روت 4:1 - Persian Old Version1 و بوعز به دروازه آمده، آنجا نشست و اینک آن ولی که بوعز درباره او سخن گفته بود میگذشت، و به او گفت: «ای فلان! به اینجابرگشته، بنشین.» و او برگشته، نشست. Faic an caibideilهزارۀ نو1 و اما بوعَز به دروازۀ شهر رفت و آنجا بنشست. اینک آن ولیّ که بوعَز دربارهاش سخن گفته بود، میگذشت. پس بوعَز گفت: «فلانی، بدین سو آمده، بنشین.» پس او آمده، بنشست. Faic an caibideilکتاب مقدس، ترجمۀ معاصر1 بوعز به دروازهٔ شهر که محل اجتماع مردم شهر بود رفت و در آنجا نشست. آنگاه آن مرد که نزدیکترین خویشاوند شوهر نعومی بود به آنجا آمد. بوعز او را صدا زده گفت: «بیا اینجا! میخواهم چند کلمهای با تو صحبت کنم.» او آمد و نزد بوعز نشست. Faic an caibideilمژده برای عصر جدید1 بوعز به دروازهٔ شهر، جایی که مردم اجتماع میکردند، رفت. وقتی نزدیکترین خویشاوند الیملک، یعنی همان شخصی که بوعز از او نام برده بود، از آنجا میگذشت، بوعز او را صدا زد و گفت: «دوست عزیز، بیا اینجا بنشین.» پس او آمده در آنجا نشست. Faic an caibideilمژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳1 بوعَز هم به دروازۀ شهر، جایی که مردم اجتماع میکردند، رفت. وقتی نزدیکترین خویشاوند اِلیمِلِک، یعنی همان شخصی که بوعَز دربارهاش سخن گفته بود، از آنجا میگذشت، بوعَز او را صدا زده گفت: «ای دوست عزیز، بیا اینجا پیش من بنشین.» پس او آمده در آنجا نشست. Faic an caibideilکتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده1 و بوعَز به دروازه شهر آمده، آنجا نشست و اينک آن قیّم که بوعَز درباره او سخن گفته بود، میگذشت. بوعَز به او گفت: «فلانی، به اين طرف برگرد و بنشين.» او برگشته، نشست. Faic an caibideil |