یوشع 2 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳یوشع جاسوسانی به اریحا میفرستد 1 پس یوشع پسر نون دو نفر جاسوس را محرمانه از اردوگاه شِطّیم به کنعان فرستاد و گفت: «بروید و وضعیّت و شرایط آنجا، مخصوصاً شهر اریحا، را بررسی کنید.» آن دو نفر به آنجا رفته شب را در خانۀ زن فاحشهای به نام راحاب به سر بردند. 2 به پادشاه اریحا خبر دادند که چند نفر اسرائیلی برای جاسوسی وارد سرزمین شدهاند. 3 پادشاه اریحا به راحاب پیغام فرستاده گفت: «مردانی که در خانۀ تو هستند، جاسوس میباشند. آنها را به ما تحویل بده.» 4 امّا راحاب آن دو نفر را پنهان کرده گفت: «بلی، آنها نزد من آمدند، ولی من نفهمیدم که از کجا آمده بودند. 5 هنگام غروب آفتاب، پیش از آنکه دروازههای شهر بسته شود، اینجا را ترک کردند و نمیدانم به کجا رفتند. اگر عجله کنید، میتوانید آنها را دستگیر نمایید.» 6 امّا راحاب آنها را در پشتبام زیر ساقۀ اِلیاف کتان که در آنجا گذاشته بود، پنهان کرده بود. 7 فرستادگان پادشاه تا نزدیک رود اُردن به تعقیب جاسوسان رفتند. بعد از رفتن آنها، دروازههای شهر بسته شد. 8 پیش از آنکه جاسوسان بخوابند، راحاب به پشتبام رفت 9 و به آنها گفت: «من میدانم که خداوند این سرزمین را به شما داده است. همۀ مردم این سرزمین از شما میترسند و هر وقت نام اسرائیل را میشنوند، به وحشت میافتند. 10 ما شنیدهایم که وقتی از سرزمین مصر خارج میشدید، چطور خداوند دریای سرخ را برای شما خشک کرد و چگونه سیحون و عوج، دو پادشاه اَموریان در شرق رود اُردن را از بین بردید. 11 همینکه خبر آن به گوش ما رسید، همگی به وحشت افتادیم و دلوجرأت خود را از دست دادیم، زیرا یَهْوه، خدای شما، خدای آسمان و زمین است. 12-13 پس اکنون به نام یَهْوه قسم بخورید تا همانطور که من با شما با مهربانی رفتار کردم، شما هم با فامیل من بهخوبی رفتار خواهید کرد و علامتی به من بدهید که پدر، مادر، برادران، خواهران من و خانوادۀ ایشان را از بین نخواهید برد، بلکه از مرگ نجات خواهید داد.» 14 آنها به راحاب گفتند: «اگر به آنچه میگوییم عمل نکنیم، خدا ما را بکُشد. اگر تو از نقشۀ ما چیزی به کسی نگویی، قول میدهیم وقتی خداوند این سرزمین را به ما داد، با شما با لطف و مهربانی رفتار کنیم.» 15 سپس راحاب آنها را با ریسمان از پنجره به پایین فرستاد، چون خانۀ او در دیوار شهر قرار داشت. 16 راحاب به آنها گفت: «بهطرف کوه بروید و مدّت سه روز خود را در آنجا پنهان کنید تا کسانی که در تعقیب شما هستند، بازگردند؛ بعد از آن به راه خود بروید.» 17 آنها به راحاب گفتند: «ما به وعدهای که به تو دادهایم، عمل خواهیم کرد. 18 وقتی ما وارد سرزمین شما شدیم، این ریسمان قرمز را به پنجرهای که ما را از آن به پایین فرستادی، ببند. آنگاه پدر، مادر، برادران، خواهران و تمام خانوادۀ پدرت را در خانهات جمع کن. 19 هرکسی که از خانۀ تو خارج شده به کوچه برود، خونش به گردن خودش خواهد بود و ما مسئول نخواهیم بود. امّا اگر به کسی که در خانۀ تو باشد صدمهای برسد، ما مسئول خواهیم بود. 20 اگر تو از نقشۀ ما به کسی اطّلاع بدهی، آنگاه ما مجبور نخواهیم بود به وعدۀ خود که به تو دادهایم، عمل کنیم.» 21 راحاب قبول کرد و آنها را روانه نمود. وقتی آنها رفتند، او ریسمان قرمز را به پنجره بست. 22 آنها بهطرف کوه رفتند و مدّت سه روز در آنجا پنهان شدند تا وقتیکه فرستادگان پادشاه بازگشتند. آنها تمام آن سرزمین را جستجو کردند، ولی جاسوسان را نیافتند. 23 آنگاه جاسوسان از کوه پایین آمدند و از رود اُردن عبور کرده نزد یوشع پسر نون بازگشتند. پس همۀ وقایع سفر خود را به او گزارش دادند. 24 سپس آنها گفتند: «اکنون ما مطمئن هستیم که خداوند همۀ آن سرزمین را به ما داده است؛ زیرا تمام مردم آنجا از ترس ما به وحشت افتادهاند.» |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies