Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -




پیدایش 24:15 - Persian Old Version

15 و او هنوز از سخنگفتن فارغ نشده بود که ناگاه، رفقه، دختر بتوئیل، پسر ملکه، زن ناحور، برادر ابراهیم، بیرون آمد و سبویی بر کتف داشت.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

هزارۀ نو

15 پیش از آن که سخنش به پایان برسد، رِبِکا کوزه بر دوش آمد. او دختر بِتوئیل، پسر مِلکَه بود، و مِلکَه همسر ناحور، برادر ابراهیم بود.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

15 در حالی که خادم هنوز مشغول راز و نیاز با خداوند بود، دختر زیبایی به نام رِبِکا که سبویی بر دوش داشت، سر رسید. او دختر بتوئیل، پسر مِلکه بود، و ملکه همسر ناحور، برادر ابراهیم بود.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید

15 قبل‌ از اینکه ‌او دعایش ‌را تمام‌ كند، ربكا با یک‌ كوزهٔ آب ‌كه ‌بر دوشش ‌بود رسید. او دختر بتوئیل ‌پسر ناحور برادر ابراهیم‌ بود و اسم ‌زن ‌ناحور ملكه‌ بود.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

15 قبل‌ از این‌که ‌او دعایش ‌را تمام‌ کند، ربکا با یک‌ کوزۀ آب ‌که ‌بر دوشش ‌بود رسید. او دختر بِتوئیل، ‌پسر ‌مِلْکَه بود. مِلکَه همسر ناحور، برادر ابراهیم‌ بود.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

15 و او هنوز از سخن ‌گفتن فارغ نشده بود که ناگاه، رفقه، دختر بتوئیل، پسر مِلکه، زن ناحور، برادر ابراهیم، بیرون آمد و کوزه‌ای بر دوش داشت.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac




پیدایش 24:15
22 Iomraidhean Croise  

و این است پیدایش تارح که تارح، ابرام وناحور و هاران را آورد، و هاران، لوط را آورد.


و ابرام و ناحور زنان برای خود گرفتند. زن ابرام را سارای نام بود. و زن ناحور را ملکه نام بود، دختر هاران، پدر ملکه وپدر یسکه.


بامدادان، ابراهیم برخاسته، نان و مشکی از آب گرفته، به هاجر داد، و آنها را بر دوش وی نهاد، و او را با پسر روانه کرد. پس رفت، و در بیابان بئرشبع میگشت.


پس چنین بشود که آن دختری که به وی گویم: "سبوی خودرا فرودآر تا بنوشم "، و او گوید: "بنوش و شترانت را نیز سیراب کنم "، همان باشد که نصیب بنده خود اسحاق کرده باشی، تا بدین، بدانم که با آقایم احسان فرمودهای.»


وی را گفت: «من دختر بتوئیل، پسر ملکه که او را از ناحور زایید، میباشم.»


و من هنوز از گفتن این، در دل خود فارغ نشده بودم، که ناگاه، رفقه با سبویی بر کتف خود بیرون آمد، و به چشمه پایین رفت، تا آب بکشد. و به وی گفتم: "جرعهای آب به من بنوشان."


و چون اسحاق چهل ساله شد، رفقه دختر بتوئیل ارامی و خواهر لابان ارامی را، از فدان ارام به زنی گرفت.


بدیشان گفت: «لابان بن ناحور را میشناسید؟» گفتند: «میشناسیم.»


و هنوز با ایشان در گفتگومی بود که راحیل، با گله پدر خود رسید. زیرا که آنها را چوپانی میکرد.


چشمان خداوند بسوی صالحان است و گوشهای وی بسوی فریاد ایشان.


ای که دعا میشنوی! نزد تو تمامی بشرخواهند آمد.


و کاهن مدیان را هفت دختر بود که آمدند و آب کشیده، آبخورها را پرکردند، تا گله پدر خویش را سیراب کنند.


به رفتار اهل خانه خود متوجه میشود، وخوراک کاهلی نمی خورد.


آنگاه دعاخواهی کرد و خداوند تو را اجابت خواهد فرمودو استغاثه خواهی نمود و او خواهد گفت که اینک حاضر هستم. اگر یوغ و اشاره کردن به انگشت وگفتن ناحق را از میان خود دور کنی،


وقبل از آنکه بخوانند من جواب خواهم داد. و پیش از آنکه سخن گویند من خواهم شنید.


پس تا شام در آن کشتزار خوشه چینی نموده، آنچه را که برچیده بود، کوبید و به قدر یک ایفه جو بود.


و روت موآبیه به نعومی گفت: «مرا اجازت ده که به کشتزارها بروم و در عقب هر کسیکه در نظرش التفات یابم خوشه چینی نمایم. او وی را گفت: «بروای دخترم.»


و چون ایشان به فراز شهر بالا میرفتند، دختران چند یافتند که برای آب کشیدن بیرون میآمدند و به ایشان گفتند: «آیا رائی دراینجاست؟»


Lean sinn:

Sanasan


Sanasan