مَرقُس 10 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳تعلیم عیسی دربارۀ طلاق ( متّی 19:1-12 ؛ لوقا 16:18 ) 1 عیسی از آنجا به راه افتاد و به سرزمین یهودیه و بهطرف شرق رود اُردن رفت. بازهم جمعیّتی به دور او جمع شدند و او برحسب عادت همیشگی خود به تعلیم آنان پرداخت. 2 عدّهای از فریسیان نزد او آمدند و برای امتحان از او پرسیدند: «آیا شریعت ما اجازه میدهد که مرد زن خود را طلاق بدهد؟» 3 عیسی در جواب از آنها پرسید: «موسی در اینباره چه دستوری داده است؟» 4 آنها جواب دادند: «موسی اجازه داده است که مرد با دادن طلاقنامه به زن خود از او جدا شود.» 5 عیسی به ایشان فرمود: «بهخاطر سنگدلی شما بود که موسی این اجازه را به شما داد. 6 وگرنه خدا از اوّل خلقت انسان را مرد و زن آفرید. 7 به این دلیل مرد، پدر و مادر خود را ترک میکند و به زن خود میپیوندد 8 و آن دو یک تنِ میشوند.' یعنی دیگر آنها دو نفر نیستند، بلکه یک تن میباشند. 9 آنچه را که خدا به هم پیوسته است، انسان نباید جدا سازد.» 10 وقتی به خانه بازگشتند، بازهم شاگردان دربارۀ این موضوع از عیسی سؤال کردند. 11 او به ایشان فرمود: «هرکه زن خود را طلاق دهد و با زنی دیگر ازدواج کند، نسبت به زن خود مرتکب زنا شده است. 12 همینطور اگر زنی از شوهر خود جدا شود و با مرد دیگری ازدواج کند، مرتکب زنا شده است.» عیسی کودکان را برکت میدهد ( متّی 19:13-15 ؛ لوقا 18:15-17 ) 13 مردم بچّهها را نزد عیسی میآوردند تا بر آنها دست بگذارد، ولی شاگردان آنها را سرزنش کردند. 14 وقتی عیسی این را دید، بسیار ناراحت شده به شاگردان فرمود: «بگذارید بچّهها نزد من بیایند؛ مانع آنها نشوید، چون پادشاهی خدا به چنین کسانی تعلّق دارد. 15 بهیقین به شما میگویم اگر کسی پادشاهی خدا را مانند یک کودک نپذیرد، هرگز وارد آن نخواهد شد.» 16 سپس عیسی کودکان را در آغوش گرفت و دست بر آنان گذاشته آنها را برکت داد. جوان ثروتمند ( متّی 19:16-30 ؛ لوقا 18:18-30 ) 17 وقتی عیسی عازم سفر بود، شخصی دواندوان آمده در برابر او زانو زد و پرسید: «ای استاد نیکو، من برای به دست آوردن حیات جاودانی چه باید بکنم؟» 18 عیسی به او فرمود: «چرا مرا نیکو میخوانی؟ هیچکس جز خدا نیکو نیست. 19 احکام را که میدانی: قتل نکن، زنا نکن، دزدی نکن، شهادت دروغ نده، تقلّب نکن، پدر و مادر خود را احترام کن.» 20 آن شخص در جواب گفت: «ای استاد، من از جوانی همۀ اینها را رعایت کردهام.» 21 عیسی با محبّت به او خیره شده فرمود: «یکچیز کم داری؛ برو آنچه داری بفروش و به فقرا بده که در عالم بالا گنجی خواهی داشت و بعد بیا و از من پیروی کن.» 22 آن مرد با چهرهای محزون و ناراحت از آنجا رفت، چون صاحب ثروت فراوانی بود. 23 عیسی به اطراف نگاه کرد و به شاگردان فرمود: «چه دشوار است ورود ثروتمندان به پادشاهی خدا!» 24 شاگردان از سخنان او تعجّب کردند، امّا عیسی باز به آنان فرمود: «ای فرزندان، وارد شدن به پادشاهی خدا چقدر دشوار است! 25 رد شدن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از وارد شدن شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.» 26 شاگردان بیاندازه تعجّب کرده به یکدیگر میگفتند: «پس چه کسی میتواند نجات یابد؟» 27 عیسی بادقّت به آنان نگاه کرده فرمود: «برای انسان غیرممکن است، امّا نه برای خدا، زیرا برای خدا همهچیز امکان دارد.» 28 پطرس در پاسخ گفت: «ببین، ما از همهچیز ترک نموده و پیرو تو شدهایم.» 