Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -




اِرمیا 38:6 - کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

6 پس آنها مرا از زندان بیرون آوردند و با طناب به داخل چاهی که متعلق به شاهزاده ملکیا بود، پایین فرستادند. آن چاه آب نداشت، ولی ته آن پر از گل و لای بود، و من در گل فرو رفتم.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

هزارۀ نو

6 پس ایشان اِرمیا را گرفتند و در آب‌انبارِ مَلکیا پسر شاه، که در حیاط قراولان بود، افکندند. آنها اِرمیا را با طناب پایین فرستادند، و در آب‌انبار هیچ آب نبود بلکه گِل بود، و اِرمیا در گل فرو رفت.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

Persian Old Version

6 پس ارمیا را گرفته او را در سیاه چال ملکیا ابن ملک که در صحن زندان بود انداختند و ارمیا را به ریسمانها فرو هشتند و در آن سیاه چال آب نبودلیکن گل بود و ارمیا به گل فرو رفت.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید

6 پس آنها مرا گرفتند و با ریسمان به ته آب‌انبار شاهزاده ملکیا، که در محوطهٔ کاخ قرار داشت، انداختند. آب‌انبار آب نداشت و ته آن پُر از گِل بود و من در گِل فرو رفتم.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

6 پس آن‌ها مرا گرفتند و با ریسمان به ته آب‌انبار شاهزاده مَلْکیا که در محوطۀ کاخ قرار داشت، انداختند. آب‌انبار آب نداشت و ته آن پُر از گِل بود و من در گِل فرو رفتم.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac

کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شده

6 پس اِرمیا را گرفته او را در آب‌انبار مَلکیا پسر پادشاه که در صحن کشیکچیان بود، انداختند و اِرمیا را به ریسمانها پایین فرستادند و در آن آب‌انبار آب نبود، لیکن گل بود و اِرمیا به گل فرو رفت.

Faic an caibideil Dèan lethbhreac




اِرمیا 38:6
19 Iomraidhean Croise  

سپس او را در چاهی که آب نداشت انداختند


به عوض خوبی، به من بدی می‌کنند و به عوض محبت، با من دشمنی می‌نمایند.


او مرا از چاه هلاکت و از گل و لای بیرون کشید و در بالای صخره گذاشت و جای پایم را محکم ساخت.


در منجلاب فرو رفته‌ام و در زیر پایم جایی برای ایستادن نیست. به جاهای عمیق رسیده‌ام و سیلاب مرا پوشانده است.


در این زمان که اورشلیم در محاصرهٔ سپاه نِبوکَدنِصَّر، پادشاه بابِل بود، من در حیاط زندان واقع در کاخ پادشاه یهودا، محبوس بودم.


آنگاه پادشاه به شاهزاده یرحم‌ئیل و سرایا (پسر عزرئیل) و شلمیا (پسر عبدئیل) دستور داد که مرا و باروکِ کاتب را بازداشت کنند، ولی خداوند ما را پنهان کرده بود.


پس صدقیای پادشاه دستور داد مرا به آن سیاهچال باز نگردانند، بلکه مرا در زندان قصر پادشاه نگه دارند و تا وقتی که نان در شهر پیدا می‌شود، هر روز مقداری نان تازه به من بدهند. بدین ترتیب من به زندان قصر پادشاه منتقل شدم.


مرا بیرون کشیدند و به زندان قصر پادشاه بازگرداندند تا همان جا بمانم.


که تمام زنانی که در کاخ سلطنتی باقی مانده‌اند، به دست فرماندهان سپاه بابِل خواهند افتاد. هنگامی که ایشان از کاخ بیرون برده می‌شوند، خواهند گفت: ”دوستان نزدیک پادشاه به او خیانت کرده‌اند و در سختیها او را به حال خود رها نموده‌اند!“


پس سرانجام پادشاه دستور داد دانیال را بگیرند و در چاه شیران بیندازند. او به دانیال گفت: «خدای تو که همیشه او را عبادت می‌کنی تو را برهاند.» سپس او را به چاه شیران انداختند.


به خاطر عهدی که با شما بستم و آن را با خون مهر کردم، اسیران شما را از چاه هلاکت خواهم رهانید.


او نیز ایشان را به بخش درونی زندان برد و پاهای آنان را با زنجیر بست.


اگر می‌خواهید که خدا به وعدهٔ خود وفا کند، لازم است که شما نیز با کمال صبر و بردباری، خواست خدا را انجام دهید.


Lean sinn:

Sanasan


Sanasan