اِشعیا 36 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳آشور، اورشلیم را تهدید میکند ( دوّم پادشاهان 18:13-27 ؛ دوّم تواریخ 32:1-19 ) 1 در چهاردهمین سال سلطنت حِزقیا، سَنحاریب امپراتور آشور به شهرهای مستحکم یهودا حمله کرد و آنها را گرفت. 2 آنگاه به فرماندۀ نیروهای خود دستور داد با سپاهی بزرگ از لاکیش به اورشلیم برود و از حِزقیای پادشاه بخواهد تسلیم شود. آن فرمانده جادهای را که نسّاجان در آن کار میکنند تصرّف کرد. این جاده نزدیک خندقی است که آب را از استخر بالایی به پایین هدایت میکند. 3 سه نفر از اهالی یهودا بیرون آمدند تا با او ملاقات کنند. آنها عبارت بودند از اِلیاقیم، پسر حِلقیا رئیس دربار، شِبنا، منشی دربار و یوآخ، پسر آساف که مسئول ثبت اسناد بود. 4 فرماندهٔ آشوری به آنها گفت: «امپراتور میخواهد بداند چه چیزی حِزقیای پادشاه را اینقدر از موفّقیّت خودش مطمئن میسازد. 5 آیا فکر میکنید سخنان شما میتواند جایگزین مهارت و قدرت نظامی شود؟ فکر میکنید وقتی بر ضد آشور شورش کنید، کسی از شما حمایت میکند؟ 6 شما بر مصر توکّل میکنید؛ آن مثل این است که برای عصا از یک نی شکسته استفاده کنید که دست شما را سوراخ میکند. اینچنین است سرنوشت کسی که به فرعون پادشاه مصر توکّل کند.» 7 فرماندهٔ آشوری ادامه داده گفت: «امّا اگر میگویید که یَهْوه، خدا تکیهگاه شما است، بدانید همین حِزقیا بود که با دستورش به مردم که فقط در برابر قربانگاه اورشلیم عبادت کنند، باعث ویرانی تمام معابد خداوند که بر فراز تپّهها بودند، شد. 8 من از جانب امپراتور آشور با شما معاملهای میکنم؛ به شما دو هزار اسب میدهم بهشرط آنکه شما به همان تعداد، اسبسوار پیدا کنید. 9 شما حریف کوچکترین فرد ارتش آشور هم نخواهید شد. باوجوداین، شما انتظار دارید که مصریان برای شما ارّابههای جنگی و سوارهنظام بفرستند؟ 10 آیا فکر میکنید من بدون فرمان خداوند به کشور شما حمله و آن را ویران کردم؟ خداوند خودش به من گفت به آن حمله کنم و آن را از بین ببرم.» 11 آنگاه اِلیاقیم، شِبنا و یوآخ به فرماندهٔ آشوری گفتند: «تمنّا داریم که با ما به زبان آرامی صحبت کنید؛ آن را میفهمیم. به زبان عبری صحبت نکنید چون کسانی که بالای دیوار هستند، سخنان شما را میشنوند.» 12 او در پاسخ گفت: «آیا فکر میکنید که امپراتور مرا فرستاده تا فقط با شما و پادشاه دربارۀ این چیزها صحبت کنم؟ نه! من با مردمی هم که بر روی دیوار هستند، نیز سخن میگویم، همان کسانی که مثل شما مدفوع خود را خواهند خورد و ادرار خود را خواهند نوشید.» 13 آنگاه فرماندهٔ آشوری ایستاد و به زبان عبری فریاد زده گفت: «به آنچه امپراتور آشور میگوید، گوش دهید. 14 او به شما اخطار کرده میگوید، 'نگذارید حِزقیا شما را فریب دهد. او نمیتواند شما را نجات دهد. 15 و نگذارید که حِزقیا شما را وادار کند تا به خداوند مُتّکی باشید. فکر نکنید که خداوند شما را نجات خواهد داد و مانع تصرّف شهرتان بهوسیلهٔ ارتش آشور خواهد شد. 16 به حرفهای حِزقیا گوش نکنید. امپراتور آشور از شما میخواهد از شهر بیرون بیایید و تسلیم شوید. به شما اجازه داده خواهد شد که انگور تاکستانهای خودتان و انجیر درختان خویش را بخورید و از چاههای آب خودتان بنوشید 17 تا زمانیکه امپراتور شما را در سرزمینی شبیه وطن خودتان اسکان دهد، جایی که تاکستانهای آن، شراب شما و غلاّت آن، نان شما را تأمین خواهد کرد. 18 نگذارید حِزقیا شما را با این حرفها فریب دهد که خداوند شما را نجات خواهد داد. آیا خدایان سایر ملّتها توانستهاند سرزمین خودشان را از دست امپراتور آشور نجات دهند؟ 19 آن خدایان اکنون کجا هستند؟ کجا هستند خدایان حَمات و اَرفاد؟ کجا هستند خدایان سِفَروایم؟ آیا آنها توانستهاند سامره را نجات دهند؟ 20 چه وقت خدایی توانسته کشوری را از دست امپراتور ما نجات دهد؟ بنابراین، چطور فکر میکنید که خداوند بتواند اورشلیم را از دست من نجات دهد؟'» 21 مردم همانطور که حِزقیای پادشاه به آنها گفته بود، ساکت ماندند و هیچ نگفتند. 22 آنگاه اِلیاقیم، شِبنا و یوآخ از غم و ناراحتی لباسهای خود را دریدند. آنها نزد پادشاه رفتند و هرچه را فرماندهٔ آشوری گفته بود، به او گزارش دادند. |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies