لوقا 22 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳توطئۀ قتل عیسی ( متّی 26:1-5 ؛ مرقس 14:1-2 ؛ یوحنا 11:45-53 ) 1 عید نان فطیر که به فِصَح معروف است نزدیک میشد. 2 سران کاهنان و علما در پی آن بودند که چگونه عیسی را مخفیانه به قتل برسانند، زیرا از تودۀ مردم بیم داشتند. 3 شیطان به دل یهودا که لقب اَسخَریوطی داشت و یکی از دوازده شاگرد بود، وارد شد. 4 یهودا نزد سران کاهنان و افسرانی که مسئول نگهبانی از معبدِ بزرگ بودند، رفت و با آنان دربارۀ اینکه چگونه عیسی را به دست آنان تسلیم کند، گفتوگو کرد. 5 ایشان بسیار خوشحال شدند و تعهّد نمودند مبلغی پول به او بدهند. 6 یهودا موافقت کرد و پی فرصتی بود تا عیسی را دور از چشم مردم به دست آنان تسلیم کند. تدارک شام فِصَح ( متّی 26:17-25 ؛ مرقس 14:12-21 ؛ یوحنا 13:21-30 ) 7 روز عید فطیر که در آن برۀ فِصَح بایستی ذبح شود، فرارسید. 8 عیسی، پطرس و یوحنا را با این دستور روانه کرد: «بروید و شام فِصَح را برای ما تهیّه کنید تا بخوریم.» 9 آنها پرسیدند: «کجا میل داری تدارک ببینیم؟» 10 عیسی پاسخ داد: «اینک بهمحض اینکه به شهر قدم بگذارید، مردی با شما روبهرو خواهد شد که کوزۀ آبی حمل میکند. بهدنبال او به داخل خانهای که او به آن وارد میشود، بروید 11 و به صاحب آن خانه بگویید، 'استاد میگوید آن اتاقی که من با شاگردانم فِصَح را در آنجا خواهم خورد، کجا است؟' 12 او اتاق بزرگ و مفروشی را در طبقۀ دوّم به شما نشان خواهد داد. در آنجا تدارک ببینید.» 13 آنها رفتند و همهچیز را آنطور که عیسی فرموده بود، یافتند و بهاینترتیب تدارک فِصَح را دیدند. شام آخر ( متّی 26:26-30 ؛ مرقس 14:22-26 ؛ اوّل قرنتیان 11:23-25 ) 14 وقتی ساعت معیّن فرارسید، عیسی با رسولان بر سر سفره نشست 15 و به آنان فرمود: «چقدر مشتاق بودم که پیش از رنج کشیدنم این فِصَح را با شما بخورم. 16 به شما میگویم تا آن زمان که این فِصَح در پادشاهی خدا تحقّق یابد، دیگر از آن نخواهم خورد.» 17 بعد پیالهای به دست گرفت و پس از شکرگزاری گفت: «این را بگیرید و بین خودتان تقسیم کنید، 18 چون به شما میگویم از این لحظه تا آن زمان که پادشاهی خدا فرا میرسد، من دیگر از میوۀ مو نخواهم نوشید.» 19 همچنین نان را برداشت و پس از شکرگزاری، آن را پاره کرده به شاگردان داد و فرمود: «این بدن من است که برای شما داده میشود. این کار را به یادبود من انجام دهید.» 20 به همین ترتیب، بعد از شام پیاله را برداشت و فرمود: «این پیاله، نشانۀ پیمان جدیدی در خون من است که برای شما ریخته میشود. 21 «امّا بدانید که دستِ کسی که مرا تسلیم خواهد کرد، با دست من در سفره است. 22 البتّه پسر انسان چنانکه مقدّر شده است بهسوی سرنوشت خود میرود، امّا وای به حال آن کسی که به دست او تسلیم میشود!» 23 سپس آنها شروع کردند به پرسیدن از یکدیگر که کدامیک از آنها چنین کاری خواهد کرد. مباحثه دربارۀ بزرگی 24 همچنین در میان شاگردان بحثی درگرفت که کدامیک در میان آنان از همه بزرگتر محسوب میشود. 