Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -




خروج 2:16 - کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

16 و کاهن مِديان را هفت دختر بود که آمدند و آب کشيده، آبخورها را پر کردند، تا گله پدر خويش را سيراب کنند.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

هزارۀ نو

16 و اما کاهن مِدیان را هفت دختر بود. آن دختران آمدند تا از چاه آب برکِشند و آبشخورها را از آب پر کرده، گلۀ پدر را سیراب کنند.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

Persian Old Version

16 و کاهن مدیان را هفت دختر بود که آمدند و آب کشیده، آبخورها را پرکردند، تا گله پدر خویش را سیراب کنند.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

16 هفت دختر یترون، کاهن مدیان آمدند تا از چاه، آب بکشند و آبشخورها را پر کنند تا گلهٔ پدرشان را سیراب نمایند.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید

16 روزی وقتی موسی بر سر چاهی نشسته بود، هفت دختر یترون، که کاهن مدیان بود، بر سر چاه آمدند. آنها آبخورها را پُر کردند تا گلّهٔ گوسفندان و بُزهای پدر خود را سیراب کنند.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

16 هفت دختر یترون که کاهن مِدیان بود، بر سر چاه آمدند. آن‌ها بر سر چاه آمدند تا آب کشیده آبشخورها را پُر کنند و گلّۀ پدرشان را سیراب کنند.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac




خروج 2:16
11 Iomraidhean Croise  

و مِلکیصدق پادشاه سالیم، نان و شراب بیرون آورد. و او کاهن خدای تعالی بود،


و به وقت عصر، هنگامی که زنان برای کشیدن آب بیرون می‌آمدند، شتران خود را در خارج شهر، بر لب چاه آب خوابانید.


اینک من بر این چشمه آب ایستاده‌ام و دختران اهل این شهر به جهت کشیدن آب بیرون می‌آیند.


و دید که اینک در صحرا، چاهی است و بر کناره‌اش سه گله گوسفند خوابیده. چونکه از آن چاه گله‌ها را آب می‌دادند و سنگی بزرگ بر دهنه چاه بود.


و فرعون یوسف را صَفِنات پَنه‌آ نامید و اسنات، دختر فوطی‌فارَع، کاهن اون را به او به زنی داد. و یوسف بر سرزمین مصر با اقتدار بیرون رفت.


و چون يِترون، کاهن مديان، پدر زن موسی، آنچه را که خدا با موسی و قوم خود اسرائيل کرده بود شنيد که خداوند چگونه اسرائيل را از مصر بيرون آورده بود،


آنگاه يِترون، پدر زن موسی، قربانی سوختنی و قربانیها برای خدا گرفت، و هارون و تمامی مشايخ اسرائيل آمدند تا با پدر زن موسی به حضور خدا نان بخورند.


و اما موسی گله پدر زن خود يِترون، کاهن مِديان را شبانی می‌کرد. و گله را به آن طرف صحرا راند و به حوريب که کوه خدا باشد، آمد.


و چون ايشان به فراز شهر بالا می‌رفتند، دخترانی چند يافتند که برای کشيدن آب بيرون می‌آمدند. از ايشان پرسیدند: «آيا ”بیننده“ در اينجاست؟»


Lean sinn:

Sanasan


Sanasan