Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -




اِرمیا 40:5 - Persian Old Version

5 و وقتی که او هنوز برنگشته بود (وی راگفت ): «نزد جدلیا ابن اخیقام بن شافان که پادشاه بابل او را بر شهرهای یهودا نصب کرده است برگرد و نزد او در میان قوم ساکن شو یا هر جایی که میخواهی بروی برو.» پس رئیس جلادان اورا توشه راه و هدیه داد و او را رها نمود.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

هزارۀ نو

5 اما اگر می‌مانی، نزد جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان بازگرد که پادشاه بابِل وی را بر شهرهای یهودا نصب کرده است، و نزد او در میان مردم ساکن شو. یا به هر کجای دیگر که دلخواه توست، برو.» پس رئیس گارد سلطنتی به او توشۀ راه و هدیه داد، و رهایش کرد.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

5 اما اگر قصد داری بمانی، نزد جدلیا (پسر اخیقام، نوهٔ شافان)، که پادشاه بابِل او را حاکم یهودا ساخته است، برو و در میان بقیهٔ قوم که جدلیا بر ایشان حکومت می‌کند، بمان. به هر حال، مختار هستی. در هر جا که می‌خواهی، ساکن شو!» سپس مقداری خوراک و پول به من داد و مرا آزاد کرد.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید

5 وقتی جوابی ندادم نبوزرادان گفت: «به نزد جدلیا پسر اخیقام و نوهٔ شافان که پادشاه بابل او را به فرمانداری شهرهای یهودا برگزیده است، برو. تو می‌توانی به آنجا بروی و در میان قوم خودت زندگی کنی، یا به هرجایی که دوست داری.» بعد او یک هدیه و مقداری غذا به من داد تا با خود ببرم و به راه خود بروم.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

5 وقتی جوابی ندادم، نِبوزَرادان گفت: «نزد جِدَلیا پسر اَخیقام و نوۀ شافان که پادشاه بابِل او را به فرمانداری شهرهای یهودا برگزیده است، برو. تو می‌توانی به آنجا بروی و در میان قوم خودت زندگی کنی، یا به هرجایی که دوست داری، بروی.» بعد او یک هدیه و مقداری غذا به من داد تا با خود برده روانه شوم.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

5 اما اگر می‌مانی، نزد جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان که پادشاه بابل او را بر شهرهای یهودا گماشته است، برگرد و نزد او در میان قوم ساکن شو، یا هر جایی که می‌خواهی بروی، برو.» پس رئیس جلادان او را توشه راه و هدیه داد و رهایش نمود.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac




اِرمیا 40:5
24 Iomraidhean Croise  

و پادشاه، حلقیای کاهن و اخیقام بن شافان و عکبور بن میکایا وشافان کاتب و عسایا، خادم پادشاه را امر فرموده، گفت:


پس حلقیای کاهن و اخیقام و عکبور وشافان و عسایا نزد حلده نبیه، زن شلام بن تقوه بن حرحس لباس دار، رفتند و او در محله دوم اورشلیم ساکن بود. و با وی سخنگفتند.


و پادشاه، حلقیای کاهن واخیقام بن شافان و عبدون بن میکا و شافان کاتب وعسایا خادم پادشاه را امر فرموده، گفت:


متبارک باد یهوه خدای پدران ما که مثل این را در دل پادشاه نهاده است که خانه خداوند را که در اورشلیم است زینت دهد.


این عزرا از بابل برآمد و اودر شریعت موسی که یهوه خدای اسرائیل آن راداده بود، کاتب ماهر بود و پادشاه بروفق دست یهوه خدایش که با وی میبود، هرچه را که اومی خواست به وی میداد.


ای خداوند، گوش تو بسوی دعای بنده ات و دعای بندگانت که به رغبت تمام از اسم تو ترسان میباشند، متوجه بشود و بنده خود را امروز کامیاب فرمایی و او را به حضور این مرد مرحمت عطا کنی.» زیراکه من ساقی پادشاه بودم.


وقتی که ذلیل شوند، خواهی گفت: رفعت باشد، و فروتنان را نجات خواهد داد.


چون راههای شخص پسندیده خداوندباشد، دشمنانش را نیز با وی به مصالحه میآورد.


دل پادشاه مثل نهرهای آب در دست خداوند است، آن را به هر سو که بخواهد برمی گرداند.


خداوند میگوید: «البته تورا برای نیکویی رها خواهم ساخت و هر آینه دشمن را در وقت بلا و در زمان تنگی نزد تومتذلل خواهم گردانید.


لیکن دست اخیقام بن شافان با ارمیابود تا او را بهدست قوم نسپارند که او را به قتل رسانند.


و ارسال نموده، ارمیا را از صحن زندان برداشتند و او را به جدلیا ابن اخیقام بن شافان سپردند تا او را به خانه خود ببرد. پس در میان قوم ساکن شد.


وحال اینک من امروز تو را از زنجیرهایی که بردستهای تو است رها میکنم. پس اگر در نظرت پسند آید که با من به بابل بیایی بیا و تو را نیکومتوجه خواهم شد. و اگر در نظرت پسند نیاید که همراه من به بابل آیی، پس میا و بدان که تمامی زمین پیش تو است هر جایی که در نظرت خوش و پسند آید که بروی به آنجا برو.»


و در ماه هفتم واقع شد که اسماعیل بن نتنیا ابن الیشاماع که از نسل پادشاهان بود با بعضی از روسای پادشاه و ده نفر همراهش نزد جدلیا ابن اخیقام به مصفه آمدند و آنجا درمصفه با هم نان خوردند.


بهسبب کلدانیان زیرا که از ایشان میترسیدند چونکه اسماعیل بن نتنیا جدلیا ابن اخیقام را که پادشاه بابل او را حاکم زمین قرار داده بود کشته بود.


و اسماعیل بن نتنیا وآن ده نفر که همراهش بودند برخاسته، جدلیا ابن اخیقام بن شافان را به شمشیر زدند و او را که پادشاه بابل به حکومت زمین نصب کرده بودکشت.


روزدیگر به صیدون فرود آمدیم و یولیوس با پولس ملاطفت نموده، او را اجازت داد که نزد دوستان خود رفته، از ایشان نوازش یابد.


لیکن یوزباشی چون خواست پولس را برهاند، ایشان را از این اراده بازداشت و فرمود تا هرکه شناوری داند، نخست خویشتن را به دریا انداخته به ساحل رساند.


و ایشان ما را اکرام بسیار نمودند و چون روانه میشدیم، آنچه لازم بود برای ما حاضر ساختند.


بنابراین ما با دلیری تمام میگوییم: «خداوند مددکننده من است و ترسان نخواهم بود. انسان به من چه میکند؟»


Lean sinn:

Sanasan


Sanasan