Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -




پیدایش 24:22 - Persian Old Version

22 و واقع شد، چون شتران از نوشیدن بازایستادند، که آن مرد حلقه طلای نیم مثقال وزن، ودو ابرنجین برای دستهایش، که ده مثقال طلا وزن آنها بود، بیرون آورد.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

هزارۀ نو

22 هنگامی که شتران از آب خوردن بازایستادند، آن مرد حلقۀ طلایی به وزن نیم مثقال و دو دستبند طلا به وزن ده مثقال، بیرون آورد

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

22 پس از آنکه ربکا شترها را سیراب نمود، خادم یک حلقهٔ طلا به وزن نیم مثقال و یک جفت النگوی طلا به وزن ده مثقال به او داده، گفت:

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید

22 وقتی آن‌ دختر كارش ‌تمام ‌شد، آن‌ مرد یک‌ حلقهٔ طلایی گران‌قیمت‌ در بینی و همچنین‌ دو عدد دست‌بند طلا به‌ دستهای دختر كرد

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

22 بعد از این‌که ربکا شترها را سیراب کرد، آن‌ مرد یک‌ حلقۀ بینی طلای گران‌قیمت‌ در بینی او کرد و همچنین‌ دو عدد دست‌بند طلا درآورده به او داد،

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

22 و واقع شد، چون شتران از نوشیدن باز ایستادند، که آن مرد حلقه طلای نیم مثقال وزن و دو دستبند برای دستهایش که ده مثقال طلا وزن آنها بود، بیرون آورد.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac




پیدایش 24:22
16 Iomraidhean Croise  

و خادم ده شتر، از شتران آقای خود گرفته، برفت. و همه اموال مولایش بهدست او بود. پس روانه شده، به شهر ناحور در ارام نهرین آمد.


و گفت: «به من بگو که دختر کیستی؟ آیا در خانه پدرت جایی برای ماباشد تا شب را بسر بریم؟»


و واقع شدکه چون آن حلقه و ابرنجینها را بر دستهای خواهر خود دید، و سخنهای خواهر خود، رفقه را شنید که میگفت آن مرد چنین به من گفته است، به نزد وی آمد. و اینک نزد شتران بهسر چشمه ایستاده بود.


و از او پرسیده، گفتم: "تودختر کیستی؟" گفت: "دختر بتوئیل بن ناحور که ملکه، او را برای او زایید." پس حلقه را در بینی او، و ابرنجینها را بر دستهایش گذاشتم.


و خادم، آلات نقره و آلات طلا و رختها رابیرون آورده، پیشکش رفقه کرد، و برادر و مادر اورا چیزهای نفیسه داد.


و در روز سوم، استر لباس ملوکانه پوشیده، به صحن دروازه اندرونی پادشاه، در مقابل خانه پادشاه بایستاد و پادشاه، بر کرسی خسروی خود در قصر سلطنت، روبروی دروازه خانه نشسته بود.


«یقین برای نقره معدنی است، و به جهت طلا جایی است که آن را قال میگذارند.


آیا دوشیزه زیور خود را یا عروس آرایش خود را فراموش کند؟ اما قوم من روزهای بیشمارمرا فراموش کردهاند.


پس مرزعهای را که در عناتوت بود ازحنمئیل پسر عموی خود خریدم و وجه آن راهفده مثقال نقره برای وی وزن نمودم.


و شما رازینت ظاهری نباشد، از بافتن موی و متحلی شدن به طلا و پوشیدن لباس،


خلاصه همه شما یکرای و همدرد و برادردوست و مشفق و فروتن باشید.


Lean sinn:

Sanasan


Sanasan