لوقا 1 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳مقدّمه 1 تقدیم به عالیجناب تئوفیلوس: تابهحال نویسندگان بسیاری به نوشتن شرح وقایعی که در بین ما رخ داده است اقدام کردهاند 2 و آنچه را که بهوسیلهٔ اوّلین شاهدان عینی و اعلامکنندگان آن پیام به ما رسیده است، به قلم آوردهاند. 3 من نیز صلاح دیدم، بهعنوان کسی که جریان کامل این وقایع را جزء به جزء مطالعه و بررسی کرده است، این پیشامدها را به ترتیب تاریخ وقوع برای شما بنویسم 4 تا به حقیقتِ همۀ مطالبی که تعلیم گرفتهای پی ببرید. خبر تولّد یحیی 5 در زمان سلطنت هیرودیس، پادشاه یهودیه، کاهنی به نام زَکریا از کاهنان گروه اَبیّا زندگی میکرد. همسر او نیز از خاندان هارون بود و الیزابت نام داشت. 6 این دو در نظر خدا نیکوکار بودند و تمام احکام شریعت و دستورات خداوند را بدون کوتاهی در زندگی بهجا میآوردند. 7 امّا فرزندی نداشتند زیرا الیزابت نازا بود و هر دو سالخورده بودند. 8 چون نوبت خدمت روزانه در معبدِ بزرگ به گروه زَکریا رسید، او بهعنوان کاهن مشغول انجام وظایف خود شد. 9 طبق رسوم کاهنان قرعه به نام او درآمد که به داخل جایگاه مقدّس در معبدِ بزرگ وارد شود و بُخور بسوزاند. 10 در هنگام سوزاندن بُخور، تمام جماعت در بیرون ایستاده و به دعا مشغول بودند. 11 در آنجا فرشتۀ خداوند به او ظاهر شد و در سمت راست آتشدان بُخور ایستاد. 12 زَکریا از دیدن این منظره مضطرب شد و ترس او را فراگرفت. 13 امّا فرشته به او گفت: «ای زَکریا، نترس! دعاهای تو مستجاب شده و همسرت الیزابت برای تو پسری خواهد زایید و او را یحیی خواهی نامید. 14 شادی و سُرور نصیب تو خواهد شد و بسیاری از تولّد او شادمان خواهند گردید، 15 زیرا او در نظر خداوند بزرگ خواهد بود و هرگز به شراب و باده لب نخواهد زد. از همان ابتدا در رحم مادر از روحالقدس پُر خواهد بود 16 و بسیاری از بنیاسرائیل را بهسوی خداوند، خدای آنان باز خواهد گردانید. 17 با روح و قدرت الیاس مانند پیشاهنگی در حضور خداوند قدم خواهد زد تا پدران و فرزندان را آشتی دهد، سرکشان را به راه نیکان آورد و مردمانی مستعد برای خداوند آماده سازد.» 18 زَکریا به فرشته گفت: «چطور میتوانم بدانم که چنین خواهد شد؟ من پیر هستم و زنم نیز سالخورده است.» 19 فرشته به او پاسخ داد: «من جبرائیل هستم که در حضور خدا میایستم و فرستاده شدهام تا با تو سخن بگویم و این مژده را به تو برسانم. 20 پس توجّه کن؛ تو تا هنگام وقوع این امور لال خواهی شد و نیروی تکلّم خود را از دست خواهی داد زیرا سخنان مرا که در وقت مقرّر به حقیقت خواهد پیوست، باور نکردی.» 21 جماعتی که منتظر زَکریا بودند از اینکه او آنهمه در داخل جایگاه مقدّس در معبدِ بزرگ مانده بود متعجّب گشتند. 22 وقتی زَکریا بیرون آمد و قادر به صحبت کردن نبود، آنان فهمیدند که در داخل جایگاه مقدّس در معبدِ بزرگ رؤیایی دیده است و چون نمیتوانست حرف بزند، ایماواشاره میکرد. 23 وقتی زَکریا دورۀ خدمت کهانت خود را در معبدِ بزرگ به پایان رسانید، به خانه بازگشت. 24 چندی بعد همسرش الیزابت حامله شد و مدّت پنج ماه در خلوت به سر برد و با خود میگفت: 25 «این کار را خداوند برای من کرده است و با این لطف خود، رسوایی مرا از پیش مردم برداشته است.» خبر تولّد عیسی 26-27 در ماه ششم بارداری الیزابت، جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهری به نام ناصره در استان جلیل نزد دختر باکرهای فرستاده شد. این دختر که نامش مریم بود، در عقد مردی به نام یوسف از خاندان داوود بود. 28 فرشته وارد شد و به او گفت: «سلام، ای کسی که مورد لطف هستی! خداوند با تو است!» 29 امّا مریم از آنچه فرشته گفت بسیار مضطرب شد و با خود اندیشید که معنی این سلام و درود چیست. 30 فرشته به او گفت: «ای مریم، نترس زیرا خداوند به تو لطف فرموده است. 31 تو آبستن خواهی شد و پسری خواهی زایید و نام او را عیسی خواهی گذارد. 32 او بزرگ خواهد بود و به پسر خدای متعال ملقّب خواهد شد. خداوند، خدا تخت پادشاهی جدّش داوود را به او عطا خواهد فرمود. 33 او تا ابد برخاندان یعقوب فرمانروایی خواهد کرد و پادشاهی او هرگز پایانی نخواهد داشت.» 34 مریم به فرشته گفت: «این چگونه ممکن است؟ من باکره هستم.» 35 فرشته به او پاسخ داد: «روحالقدس بر تو خواهد آمد و قدرت خدای متعال بر تو سایه خواهد افکند و بهاینسبب آن نوزادِ مقدّس، پسر خدا خوانده خواهد شد. 36 بدان که خویشاوند تو الیزابت در سن پیری پسری در رحم دارد و آن کسی که نازا بهحساب میآمد، اکنون شش ماه است که باردار است. 37 زیرا برای خدا هیچ امری محال نیست.» 38 مریم گفت: «باشد، من کنیز خداوند هستم؛ همانطور که تو گفتی بشود.» و فرشته از نزد او رفت. ملاقات مریم با الیزابت 39 در آن زمان، مریم عازم سفر شد و با شتاب به شهری واقع در کوهستان یهودیه رفت. 40 او به خانۀ زکریا وارد شد و به الیزابت سلام کرد. 41 وقتی الیزابت سلام مریم را شنید، بچّه در رَحمش تکان خورد. الیزابت از روحالقدس پُر شد 42 و با صدای بلند گفت: «تو در بین زنان متبارک هستی و مبارک است ثمرۀ رحم تو. 43 من کیستم که مادر خداوندم به دیدنم بیاید؟ 44 همینکه سلام تو به گوش من رسید، بچّه از شادی در رحم من تکان خورد. 45 خوشا به حال آن زنی که باور میکند که وعدۀ خداوند برای او به انجام خواهد رسید.» سرود مریم 46 مریم گفت: «جان من خداوند را میستاید 47 و روح من در نجاتدهندۀ من، خدا، شادی میکند، 48 چون او به کنیز ناچیز خود نظر لطف داشته است. از این پس همۀ نسلها مرا خوشبخت خواهند خواند، 49 زیرا آن قادر مطلق کارهای بزرگی برای من کرده است. نام او مقدّس است. 50 رحمت او نسل اندر نسل برای کسانی است که از او میترسند. 51 دست خداوند با قدرت کار کرده است و متکبّران را با خیالات دلشان پراکنده نموده است. 52 زورمندان را از تختهایشان به زیر افکنده و فروتنان را سربلند کرده است. 53 گرسنگان را با چیزهای نیکو سیر نموده و ثروتمندان را تُهیدست روانه کرده است. 54 بهخاطر رحمت خود، به یاری بندۀ خود اسرائیل آمده است، 55 همانطور که به اجداد ما یعنی به ابراهیم و به فرزندان او تا ابد وعده داد.» 56 مریم در حدود سه ماه نزد الیزابت ماند و بعد به منزل خود بازگشت. تولّد یحیی 57 هنگام زایمان الیزابت فرارسید و پسری به دنیا آورد. 58 وقتی همسایگان و خویشاوندان او باخبر شدند که خداوند چه لطف بزرگی در حقّ او کرده است، در شادی او سهیم شدند. 59 در روز هشتم آمدند تا نوزاد را ختنه نمایند و در نظر داشتند نام پدرش زَکریا را بر او بگذارند. 60 امّا مادرش گفت: «خیر، نام او باید یحیی باشد.» 61 آنها گفتند: «امّا در خاندان تو هیچکس چنین نامی ندارد.» 62 پس با اشاره از پدرش پرسیدند که تصمیم او دربارۀ نام طفل چیست. 63 او تختهای خواست و در برابر تعجّب همگی نوشت: «نام او یحیی است.» 64 ناگهان زبانش باز شد و به ستایش خدا پرداخت. 65 تمام همسایگان ترسیدند و کلّیۀ این اخبار در سرتاسر کوهستان یهودیه انتشار یافت. 66 همۀ کسانی که این موضوع را میشنیدند، دربارۀ آن فکر میکردند و میگفتند: «این کودک در آینده چه کسی خواهد شد؟ درواقع دست خداوند با او است.» نبوّت زکریا 67 پدر او زَکریا از روحالقدس پُر شد و چنین نبوّت کرد: 68 «خداوند، خدای اسرائیل را سپاس باد. زیرا به یاری قوم خود آمده و آنان را رهایی داده است. 69 از خاندان بندۀ خود داوود، نجاتدهندۀ نیرومندی برافراشته است. 70 او از قدیم از زبان انبیای مقدّس خود وعده داد 71 که ما را از دست دشمنانمان رهایی بخشد و از دست همۀ کسانی که از ما نفرت دارند، آزاد سازد 72 و با نیاکان ما به رحمت رفتار نماید و پیمان مقدّس خود را بهخاطر آورد. 73 او برای پدر ما ابراهیم سوگند یاد کرد 74 که ما را از دست دشمنان نجات دهد و عنایت فرماید که او را بدون ترس 75 با تقدّس و نیکی تا زندهایم عبادت نماییم. 76 و تو، ای فرزند، نبیِ خدای متعال نامیده خواهی شد، زیرا پیشاپیش قدمهای خداوند خواهی رفت تا راه او را آماده سازی 77 و قوم او را آگاه سازی که با آمرزش گناهانشان رستگار خواهند شد، 78 زیرا از رحمت و دلسوزی خدای ما است که خورشید صبحگاهی از آسمان بر ما طلوع خواهد کرد 79 تا بر کسانی که در تاریکی و در سایۀ مرگ به سر میبرند بتابد و قدمهای ما را به راه صلح و سلامتی هدایت فرماید.» 80 آن کودک بزرگ میشد و در روح قوی میگشت و تا روزی که علناً به قوم اسرائیل ظاهر شد، در بیابان به سر میبرد. |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies