «ای پادشاه این همان زنی است که الیشع پسرش را زنده کرد.»


آیا دو گنجشک به یک ریال فروخته نمی‌شود؟ با وجود این، بدون اجازهٔ پدر آسمانی شما حتّی یكی از آنها به زمین نخواهد افتاد.


اتّفاقاً كاهنی از همان راه می‌گذشت، امّا وقتی او را دید از طرف دیگر جاده رد شد.


به نام عیسی مسیح خداوند چنین اشخاص را نصیحت می‌کنم و به آنها فرمان می‌دهم كه در سكوت به كار بپردازند تا نانی به دست آورند.


یک روز روت به نعومی گفت: «من به مزارع اطراف می‌روم تا خوشه‌هایی را که دروکنندگان جا می‌گذارند، جمع کنم. مطمئن هستم کسی را خواهم یافت که به من اجازه دهد با او کار کنم.» نعومی جواب داد: «برو، دخترم.»


مدّتی بعد، بوعز از بیت‌لحم آمد و بعد از سلام به کارگران گفت: «خداوند با شما باد!» و آنها در جواب گفتند: «خداوند تو را برکت دهد.»


Lean sinn:

Sanasan


Sanasan