Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -

لوقا 7 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳


شفای غلام افسر رومی
( متّی 8‏:5‏-13 )

1 وقتی عیسی تمام این سخنان را به مردم گفت، به شهر کفرناحوم رفت.

2 افسری در آنجا خدمتکاری داشت که در نظرش بسیار گرامی بود. این خدمتکار بیمار و در شُرف مرگ بود.

3 آن افسر دربارۀ عیسی چیزهایی شنیده بود. پس عدّه‌ای از مشایخ یهود را نزد او فرستاد تا از او تقاضا نمایند بیاید و خدمتکارش را شفا دهد.

4 ایشان نزد عیسی آمدند و با اصرار و التماس گفتند: «او سزاوار این لطف تو است

5 چون ملّت ما را دوست دارد و او بود که کنیسه را برای ما ساخت.»

6 عیسی با آنان به راه افتاد و وقتی به نزدیکی‌های خانه رسید، آن افسر دوستانی را با این پیغام فرستاد که: «ای آقا بیش از این به خودت زحمت نده. من شایستۀ آن نیستم که تو به زیر سقف خانه‌ام بیایی

7 و به همین سبب خود را لایق ندانستم که شخصاً به خدمت تو بیایم؛ فقط فرمان بده و خدمتکار من شفا خواهد یافت،

8 زیرا من خود زیر فرمان هستم و سربازانی هم تحت فرمان خود دارم؛ به یکی می‌گویم 'برو!' می‌رود و به دیگری 'بیا!' می‌آید و به خدمتکارم می‌گویم 'فلان کار را بکن!' او آن‌ را انجام می‌دهد.»

9 عیسی وقتی این‌ را شنید، تعجّب کرد و به جمعیّتی که پشت سرش می‌آمدند رو کرده فرمود: «بدانید که من حتّی در اسرائیل همچنین ایمانی ندیده‌ام.»

10 قاصدان به خانه بازگشتند و خدمتکار را سالم و تندرست یافتند.


زنده کردن پسر یک بیوه‌زن

11 فردای آن روز، عیسی با شاگردان خود به اتّفاق جمعیّت زیادی به شهری به نام نائین رفت.

12 همین‌که به دروازۀ شهر رسید، با تشییع جنازۀ شخصی که تنها پسر یک بیوه‌زن بود، روبه‌رو شد. بسیاری از مردم شهر همراه آن زن بودند.

13 وقتی عیسای خداوند آن مادر را دید، دلش به حال او سوخت و به او فرمود: «دیگر گریه نکن!»

14 عیسی جلوتر رفت و دست خود را روی تابوت گذاشت و کسانی‌ که تابوت را می‌بردند، ایستادند. عیسی فرمود: «ای جوان، به تو می‌گویم برخیز!»

15 آن مُرده راست نشست و شروع به صحبت کرد و عیسی او را به مادرش باز گردانید.

16 همه ترسیدند و خدا را تمجید کرده می‌گفتند: «نبیِ بزرگی در میان ما ظهور کرده است.» و همچنین می‌گفتند: «خدا قوم خود را مورد توجّه قرار داده است.»

17 خبر آنچه که عیسی کرده بود در سراسر یهودیه و همۀ اطراف آن منتشر شد.


سؤال یحیی
( متّی 11‏:2‏-19 )

18 شاگردان یحیی خبر تمام این امور را به او دادند. پس یحیی دو نفر از شاگردانش را احضار کرد

19 و آن‌ها را با این پیغام نزد عیسای خداوند فرستاد: «آیا تو آن کسی هستی که قرار است بیاید یا منتظر دیگری باشیم؟»

20 آن دو نفر نزد عیسی آمدند و عرض کردند: «یحیای تعمید‌دهنده ما را نزد تو فرستاده است تا بداند آیا تو آن کسی هستی که قرار است بیاید یا باید منتظر دیگری باشیم؟»

21 همان موقع عیسی عدّۀ کثیری را که گرفتار ناخوشی‌ها، بلاها و ارواح پلید بودند شفا داد و به نابینایان زیادی بینایی بخشید.

22 سپس به ایشان پاسخ داد: «بروید و آنچه را که دیده و شنیده‌اید به یحیی بگویید که چگونه کوران بینا، لنگان خرامان، جذامیان پاک، کرها شنوا و مردگان برخیزانیده می‌شوند و به بینوایان مژده می‌رسد.

23 خوشا به حال کسی‌ که دربارۀ من شک نکند.»

24 بعد از آنکه قاصدان یحیی رفتند، عیسی دربارۀ او برای مردم شروع به صحبت کرد و گفت: «وقتی به بیابان رفتید، انتظار دیدن چه چیز را داشتید؟ نیِ نیزاری که از باد می‌لرزد؟

25 برای دیدن چه چیز بیرون رفتید؟ مردی با جامه‌ای از حریر و دیبا؟ بدون شک، اشخاصی که لباس‌های زیبا می‌پوشند و زندگی پُر تجمّلی دارند، در قصرها به سر می‌برند.