25 عیسی فرمود: «در میان ملل بیگانه، پادشاهان بر مردم حکمرانی میکنند و صاحبان قدرت 'ولی نعمت' خوانده میشوند، 26 امّا شما اینطور نباشید؛ برعکس، بزرگترین شخص در میان شما باید به صورت کوچکترین درآید و رهبر باید مثل خادم باشد، 27 زیرا چه کسی بزرگتر است؟ آن کسی که بر سر سفره مینشیند یا آن نوکری که خدمت میکند؟ یقیناً آن کسی که بر سر سفره مینشیند. باوجوداین، من در میان شما مثل یک خدمتگزار هستم. 28 «شما کسانی هستید که در آزمایشهای سخت من با من بودهاید. 29 همانطور که پدر، سلطنت را به من سپرد، من هم آن را به شما میسپارم 30 تا در پادشاهی من سر سفرۀ من بخورید و بنوشید و بر مسند داوری نشسته دوازده طایفۀ اسرائیل را داوری نمایید. پیشگویی انکار پطرس ( متّی 26:31-35 ؛ مرقس 14:27-31 ؛ یوحنا 13:36-38 ) 31 «ای شمعون، ای شمعون، توجّه کن: به شیطان اجازه داده شده است همانطور که با غربال گندم را از کاه جدا میکنند، همۀ شما را بیازماید. 32 امّا من برای تو دعا کردهام که ایمانت از بین نرود و وقتی نزد من بازگشتی، باید برادرانت را استوار گردانی.» 33 شمعون جواب داد: «ای خداوند، من حاضرم با تو به زندان بیفتم و با تو بمیرم.» 34 عیسی فرمود: «ای پطرس، آگاه باش، امروز قبل از آنکه خروس بانگ بزند، تو سه بار انکار خواهی کرد که مرا میشناسی.» پیشگویی سختیها 35 عیسی به ایشان فرمود: «وقتی شما را بدون کفش و کیسهٔ پول و کولهبار روانه کردم، آیا چیزی کم داشتید؟» جواب دادند: «خیر.» 36 به ایشان گفت: «امّا حالا هرکه یک کیسه دارد بهتر است که آن را با خود بردارد و همینطور کولهبارش را، و چنانچه شمشیر ندارد ردای خود را بفروشد و شمشیری بخرد، 37 چون میخواهم بدانید که این نوشته که میگوید، 'او در گروه جنایتکاران بهحساب آمد،' باید در مورد من به انجام برسد و درواقع همهٔ چیزهایی که دربارۀ من نوشته شده، در حال انجام است.» 38 آنها گفتند: «خداوندا، نگاه کن، اینجا دو شمشیر داریم.» او جواب داد: «کافی است.» دعا در کوه زیتون ( متّی 26:36-46 ؛ مرقس 14:32-42 ) 39 عیسی بیرون آمد و طبق معمول رهسپار کوه زیتون شد و شاگردانش همراه او بودند. 40 وقتی به آن محل رسید، به آنان فرمود: «دعا کنید تا به دام وسوسهها نیافتید.» 41 عیسی بهاندازۀ پرتاب یک سنگ از آنان فاصله گرفت، زانو زد و چنین دعا کرد: 42 «ای پدر، اگر ارادۀ تو است، این پیاله را از من دور کن، امّا نه ارادۀ من بلکه ارادۀ تو به انجام برسد.» 43 فرشتهای از آسمان به او ظاهر شد و او را تقویت کرد. 44 عیسی در شدّت اضطراب و با حرارت بیشتری دعا کرد و عرق او مثل قطرههای خون بر زمین میچکید. 45 وقتی از دعا برخاست و نزد شاگردان آمد، آنان را دید که در اثر غم و اندوه به خواب رفته بودند. 46 به ایشان فرمود: «خواب هستید؟ برخیزید و دعا کنید تا به دام وسوسهها نیافتید.» بازداشت عیسی ( متّی 26:47-56 ؛ مرقس 14:43-50 ؛ یوحنا 18:3-11 ) 47 عیسی هنوز صحبت میکرد که جمعیّتی دیده شد و یهودا، یکی از آن دوازده شاگرد، پیشاپیش آنان بود. یهودا نزد عیسی آمد تا او را ببوسد. 