Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -

لوقا 2 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳


تولّد عیسی
( متّی 1‏:18‏-25 )

1 در آن روزها، به‌منظور یک سرشماری عمومی در سراسر دنیای روم، فرمانی از طرف اوغسطس قیصر صادر شد.

2 این اوّلین سرشماری بود و در آن هنگام کرینیوس فرماندار کلّ سوریه بود.

3 پس هرکسی برای انجام سرشماری به شهر خود می‌رفت

4 و یوسف نیز از شهر ناصرۀ جلیل به یهودیه آمد تا در شهر داوود که بِیت‌لِحِم نام داشت نام‌نویسی کند، زیرا او از خاندان داوود بود.

5 او مریم را که در این موقع در عقد او و باردار بود، همراه خود برد.

6 هنگامی‌که آنجا بودند، وقت تولّد طفل فرارسید

7 و مریم اوّلین فرزند خود را که پسر بود به دنیا آورد. او را در قنداق پیچیده در آخوری خوابانید، زیرا در مسافرخانه جایی برای آنان نبود.


چوپانان و فرشتگان

8 در همان اطراف در میان مزرعه‌ها، چوپانانی بودند که در هنگام شب از گلّۀ خود نگهبانی می‌کردند.

9 فرشتۀ خداوند در برابر ایشان ایستاد و شکوه و جلال خداوند در اطرافشان درخشید و ایشان سخت وحشت کردند.

10 امّا فرشته گفت: «نترسید، من برای شما مژده‌ای دارم: شادی عظیمی شامل حال تمامی این قوم خواهد شد.

11 امروز در شهر داوود نجات‌دهنده‌ای برای شما به دنیا آمده است که خداوندْ مسیح است.

12 نشانهٔ آن برای شما این است که نوزاد را در قنداق پیچیده و در آخور خوابیده خواهید یافت.»

13 ناگهان با آن فرشته فوج بزرگی از سپاه آسمانی ظاهر شد که خدا را ستایش‌کنان می‌گفتند:

14 «خدا را در برترین آسمان‌ها جلال و بر زمین در بین مردمی که موردپسند او می‌باشند، صلح و سلامتی باد.»

15 بعد از آنکه فرشتگان آنان را ترک کردند و به آسمان رفتند، چوپانان به یکدیگر گفتند: «بیایید، به بِیت‌لِحِم برویم و واقعه‌ای را که خداوند ما را از آن آگاه ساخته است، ببینیم.»

16 پس باشتاب رفتند و مریم و یوسف و آن کودک را که در آخور خوابیده بود پیدا کردند.

17 وقتی کودک را دیدند، آنچه را که دربارۀ او به آنان گفته شده بود بیان کردند.

18 همۀ شنوندگان از آنچه چوپانان می‌گفتند تعجّب کردند.

19 امّا مریم تمام این چیزها را به‌خاطر می‌سپرد و دربارۀ آن‌ها عمیقاً می‌اندیشید.

20 چوپانان بازگشتند و به‌خاطر آنچه شنیده و دیده بودند، خدا را حمد و سپاس می‌گفتند، زیرا همه‌چیز مطابق آنچه به ایشان گفته شده بود، اتّفاق افتاده بود.


نام‌گذاری عیسی

21 در روز هشتم وقتی زمان ختنۀ طفل فرارسید، او را عیسی نامیدند، همان نامی که فرشته قبل از قرار گرفتن او در رحم تعیین کرده بود.


تقدیم عیسی در معبدِ بزرگ

22 پس از آنکه یوسف و مریم روزهای تطهیر را مطابق شریعت موسی پشت سر گذاردند، کودک را به اورشلیم آوردند تا به خداوند تقدیم نمایند.

23 چنان‌که در شریعت خداوند نوشته شده است: «نخست‌زادۀ مذکر از آن خداوند است.»

24 و نیز طبق شریعت خداوند یک جفت قمری و یا دو جوجۀ کبوتر به‌عنوان قربانی تقدیم کنند.

25 در آن زمان در اورشلیم مردی به نام شمعون زندگی می‌کرد که درستکار و پارسا بود و در انتظار سعادت اسرائیل به سر می‌برد. روح‌القدس بر او بود،

26 و از طرف روح‌القدس به او الهام رسیده بود که تا مسیح موعود خداوند را نبیند، نخواهد مرد.