26 پس برای دیدن چه چیز بیرون رفتید؟ یک نبی؟ آری، بدانید از نبی هم بالاتر.

27 او همان مردی است که درباره‌اش نوشته شده است، 'من قاصد خود را پیشاپیش تو می‌فرستم؛ او راه تو را آماده خواهد کرد.'

28 بدانید که کسی بزرگ‌تر از یحیی به دنیا نیامده است. بااین‌وجود، کوچک‌ترین شخص در پادشاهی خدا از او بزرگ‌تر است.»

29 همۀ مردم و از جمله خراج‌گیران سخنان عیسی را شنیدند و به‌ سبب این‌که از دست یحیی تعمید گرفته بودند، عدالت خدا را اعلام می‌نمودند.

30 امّا فریسیان و معلّمان شریعت با تعمید نگرفتن از یحیی نقشه‌ای را که خدا برای آنان داشت رد کردند.

31 آنگاه خداوند گفت: «مردم این زمانه را به چه چیز می‌توانم تشبیه کنم؟ آنان به چه می‌مانند؟

32 مانند کودکانی هستند که در بازار می‌نشینند و یکدیگر را صدا زده می‌گویند، 'برای شما نی زدیم، نرقصیدید! نوحه‌گری کردیم، گریه نکردید!'

33 زیرا که یحیای تعمید‌دهنده آمد که نه نان می‌خورد و نه شراب می‌نوشید و شما می‌گفتید، 'او دیو دارد.'

34 پسر انسان آمد، او هم می‌خورد و هم می‌نوشد و شما می‌گویید، 'نگاه کنید، یک آدم پُرخور، میگسار و دوست خراج‌گیران و خطاکاران!'

35 امّا حقّانیّت حکمت خدا توسط همۀ کسانی‌ که آن‌ را پذیرفته‌اند به ثبوت می‌رسد.»


در خانۀ شمعون فریسی

36 یکی از فریسیان عیسی را برای صرف غذا دعوت کرد. او به خانۀ آن فریسی رفت و بر سر سفره نشست.

37 در آن شهر زن گناهکاری زندگی می‌کرد. چون او شنید که عیسی در خانۀ آن فریسی غذا می‌خورد، در عطردانی سنگی، عطری آورد.

38 پشت سر عیسی و کنار پای‌های او قرار گرفت و گریه می‌کرد. چون اشک‌هایش پای‌های عیسی را تَر کرد، آن‌ها را با گیسوان خود خشک نمود و پای‌های عیسی را بوسیده آن‌ها را عطرآگین کرد.

39 وقتی میزبان یعنی آن فریسی این‌ را دید، پیش خود گفت: «اگر این مرد واقعاً نبی بود، می‌دانست این زنی که او را لمس می‌کند کیست و چطور زنی است؛ او یک زن بدکاره است.»

40 عیسی به فریسی گفت: «شمعون، مطلبی دارم برایت بگویم.» گفت: «بفرما، استاد.»

41 فرمود: «دو نفر به شخصی بدهکار بودند، یکی پانصد سکّۀ نقره و دیگری پنجاه سکّۀ نقره.

42 چون آن دو نفر چیزی نداشتند که به او بدهند، طلبکار هر دو را بخشید. حالا کدام‌یک از آن دو او را بیشتر دوست خواهد داشت؟»

43 شمعون جواب داد: «گمان می‌کنم آن کسی‌ که بیشتر به او بخشیده شد.» عیسی فرمود: «قضاوت تو درست است.»

44 و سپس رو به آن زن کرد و به شمعون فرمود: «این زن را می‌بینی؟ من به خانۀ تو آمدم و تو برای پای‌هایم آب نیاوردی. امّا این زن پای‌های مرا با اشک چشم شست و با گیسوان خود خشک کرد.

45 تو هیچ مرا نبوسیدی امّا این زن از وقتی‌که من وارد شدم، از بوسیدن پای‌هایم دست برنمی‌دارد.

46 تو به سر من روغن نزدی امّا او به پای‌های من عطر مالید.

47 بنابراین بدان که محبّت فراوان او نشان می‌دهد که گناهان بسیارش آمرزیده شده است. امّا کسی‌ که کم بخشیده شده باشد، کم محبّت می‌نماید.»

48 بعد به آن زن فرمود: «گناهان تو بخشیده شده است.»

49 سایر مهمانان از یکدیگر می‌پرسیدند: «این کیست که حتّی گناهان را هم می‌آمرزد؟»

50 امّا عیسی به آن زن فرمود: «ایمان تو، تو را نجات داده است؛ به‌سلامت برو.»

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
Lean sinn:



Sanasan