Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -




پیدایش 43:3 - Persian Old Version

3 یهودا بدو متکلم شده، گفت: «آن مرد به ما تاکیدکرده، گفته است هرگاه برادر شما با شما نباشد، روی مرا نخواهید دید.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

هزارۀ نو

3 ولی یهودا به او گفت: «آن مرد به تأکید به ما هشدار داده، گفت: ”اگر برادرتان با شما نباشد، روی مرا نخواهید دید.“

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

3-5 ولی یهودا به او گفت: «آن مرد سخت به ما هشدار داده، گفت: ”اگر برادرتان همراه شما نباشد، روی مرا نخواهید دید.“ اگر بنیامین را با ما بفرستی ما به مصر می‌رویم تا برای تو غله بخریم.»

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید

3 یهودا به ‌او گفت‌: «آن‌ مرد به ‌سختی به‌ ما هشدار داد كه ‌تا برادر كوچک‌ خود را با خود نبریم‌، اجازه ‌نداریم‌ پیش‌ او بازگردیم‌.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

3 یهودا به ‌او گفت‌: «آن‌ مرد با تأکید به‌ ما هشدار داد که ‌تا برادر کوچک‌ خود را با خود نبریم‌، ما را به حضور خود نخواهد پذیرفت.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

3 یهودا به او خطاب کرده گفت: «آن مرد به ما تأکید کرده، گفته است هرگاه برادر شما با شما نباشد، روی مرا نخواهید دید.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac




پیدایش 43:3
13 Iomraidhean Croise  

و واقع شد چون غلهای را که از مصر آورده بودند، تمام خوردند، پدرشان بدیشان گفت: «برگردید و اندک خوراکی برای ما بخرید.»


اگر تو برادر ما را با مافرستی، میرویم و خوراک برایت میخریم.


امااگر تو او را نفرستی، نمی رویم، زیرا که آن مرد مارا گفت، هر گاه برادر شما، با شما نباشد، روی مرانخواهید دید.»


و به غلامان خود گفتی: "اگر برادر کهتر شما با شما نیاید، روی مرا دیگر نخواهید دید."


و پادشاه فرمود که به خانه خودبرگردد و روی مرا نبیند. پس ابشالوم به خانه خودرفت و روی پادشاه را ندید.


و ابشالوم دو سال تمام در اورشلیم مانده، روی پادشاه را ندید.


ابشالوم به یوآب گفت: «اینک نزد تو فرستاده، گفتم: اینجا بیا تا تو را نزد پادشاه بفرستم تا بگویی برای چه از جشور آمدهام؟ مرابهتر میبود که تابحال در آنجا مانده باشم، پس حال روی پادشاه را ببینم و اگر گناهی در من باشد، مرا بکشد.»


اوگفت: «خوب، من با تو عهد خواهم بست ولیکن یک چیز از تو میطلبم و آن این است که روی مرانخواهی دید، جز اینکه اول چون برای دیدن روی من بیایی میکال، دختر شاول را بیاوری.»


و الحال این رامی دانم که جمیع شما که در میان شما گشته و به ملکوت خدا موعظه کردهام، دیگر روی مرانخواهید دید.


و بسیار متالم شدندخصوص بجهت آن سخنی که گفت: «بعد از اینروی مرا نخواهید دید.» پس او را تا به کشتی مشایعت نمودند.


همانا مشقت قوم خود را که در مصرند دیدم و ناله ایشان راشنیدم و برای رهانیدن ایشان نزول فرمودم. الحال بیا تا تو را به مصر فرستم."


Lean sinn:

Sanasan


Sanasan