اِرمیا 40 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳اِرمیا نزد جِدَلیا میماند 1 بعد از آنکه نِبوزَرادان، فرماندۀ ارتش، مرا در رامَه آزاد کرد، بار دیگر خداوند با من چنین سخن گفت. آنها مرا در زنجیر، همراه تمام کسانی که از اورشلیم و یهودا بهوسیلهٔ بابِلیها اسیر شده بودند، به آنجا برده بودند. 2 فرمانده مرا به کناری بُرد و گفت: «یَهْوه، خدای شما، این سرزمین را به نابودی تهدید کرده بود 3 و اکنون آنچه را که گفته بود انجام داده است و اینهمه چیزها بهخاطر گناهان قوم شما علیه خداوند و عدم اطاعت شما از او بوده است. 4 اکنون من زنجیرها را از دستهای تو باز میکنم و تو را آزاد میکنم. اگر بخواهی میتوانیم با هم به بابِل برویم و من در آنجا از تو مراقبت خواهم کرد. امّا اگر نمیخواهی به آنجا بروی، مجبور نیستی. تو میتوانی هر جا را که در تمام این سرزمین میخواهی، انتخاب کنی و به آنجا بروی.» 5 وقتی جوابی ندادم، نِبوزَرادان گفت: «نزد جِدَلیا پسر اَخیقام و نوۀ شافان که پادشاه بابِل او را به فرمانداری شهرهای یهودا برگزیده است، برو. تو میتوانی به آنجا بروی و در میان قوم خودت زندگی کنی، یا به هرجایی که دوست داری، بروی.» بعد او یک هدیه و مقداری غذا به من داد تا با خود برده روانه شوم. 6 من نزد جِدَلیا در مِصفَه رفتم و در آنجا در بین مردمی که باقی مانده بودند، زندگی کردم. جِدَلیا فرماندار یهودا ( دوّم پادشاهان 25:22-24 ) 7 بعضی از افسران و سربازان یهودا تسلیم نشده بودند. آنها شنیدند که پادشاه بابِل جِدَلیا را به سِمت فرماندار سرزمین گماشته و مسئولیّت امور تمام مردمی را که به اسارت برده نشده بودند، یعنی فقیرترین طبقات مردم را به او داده است. 8 پس اسماعیل پسر نِتَنیا، یوحانان و یوناتان پسران قاریح، سِرایا پسر تَنحومِت، پسران عیفای نِطوفاتی، یَزَنیا پسر مکانی با افراد تحت نظرشان نزد جِدَلیا در مِصفَه رفتند. 9 جِدَلیا به آنها گفت: «من سلامت شما را تضمین میکنم. شما نباید از تسلیم شدن به بابِلیها هراسی داشته باشید. در این سرزمین ساکن شوید و پادشاه بابِل را خدمت کنید و همهچیز برای خیریّت شما خواهد بود. 10 من خودم در مِصفَه خواهم ماند و وقتی بابِلیها به اینجا بیایند، من به نمایندگی شما با آنها طرف خواهم شد. امّا شما میتوانید شراب، میوه و روغن زیتون را ذخیره کنید و در روستاهایی که به تصرّف خود درآوردهاید، زندگی نمایید.» 11 در همین حال تمام یهودیانی که در موآب، عَمون، اَدوم و سایر نقاط زندگی میکردند، شنیدند که پادشاه بابِل اجازه داده بعضی از یهودیان در یهودا باقی بمانند و جِدَلیا را به فرمانداری آنها گماشته است. 12 پس آنها از جاهایی که پراکنده شده بودند، به یهودا بازگشتند. آنها نزد جِدَلیا در مِصفَه رفتند و در آنجا مقدار زیادی شراب و میوه جمع کردند. کشته شدن جِدَلیا ( دوّم پادشاهان 25:25-26 ) 13 پس از آن، یوحانان و فرماندهان سربازانی که تسلیم نشده بودند، نزد جِدَلیا در مِصفَه آمدند 14 و به او گفتند: «آیا نمیدانی که بَعلیس، پادشاه عَمونیان، اسماعیل پسر نِتَنیا را فرستاده تا تو را بکُشد؟» امّا جِدَلیا آن را باور نکرد. 15 آنگاه یوحانان پسر قاریَح در مِصفَحه مخفیانه به او گفت: «بگذار من بروم و اسماعیل پسر نِتَنیا را بکُشم، و هیچکس نخواهد فهمید که چه کسی این کار را کرده است. چرا او تو را بکُشد؟ این کار باعث میشود تمام یهودیانی که دور تو جمع شدهاند، پراکنده و برای تمام کسانی که در یهودا باقی ماندهاند، مصیبتی بهوجود آورند.» 16 امّا جِدَلیا گفت: «چنین کاری نکن! چیزی که تو دربارۀ اسماعیل میگویی، حقیقت ندارد!» |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies