یوشع 9 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳نیرنگ اهالی جِبعون 1 وقتی خبر پیروزی بنیاسرائیل به گوش پادشاهان سرزمینهای غرب رود اُردن و سواحل دریای مدیترانه تا کوههای لبنان، یعنی پادشاهان حِتّیان، اَموریان، کنعانیان، فِرزّیان، حِویان و یِبوسیان، رسید، 2 آنها یک لشکر متّحد تشکیل دادند تا در مقابل یوشع و لشکر او بجنگند. 3-4 امّا چون اهالی جِبعون شنیدند که یوشع چه بلایی بر سر اریحا و عای آورده است، حیلهای اندیشیدند و چند نفر را نزد یوشع فرستادند. 5 آنها لباسها و کفشهای کهنه و پاره پوشیدند و بر الاغهای خود پالان کهنه و پاره گذاشتند و مَشکهای شراب وصله شده و نیز مقداری نان کپک زده بار کردند. 6 آنها به اردوگاه یوشع در جِلجال آمدند و به او و مردم اسرائیل گفتند: «ما از یک سرزمین دور آمدهایم و میخواهیم که شما با ما پیمان صلح ببندید.» 7 مردم اسرائیل به آنها گفتند: «ما از کجا بدانیم که شما در همین نزدیکیها زندگی نمیکنید و از راه دور آمدهاید؟ ما نمیتوانیم با شما پیمان صلح ببندیم.» 8 آنها به یوشع گفتند: «ما شما را خدمت میکنیم.» یوشع از آنها پرسید: «شما کیستید و از کجا آمدهاید؟» 9 آنها جواب دادند: «ما از یک سرزمین دوردست آمدهایم، زیرا ما دربارۀ یَهْوه، خدای شما شنیدهایم که چه کارهای حیرتآوری در سرزمین مصر انجام داد، 10 و بر سر دو پادشاه اموری، سیحون پادشاه حِشبون و عوج پادشاه باشان که در عَشتاروت زندگی میکردند، چه بلایی آورد. 11 بنابراین رهبران و بزرگان سرزمین ما گفتند که توشۀ سفر بسته به دیدن شما بیاییم و بگوییم که ما در خدمت شما هستیم. پس بیایید با هم پیمان صلح ببندیم. 12 وقتیکه از خانههای خود حرکت کردیم، این نانهایی که برای توشهٔ راه خود برداشتیم، گرم و تازه بودند، ولی حالا همه خشک و بیات شدهاند. 13 این مَشکهای شراب که اینک کهنه و پاره شدهاند، آنوقت نو بودند؛ و کفشها و لباسهای ما هم در این سفر طولانی کهنه و پاره شدهاند.» 14 پس مردم اسرائیل بدون مشورت با خداوند، از توشۀ راه آنها خوردند. 15 و یوشع با آنها پیمان صلح بست و عهد بست که ایشان را زنده نگهدارد، و به آنها اجازه داد که در آنجا زندگی کنند. رهبران اسرائیل نیز قسم خوردند که به پیمان خود وفادار بمانند. 16 امّا سه روز بعد از پیمان بستن با ایشان، معلوم شد که آنان در همسایگی آنها زندگی میکردند. 17 پس مردم اسرائیل رهسپار شدند و بعد از سه روز به شهرهایی که آنان در آنها مسکن داشتند، یعنی جِبعون، کِفیرَه، بِئیروت و قَریتیِعاریم رسیدند. 18 امّا اسرائیلیان به آنها آسیبی نرساندند، زیرا رهبرانشان به نام یَهْوه، خدای اسرائیل قسم خورده بودند. سپس تمام مردم علیه رهبران زبان به شکایت گشودند. 19 امّا رهبران گفتند: «ما به نام یَهْوه، خدای اسرائیل قسم خوردهایم و نمیتوانیم به آنها صدمهای برسانیم، 20 پس ما بهخاطر قسمی که خوردهایم، اجازه میدهیم آنها در میان ما زندگی کنند تا به غضب خدا گرفتار نشویم. 21 بگذارید که زنده بمانند، امّا آنان را به خدمت میگماریم تا آنها برای ما هیزمشکنی کنند و آب بیاورند.» این تصمیمی بود که رهبران گرفتند. 22 یوشع مردم جِبعون را احضار کرده از آنها پرسید: «چرا ما را فریب دادید و گفتید که از یک سرزمین دور آمدهاید، درحالیکه نزدیک ما زندگی میکردید؟ 23 پس اکنون به لعنت خدا گرفتار شدهاید! و از این به بعد باید بهصورت غلام برای خانۀ خدای ما آب بیاورید و هیزم بشکنید.» 24 آنها جواب دادند: «چون ما اطیمنان داشتیم که یَهْوه، خدای شما به خادم خود موسی دستور فرموده بود که تمام این سرزمین را به شما بدهد و شما همۀ ساکنان آن را از بین ببرید؛ بنابراین ترسیدیم و برای نجات جان خود این کار را کردیم. 25 اکنون سرنوشت ما به دست تو است. هرچه صلاح میدانی در حقّ ما روا دار.» 26 پس یوشع آنها را از دست مردم اسرائیل نجات داد و نگذاشت که کشته شوند. 27 امّا یوشع از همان روز آنها را وادار کرد که برای مردم و قربانگاه خداوند هیزم بشکنند و آب بیاورند، و آنها تا امروز نیز در جایی که خداوند برای عبادت انتخاب کرد، چنین میکنند. |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies