لوقا 4 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳آزمایشها ( متّی 4:1-11 ؛ مرقس 1:12-13 ) 1 عیسی پُر از روحالقدس از رود اُردن بازگشت و روح خدا او را به بیابان برد 2 و در آنجا مدّت چهل روز ابلیس او را وسوسه میکرد. در تمام آن روزها او چیزی نخورد و در پایان گرسنه شد. 3 ابلیس به او گفت: «اگر تو پسر خدا هستی، به این سنگ بگو تا نان شود.» 4 عیسی پاسخ داد: «چنانچه نوشته شده است، 'زندگی انسان فقط وابسته به نان نیست.'» 5 بعد ابلیس او را به بالای کوهی برد و در یک لحظه تمام ممالک دنیا را به او نشان داد 6 و گفت: «تمامی اختیارات این قلمرو و همۀ شکوه و جلال آن را به تو خواهم بخشید، زیرا در اختیار من است و من میتوانم آن را به هرکه بخواهم ببخشم. 7 اگر تو مرا بپرستی، صاحب همۀ آن خواهی شد.» 8 عیسی به او پاسخ داد: «نوشته شده است، 'تو باید خداوند، خدای خود را بپرستی و فقط او را خدمت نمایی.'» 9 سپس ابلیس او را به اورشلیم برد و بر کنگرۀ معبدِ بزرگ قرار داد و به او گفت: «اگر تو پسر خدا هستی، خود را از اینجا به پایین بینداز، 10 زیرا نوشته شده است، 'او به فرشتگان خود فرمان خواهد داد تا تو را محافظت کنند.' 11 و نیز نوشته شده است، 'تو را در دستهای خود نگاه خواهند داشت، مبادا پایت به سنگی بخورد.'» 12 عیسی به او پاسخ داد: «همچنین نوشته شده است، 'خداوند خدای خود را نیازمایید.'» 13 ابلیس پس از آنکه تمام وسوسههای خود را به پایان رسانید، برای مدّتی او را تنها گذاشت. آغاز کار عیسی در جلیل ( متّی 4:12-17 ؛ مرقس 1:14-15 ) 14 عیسی باقدرت روحالقدس به استان جلیل برگشت و شهرت او سرتاسر آن ناحیه را پُر ساخت. 15 او در کنیسههای آنان تعلیم میداد و همۀ مردم او را میستودند. مردم ناصره عیسی را رد میکنند ( متّی 13:53-58 ؛ مرقس 6:1-6 ) 16 سپس عیسی به شهر ناصره، جاییکه در آن بزرگ شده بود، آمد و در روز سَبَّت طبق معمول به کنیسه رفت و برای قرائت کتب مقدّس برخاست. 17 طومار اِشعیای نبی را به او دادند. طومار را باز کرد و آن قسمتی را یافت که میفرماید: 18 «روح خداوند بر من است، او مرا مسح کرده است تا به بینوایان مژده دهم. مرا فرستاده است تا آزادی اسیران و بینایی کوران و رهایی ستمدیدگان را اعلام کنم 19 و سال فرخندۀ خداوند را اعلام نمایم.» 20 طومار را پیچید و به سرپرست کنیسه داد و نشست. در کنیسه تمام چشمها به او دوخته شده بود. 21 او شروع به صحبت کرده به ایشان گفت: «امروز هنگامیکه گوش میدادید، این نوشته به تحقّق پیوست.» 22 همۀ حاضران او را تحسین میکردند و از کلمات فیضبخشی که میگفت تعجّب مینمودند. آنها میگفتند: «مگر این مرد پسر یوسف نیست؟» 23 عیسی گفت: «بدون شک در مورد من این ضربالمثل را خواهید گفت، 'ای طبیب خود را شفا بده.' شما همچنین خواهید گفت، 'ما شرح همۀ کارهایی را که تو در کفرناحوم کردهای شنیدهایم؛ پس همان کارها را در شهر خود نیز انجام بده.'» 24 عیسی ادامه داد و گفت: «درواقع هیچ نبیای در شهر خود پذیرفته نمیشود. 25 امّا حقیقت این است که در زمان الیاس که مدّت سه سال و شش ماه آسمان بسته شد و قحطی سختی در تمام زمین بهوجود آمد، بیوهزنهای بسیاری در اسرائیل بودند. 26 امّا الیاس نزد هیچیک از آنان فرستاده نشد، مگر نزد بیوهزنی در شهر صَرَفه در سرزمین صیدون. 27 همینطور در زمان اِلیشَع نبی، جذامیان بسیاری در اسرائیل بودند، ولی هیچکدام از آنان جز نَعمان سُریانی شفا نیافت.» 28 از شنیدن این سخنان همۀ حاضران در کنیسه غضبناک شدند. 29 آنها برخاسته او را از شهر بیرون کردند و به لب تپّهای که شهر بر روی آن بنا شده بود بردند تا او را به پایین بیندازند، 30 امّا او از میان آنان گذشت و رفت. شفای یک دیوزده ( مرقس 1:21-28 ) 31 عیسی به کفرناحوم که یکی از شهرهای جلیل است آمد و در روز سَبَّت مردم را تعلیم داد. 32 مردم از تعالیم او در حیرت بودند، زیرا باقدرت سخن میگفت. 33 در کنیسه مردی حضور داشت که دارای روح دیو پلید بود. او با صدای بلند فریاد زد: 34 «ای عیسای ناصری، با ما چهکار داری؟ آیا آمدهای ما را نابود کنی؟ تو را خوب میشناسم، ای قدّوس خدا!» 35 عیسی او را نهیب زده فرمود: «ساکت شو و از او بیرون بیا!» روح پلید پس از آنکه آن مرد را در برابر مردم به زمین انداخت، بدون آنکه به او آسیبی برساند از او بیرون آمد. 36 همه متحیّر شدند و به یکدیگر میگفتند: «این چه نوع فرمانی است؟ به ارواح پلید با اختیار و اقتدار فرمان میدهد و آنها بیرون میروند.» 37 بهاینترتیب شهرت او در تمام آن نواحی پیچید. شفای دردمندان ( متّی 8:14-17 ؛ مرقس 1:29-34 ) 38 عیسی از کنیسه بیرون آمد و به خانۀ شمعون رفت. مادرزن شمعون به تب شدیدی مبتلا بود. از عیسی خواستند که به او کمک نماید. 39 عیسی بر بالین او ایستاد و به تب فرمان داد از او خارج شود و تب او قطع شد. آن زن فوراً برخاست و به پذیرایی آنان مشغول شد. 40 هنگام غروب همۀ کسانی که بیمارانی مبتلا به امراض گوناگون داشتند، آنان را نزد عیسی آوردند و او دست خود را بر تکتک آنان گذاشت و آنان را شفا داد. 41 دیوها هم از عدّۀ زیادی بیرون آمدند و فریاد میزدند: «تو پسر خدا هستی!» امّا او آنها را نهیب زده اجازه نمیداد حرف بزنند، زیرا آنها میدانستند که او مسیح موعود است. عیسی در کنایس موعظه میکند ( مرقس 1:35-39 ) 42 بامدادان عیسی از شهر خارج شد و به مکان خلوتی رفت. امّا مردم به سراغ او رفتند و وقتی به جاییکه او بود رسیدند، سعی میکردند از رفتن او جلوگیری نمایند. 43 امّا او گفت: «من باید مژدۀ پادشاهی خدا را به شهرهای دیگر هم برسانم، چون برای انجام همین کار فرستاده شدهام.» 44 بهاینترتیب او پیام خود را در کنیسههای یهودیه اعلام میکرد. |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies