لوقا 10 - کتاب مقدس - ترجمه کلاسیک بازنگری شدهفرستادن هفتاد نفر از شاگردان (متّی 11:21-23 و 25-27، متّی 13:16 و 17) 1 و بعد از این امور، خداوند هفتاد نفر دیگر را نیز تعیین فرموده، ایشان را جفتجفت پیش روی خود به هر شهری و جایی که خود فکر رفتن به آن داشت، فرستاد. 2 پس به ایشان گفت: «محصول بسیار است و عمله کم. پس از صاحب محصول درخواست کنید تا عملهها برای محصول خود بفرستد. 3 بروید، اینک من شما را چون برّهها در میان گرگان میفرستم. 4 و کیسه و توشهدان و کفشها با خود برمدارید و هیچ کس را در راه سلام منمایید، 5 و در هر خانهای که داخل شوید، اوّل گویید: 'سلام بر این خانه باد.' 6 پس هرگاه پسر سلام در آن خانه باشد، سلام شما بر آن قرار گیرد و گرنه به سوی شما برگشت کند. 7 و در آن خانه توقف نمایید و از آنچه دارند بخورید و بیاشامید، زیرا که مزدور سزاوار مزد خود است و از خانه به خانه نقل مکنید. 8 و در هر شهری که رفتید و شما را پذیرفتند، از آنچه پیش شما گذارند، بخورید. 9 و مریضان آنجا را شفا دهید و به ایشان گویید: 'پادشاهی خدا به شما نزدیک شده است.' 10 لیکن در هر شهری که رفتید و شما را قبول نکردند، به کوچههای آن شهر بیرون شده بگویید: 11 'حتی خاکی که از شهر شما بر ما نشسته است، بر شما میافشانیم. لیکن این را بدانید که پادشاهی خدا به شما نزدیک شده است.' 12 و به شما میگویم که حالت سُدوم در آن روز، از حالت آن شهر آسانتر خواهد بود. 13 وای بر تو، ای خورزین! وای بر تو، ای بِیتِصیدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما ظاهر شد در صور و صِیدون ظاهر میشد، بدون شک مدّتی در پلاس و خاکستر نشسته، توبه میکردند. 14 لیکن حالت صور و صِیدون در روز جزا، از حال شما آسانتر خواهد بود. 15 و تو، ای کَفَرناحوم که سر به آسمان افراشتهای، تا به هاویه سرنگون خواهی شد. 16 آنکه شما را شنود، مرا شنیده و کسی که شما را حقیر شمارد، مرا حقیر شمرده و هر که مرا حقیر شمارد، فرستنده مرا حقیر شمرده باشد.» بازگشت هفتاد نفر 17 پس آن هفتاد نفر با شادی برگشته گفتند: «ای خداوند، دیوها هم به اسم تو اطاعت ما میکنند.» 18 به ایشان گفت: «من شیطان را دیدم که چون برق از آسمان میافتد. 19 اینک شما را قوّت میبخشم که ماران و عقربها و تمامی قوّت دشمن را پایمال کنید و چیزی به شما ضرر هرگز نخواهد رسانید. 20 ولی از این شادی مکنید که ارواح اطاعت شما میکنند، بلکه بیشتر شاد باشید که نامهای شما در آسمان نوشته شده است.» 21 در همان وقت عیسی در روح شادمان گشته گفت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را سپاس میگویم که این امور را از دانایان و خردمندان مخفی داشتی و بر کودکان آشکار ساختی. بلی، ای پدر، چونکه همچنین منظور نظر تو افتاد.» 22 و به سوی شاگردان خود توجّه نموده گفت: «همه چیز را پدر به من سپرده است. و هیچ کس نمیشناسد که پسر کیست، جز پدر و نه که پدر کیست، غیر از پسر و هر که پسر بخواهد برای او آشکار سازد.» 23 و در خلوت به شاگردان خود برگشته گفت: «خوشا به حال چشمانی که آنچه شما میبینید، میبینند. 24 زیرا به شما میگویم، چه بسیار انبیا و پادشاهان میخواستند آنچه شما میبینید، ببینند و ندیدند و آنچه شما میشنوید، بشنوند و نشنیدند.» متّی 22:34-40؛ مَرقُس 12:28-31 مَثل سامری نیکو متّی 22:34-40؛ مَرقُس 12:28-31 25 ناگاه یکی از علمای مذهبی برخاسته از روی امتحان به وی گفت: «ای استاد، چه کنم تا وارث حیات جاودانی گردم؟» 26 به وی گفت: «در تورات چه نوشته شده است و چگونه میخوانی؟» 27 جواب داده، گفت: «اینکه 'خداوند خدای خود را به تمام دل و تمام نفس و تمام توانایی و تمام فکر خود محبّت نما' و 'همسایه خود را مثل نفس خود.'» 28 عیسی گفت: «نیکو جواب گفتی. چنین بکن که خواهی زیست.» 29 لیکن او چون خواست خود را توجیه نماید، به عیسی گفت: «ولی همسایه من کیست؟» 30 عیسی در جواب وی گفت: «مردی که از اورشلیم به سوی اریحا میرفت، به دستهای دزدان افتاد و او را برهنه کرده مجروح ساختند و او را نیممرده واگذارده برفتند. 31 اتّفاقا کاهنی از آن راه میآمد، چون او را بدید، از کناره دیگر رفت. 32 همچنین شخصی لاوی نیز از آنجا عبور کرده نزدیک آمد و بر او نگاه کرده از کناره دیگر برفت. 33 «لیکن شخصی سامری که مسافر بود نزد وی آمده چون او را بدید، دلش بر وی بسوخت. 34 پس پیش آمده بر زخمهای او روغن و شراب ریخته آنها را بست و او را بر مَرکَب خود سوار کرده به کاروانسرای رسانید و خدمت او کرد. 35 صبحگاهان چون روانه میشد، دو دینار در آورده به سرایدار داد و به او گفت: 'این شخص را پرستاری کن و آنچه بیش از این خرج کنی، در حین مراجعت به تو دهم.' 36 «پس به نظر تو کدامیک از این سه نفر همسایه بود با آن شخص که به دست دزدان افتاد؟» 37 گفت: «آنکه بر او رحمت کرد.» عیسی وی را گفت: «برو و تو نیز همچنان کن.» مریم و مارتا 38 و هنگامی که میرفتند، عیسی وارد شهری شد و زنی که مارتا نام داشت، او را به خانه خود پذیرفت. 39 و او را خواهری مریم نام بود که نزد پایهای عیسی نشسته کلام او را میشنید. 40 امّا مارتا به سبب زیاد بودن خدمت مضطرب میبود. پس نزدیک آمده، گفت: «ای خداوند، آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا واگذارد که تنها خدمت کنم؟ او را بفرما تا مرا یاری کند.» 41 عیسی در جواب وی گفت: «ای مارتا، ای مارتا، تو در چیزهای بسیار اندیشه و اضطراب داری. 42 لیکن یک چیز لازم است و مریم آن نصیب خوب را اختیار کرده است که از او گرفته نخواهد شد.» |
@ 2024 Korpu Company