۱سموئیل 16:11 - Persian Old Version

¹¹ و سموئیل به یسا گفت: «آیا پسرانت تمام شدند.» گفت: «کوچکتر هنوز باقی است و اینک او گله را میچراند.» و سموئیل به یسا گفت: «بفرست و او را بیاور، زیرا که تا او به اینجا نیایدنخواهیم نشست.»

هزارۀ نو

¹¹ سپس از یَسا پرسید: «آیا اینها همۀ پسران تو هستند؟» یَسا پاسخ داد: «کوچکترین پسرم هنوز باقی است، اما اینک او گله را می‌چرانَد.» سموئیل گفت: «از پی‌اش بفرست و او را بیاور، زیرا تا او به اینجا نیاید، بر سفره نخواهیم نشست.»

مژده برای عصر جدید

¹¹ سموئیل از یَسی پرسید: «آیا همهٔ پسرانت در اینجا حاضرند؟» یَسی جواب داد: «فقط پسر کوچکم اینجا نیست، چون او گلّهٔ گوسفند را می‌چراند.» سموئیل گفت: «کسی را بفرست تا فوراً او را بیاورد و تا او نیاید ما کاری نمی‌کنیم.»

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

¹¹ آنگاه سموئیل از یَسّی پرسید: «آیا همۀ پسرانت در اینجا حاضرند؟» یَسّی جواب داد: «فقط پسر کوچکم اینجا نیست، چون او گلّۀ گوسفندان را می‌چراند.» سموئیل گفت: «کسی را بفرست تا فوراً او را بیاورد؛ تا او نیاید ما کاری نخواهیم کرد.»

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

¹¹ و سَموئيل به يِسا گفت: «آيا پسرانت تمام شدند؟» گفت: «کوچکتر هنوز باقی است و اينک او گله را می‌چراند.» و سَموئيل به يِسا گفت: «بفرست و او را بياور، زيرا که تا او به اينجا نيايد، نخواهيم نشست.»

۱سموئیل 16:11 Iomraidhean Croise

۲سموئیل 13:3

و امنون رفیقی داشت که مسمی به یوناداب بن شمعی، برادر داود، بود، و یوناداب مردی بسیارزیرک بود.

۲سموئیل 7:8

و حال به بنده من، داود چنین بگو که یهوه صبایوت چنین میگوید: من تو را از چراگاه از عقب گوسفندان گرفتم تاپیشوای قوم من، اسرائیل، باشی.

۱تواریخ 17:7

و حال به بنده من داود چنين بگو: يهُوَه صبايوت چنين مي فرمايد: من تو را از چراگاه از عقب گوسفندان گرفتم تا پيشواي قوم من اسرائيل باشي.

خروج 3:1

و اما موسی گله پدر زن خود، یترون، کاهن مدیان را شبانی میکرد، و گله را بدان طرف صحرا راند و به حوریب که جبل الله باشد آمد.

۱سموئیل 16:10

ویسا هفت پسر خود را از حضور سموئیل گذرانیدو سموئیل به یسا گفت: «خداوند اینها رابرنگزیده است.»

۱سموئیل 17:28

و چون با مردمان سخن میگفتند برادربزرگش الیاب شنید و خشم الیاب بر داودافروخته شده، گفت: «برای چه اینجا آمدی و آن گله قلیل را در بیابان نزد که گذاشتی؟ من تکبر وشرارت دل تو را میدانم زیرا برای دیدن جنگ آمدهای.»