48 امّا عیسی به او فرمود: «ای یهودا، آیا پسر انسان را با بوسه تسلیم میکنی؟» 49 وقتی پیروان او آنچه را که در جریان بود دیدند، گفتند: «خداوندا، شمشیرهایمان را بکار ببریم؟» 50 و یکی از آنان به غلام کاهن اعظم شمشیر زد و گوش راستش را بُرید. 51 امّا عیسی جواب داد: «دست نگهدارید.» و گوش آن مرد را لمس کرد و شفا داد. 52 سپس عیسی به سران کاهنان و افسرانی که مسئول نگهبانی از معبدِ بزرگ بودند و مشایخی که برای گرفتن او آمده بودند، فرمود: «مگر من راهزن هستم که با شمشیر و چماق برای دستگیری من آمدهاید؟ 53 من هر روز در معبدِ بزرگ با شما بودم و شما دست بهطرف من دراز نکردید. امّا این ساعت که تاریکی حکمفرما است، ساعت شما است.» پطرس عیسی را انکار میکند ( متّی 26:57-58 ، 26:69-75 ؛ مرقس 14:53-54 ، 14:66-72 ؛ یوحنا 18:12-18 ، 18:25-27 ) 54 سپس آنها عیسی را دستگیر کردند و به خانۀ کاهن اعظم آوردند. پطرس از دور بهدنبال آنها میآمد. 55 در وسط حیاط خانۀ کاهن اعظم، عدّهای آتشی روشن کرده و دور آن نشسته بودند. پطرس نیز در بین آنان نشست. 56 درحالیکه او در روشنایی آتش نشسته بود، کنیزی او را دید و به او خیره شده گفت: «این مرد هم با عیسی بود!» 57 امّا پطرس انکار کرده گفت: «ای زن، من او را نمیشناسم!» 58 کمی بعد یک نفر دیگر متوجّه او شد و گفت: «تو هم یکی از آنها هستی!» امّا پطرس به او گفت: «نه آقا، من نیستم!» 59 تقریباً یک ساعت گذشت و یکی دیگر با تأکید بیشتری گفت: «مطمئناً این مرد هم با او بوده چونکه جلیلی است!» 60 امّا پطرس گفت: «ای مرد، من نمیدانم تو چه میگویی!» درحالیکه او هنوز صحبت میکرد، بانگ خروس برخاست. 61 عیسای خداوند برگشت و مستقیماً به پطرس نگاه کرد و پطرس سخنان خداوند را بهخاطر آورد که به او گفته بود: «امروز پیش از اینکه خروس بانگ بزند، تو سه بار مرا انکار خواهی کرد.» 62 پطرس بیرون رفت و زارزار گریست. توهین به عیسی ( متّی 26:67-68 ؛ مرقس 14:65 ) 63 کسانی که عیسی را تحتنظر داشتند، او را مسخره کردند، کتک زدند. 64 آنها چشمانش را بستند و میگفتند: «حالا از غیب بگو چه کسی تو را میزند!» 65 و به این طرز، به او اهانت میکردند. عیسی در حضور شورا ( متّی 26:59-66 ؛ مرقس 14:55-64 ؛ یوحنا 18:19-24 ) 66 همینکه هوا روشن شد، مشایخ قوم، سران کاهنان و علمای یهود تشکیل جلسه دادند و عیسی را به حضور شورا آوردند 67 و گفتند: «به ما بگو آیا تو مسیح هستی؟» عیسی جواب داد: «اگر به شما بگویم، گفتۀ مرا باور نخواهید کرد 68 و اگر سؤال بکنم، جواب نخواهید داد. 69 امّا از این به بعد پسر انسان به دست راست خدای قادر خواهد نشست.» 70 همگی گفتند: «پس تو پسر خدا هستی؟» عیسی جواب داد: «خودتان میگویید که هستم.» 71 آنها گفتند: «دیگر چه احتیاجی به شاهد داریم؟ ما خود از زبانش شنیدیم.» |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies