Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -




روت 2:2 - کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

2 روت موآبی به نِعومی گفت: «مرا اجازه ده که به کشتزارها بروم و در عقب هر کسی ‌که در نظرش التفات يابم، خوشه‌چينی نمايم.» نِعومی وی را گفت: «برو، ‌ای دخترم.»

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

هزارۀ نو

2 روزی روتِ موآبی به نَعومی گفت: «رخصت ده تا به کشتزارها بروم و در پسِ هر کس که بر من نظر لطف افکَنَد، خوشه‌چینی کنم.» نَعومی پاسخ داد: «برو، دخترم.»

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

Persian Old Version

2 و روت موآبیه به نعومی گفت: «مرا اجازت ده که به کشتزارها بروم و در عقب هر کسیکه در نظرش التفات یابم خوشه چینی نمایم. او وی را گفت: «بروای دخترم.»

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

2 روزی روت به نعومی گفت: «اجازه بده به کشتزارها بروم و در زمین کسی که به من اجازهٔ خوشه‌چینی بدهد خوشه‌هایی را که بعد از درو باقی می‌ماند، جمع کنم.» نعومی گفت: «بسیار خوب دخترم، برو.»

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید

2 یک روز روت به نعومی گفت: «من به مزارع اطراف می‌روم تا خوشه‌هایی را که دروکنندگان جا می‌گذارند، جمع کنم. مطمئن هستم کسی را خواهم یافت که به من اجازه دهد با او کار کنم.» نعومی جواب داد: «برو، دخترم.»

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

2 یک روز روت به نعومی گفت: «بگذار که به مزارع اطراف بروم و در عقب کسی‌ که از روی لطف به من اجازه دهد، خوشه چینی نمایم.» نَعومی جواب داد: «برو، دخترم.»

Faic an caibideil Dèan lethbhreac




روت 2:2
9 Iomraidhean Croise  

پس قاصدان نزد یعقوب برگشته، گفتند: «نزد برادرت عیسو رسیدیم و اینک با چهارصد نفر به استقبال تو می‌آید.»


و تاکستان خود را دانه‌چینی منما، و خوشه‌های ریخته شده تاکستان خود را جمع مکن؛ آنها را برای فقیر و غریب بگذار. من یهوه خدای شما هستم.


در میان قوم خود برای سخن‌چینی مَگرد، و به ضدّ جان همسایه خود مایست. من یهوه هستم.


«و چون حاصل زمین خود را درو کنید، گوشه‌های مزرعه خود را تمام نکنید و محصول خود را خوشه‌چینی مکنید.


و چون محصول زمین خود را درو کنید، گوشه‌های مزرعه خود را به تمامی درو مکن، و محصول خود را خوشه‌چینی منما، آنها را برای فقیر و غریب بگذار. من یهوه خدای شما هستم.»


پس روانه شده، به کشتزار درآمد و در پی دروندگان خوشه‌چينی می‌نمود. از قضا به قطعه زمین بوعَز که از خاندان اَليمِلِک بود، افتاد.


او به من گفت: ”تمنا اينکه خوشه‌چينی نمايم و در عقب دروندگان در ميان بافه‌ها جمع کنم.“ پس آمده، از صبح تا به حال بی‌وقفه مشغول است، سوای آنکه اندکی در خانه استراحت کرده است.»


گفت: «کنيزت در نظرت التفات يابد.» پس آن زن راه خود را پيش گرفت و می‌خورد و ديگر غم به چهره نداشت.


Lean sinn:

Sanasan


Sanasan