27 او به هدایت روح به داخل معبدِ بزرگ آمد و هنگامی‌که والدین عیسی طفل را به داخل آوردند تا آنچه را که طبق شریعت مرسوم بود انجام دهند،

28 شمعون طفل را در آغوش گرفت و خدا را حمدکنان گفت:

29 «حال ای خداوند، بر‌ طبق وعدۀ خود بنده‌ات را به‌سلامت مرخص فرما

30 چون چشمانم نجات تو را دیده است،

31 نجاتی که تو در حضور همۀ ملّت‌ها آماده ساخته‌ای،

32 نوری که ارادۀ تو را به ملل بیگانه روشن سازد و مایۀ جلال قوم تو، اسرائیل گردد.»

33 پدر و مادر آن طفل از آنچه دربارۀ او گفته شد، متحیّر گشتند.

34 شمعون برای آنان دعای خیر کرد و به مریم مادر عیسی گفت: «این کودک برای سقوط و یا سرافرازی بسیاری در اسرائیل تعیین شده است و نشانه‌ای است که در ردکردن او

35 افکار پنهانی عدّۀ کثیری آشکار خواهد شد و در دل تو نیز شمشیری فرو خواهد رفت.»

36 در آنجا، همچنین زنی نبیّه به نام حَنّا زندگی می‌کرد که دختر فنوئیل از طایفۀ اَشیر بود. او زنی بود بسیار سال‌خورده که بعد از ازدواج، مدّت هفت سال با شوهرش زندگی کرده

37 و تا هشتاد و چهار سالگی بیوه مانده بود. او هرگز از معبدِ بزرگ خارج نمی‌شد، بلکه شب و روز با دعا و روزه خدا را عبادت می‌کرد.

38 او در همان موقع جلو آمد، به درگاه خدا شکرگزاری نمود و برای همۀ کسانی‌ که در انتظار نجات اورشلیم بودند، دربارۀ آن طفل صحبت کرد.


بازگشت به ناصره

39 بعد از آنکه یوسف و مریم همۀ کارهایی را که در شریعت خداوند مقرّر است انجام دادند، به شهر خود ناصرۀ جلیل بازگشتند.

40 کودک بزرگ و قوی شده سرشار از حکمت می‌گشت و لطف خدا با او بود.


عیسی نوجوان در معبدِ بزرگ

41 والدین عیسی همه‌ساله برای عید فِصَح به اورشلیم می‌رفتند.

42 وقتی او به دوازده سالگی رسید، آن‌ها طبق معمول برای آن عید به آنجا رفتند.

43 وقتی روزهای عید به پایان رسید و آنان عازم شهر خود شدند، عیسای نوجوان در اورشلیم ماند، ولی والدینش این‌ را نمی‌دانستند

44 و به گمان این‌که او در بین کاروان است، یک روز تمام به سفر ادامه دادند و آن‌وقت در میان دوستان و خویشان خود به جستجوی او پرداختند.

45 چون او را پیدا نکردند، به اورشلیم بازگشتند تا به‌دنبال او بگردند.

46 بعد از سه روز او را در معبدِ بزرگ پیدا کردند، ‌در حالی ‌که در میان معلّمان نشسته بود و به آنان گوش می‌داد و از ایشان سؤال می‌کرد.

47 همۀ شنوندگان از هوش او و از پاسخ‌هایی که می‌داد در حیرت بودند.

48 والدین عیسی از دیدن او تعجّب کردند و مادرش به او گفت: «پسرم، چرا با ما چنین کردی؟ من و پدرت با نگرانی زیاد دنبال تو می‌گشتیم.»

49 او گفت: «برای چه دنبال من می‌گشتید؟ مگر نمی‌دانستید که من باید در خانۀ پدرم باشم؟»

50 امّا آنان نفهمیدند که مقصود او چیست.

51 عیسی با ایشان به ناصره بازگشت و مطیع آنان بود. مادرش همۀ این چیزها را در دل خود نگاه می‌داشت.

52 عیسی در حکمت و قامت رشد می‌کرد و موردپسند خدا و مردم بود.

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
Lean sinn:



Sanasan