29 عیسی فرمود: «بهیقین به شما میگویم که هرکس بهخاطر من و مژدۀ انجیل، خانه و یا برادران یا خواهران یا مادر یا پدر یا فرزندان و یا املاک خود را ترک نماید، 30 در این دنیا صد برابر خانه و برادر و خواهر و مادر و فرزندان و املاک همراه آنها، جفاها نصیب او خواهد شد و در آخرت حیات جاودان نصیب او خواهد شد. 31 امّا بسیاری از آنان که اکنون اوّلین هستند، آخرین خواهند شد و بسیاری هم که آخرین هستند، اوّلین خواهند شد.» عیسی برای سوّمین بار دربارۀ مرگ خود سخن میگوید ( متّی 20:17-19 ؛ لوقا 18:31-34 ) 32 عیسی و شاگردان در راه اورشلیم بودند و عیسی پیشاپیش آنان حرکت میکرد. شاگردان متحیّر بودند و کسانی که از عقب آنها میآمدند، بسیار میترسیدند. عیسی دوازده شاگرد خود را به کناری برد و دربارۀ آنچه که میباید برایش اتّفاق افتد، با آنها شروع به صحبت کرد 33 و به آنها فرمود: «ما اکنون به اورشلیم میرویم و پسر انسان به دست سران کاهنان و علما تسلیم خواهد شد. آنها او را محکوم به مرگ خواهند کرد و به دست بیگانگان خواهند سپرد. 34 آنها او را مسخره خواهند نمود، به رویش آب دهان خواهند انداخت، او را تازیانه خواهند زد و خواهند کشت، امّا او پس از سه روز دوباره زنده خواهد شد.» درخواست یعقوب و یوحنا ( متّی 20:20-28 ) 35 یعقوب و یوحنا پسران زِبِدی، نزد عیسی آمده گفتند: «ای استاد، ما میخواهیم آنچه که از تو درخواست میکنیم، برای ما انجام دهی.» 36 به ایشان گفت: «چه میخواهید برایتان بکنم؟» 37 آنها جواب دادند: «به ما اجازه بده تا در پادشاهی پُرجلال تو یکی در دست راست و دیگری در دست چپ تو بنشینیم.» 38 عیسی به ایشان فرمود: «شما نمیفهمید چه میخواهید. آیا میتوانید از پیالهای که من مینوشم، بنوشید و یا تعمیدی را که من میگیرم، بگیرید؟» 39 آنها جواب دادند: «میتوانیم.» عیسی فرمود: «از پیالهای که من مینوشم، خواهید نوشید و تعمیدی را که من میگیرم، شما هم خواهید گرفت. 40 امّا نشستن در دست راست و یا چپ من با من نیست. این به کسانی تعلّق دارد که از پیش برایشان تعیین شده است.» 41 وقتی ده شاگرد دیگر این را شنیدند، از یعقوب و یوحنا دلگیر شدند. 42 عیسی ایشان را نزد خود خواند و فرمود: «میدانید که در بین ملل، کسانی که فرمانروا محسوب میشوند بر زیردستان خود فرمانروایی میکنند و رهبرانشان نیز بر آنها ریاست مینمایند، 43 ولی در بین شما نباید چنین باشد، بلکه هرکه میخواهد در میان شما بزرگ شود، باید خادم شما باشد 44 و هرکه میخواهد اوّل شود، باید غلام همه باشد. 45 چون پسر انسان نیامده است تا او را خدمت کنند، بلکه تا به دیگران خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد.» شفای بارتیماؤس نابینا ( متّی 20:29-34 ؛ لوقا 18:35-43 ) 46 آنها به شهر اریحا رسیدند و وقتی عیسی به اتّفاق شاگردان خود و جمعیّت بزرگی از شهر بیرون میرفت، یک گدای نابینا به نام بارتیماؤس پسر تیمائوس در کنار راه نشسته بود. 47 وقتی شنید که عیسای ناصری است، شروع به فریاد کرده گفت: «ای عیسی، پسر داوود، بر من رحم کن!» 48 عدّۀ زیادی او را سرزنش کردند و از او خواستند تا ساکت شود. ولی او هرچه بلندتر فریاد میزد: «ای پسر داوود، بر من رحم کن!» 49 عیسی ایستاد و فرمود: «به او بگویید اینجا بیاید.» آنها آن کور را صدا کردند و به او گفتند: «خوشحال باش، بلند شو، تو را میخواند.» 50 بارتیماؤس فوراً ردای خود را به کناری انداخت و از جای خود بلند شد و نزد عیسی آمد. 51 عیسی به او فرمود: «چه میخواهی برایت بکنم؟» آن کور عرض کرد: «ای استاد میخواهم بار دیگر بینا شوم.» 52 عیسی به او فرمود: «برو، ایمانت تو را شفا داده است.» او فوراً بینایی خود را بازیافت و بهدنبال عیسی به راه افتاد. |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies