دانیال 5 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳مجلس مهمانی بِلشَصَّر 1 یکشب بِلشَصَّر پادشاه مهمانی بزرگی ترتیب داد و هزار نفر از امرای بابِل را به آن مهمانی دعوت نمود، و آنها با یکدیگر شراب نوشیدند. 2 وقتی بِلشَصَّر در اثر شراب سرش گرم شده بود، دستور داد تا ظروف طلایی و نقرهای را که پدرش نبوکدنصر از معبدِ بزرگ در اورشلیم آورده بود، بیاورند تا او و زنها و صیغههایش و همۀ بزرگان کشور از آنها شراب بنوشند. 3 فوراً ظروف طلایی و نقرهای را که از معبدِ بزرگ در اورشلیم آورده شده بود، حاضر کردند و پادشاه، زنها، صیغههایش و امرای او از آنها شراب نوشیدند، 4 و خدایان طلایی، نقرهای، برنزی، آهنی، چوبی و سنگی را پرستش نمودند. 5 در آن هنگام ناگهان انگشتان دست انسانی ظاهر شد و در برابر شمعدانها بر روی دیوارِ گچیِ قصرِ پادشاه شروع به نوشتن کرد. پادشاه دست را در حال نوشتن روی دیوار دید، 6 و به وحشت افتاده آشفته و هراسان گردید و زانوهایش به لرزه درآمد. 7 با صدای بلند فریاد کرد تا همۀ حکیمان و جادوگران و ستارهشناسان را حاضر کنند. آنگاه به حکیمان بابِل گفت: «هرکس این نوشته را بخواند و معنی آن را برای من بگوید، لباسهای ارغوانی بر او خواهم پوشانید، طوق زرّین بر گردنش خواهم انداخت و او را حاکم سوّم مملکت خواهم گردانید.» 8 همۀ حکیمان پادشاه فوراً داخل شدند، امّا هیچیک از آنها نتوانست آن نوشته را بخواند و یا معنی آن را به پادشاه بگوید. 9 پس بِلشَصَّر بسیار پریشان شد و رنگ از صورتش پرید و تمام امرای او هم نگران شدند. 10 در این هنگام، ملکه که سر و صدای آنها را شنیده بود، به تالار مهمانی وارد شد و گفت: «پادشاه پاینده بماند! خاطرت پریشان و هراسان نشود. 11 در مملکت تو مردی هست که روح خدایان مقدّس را دارد. در زمان پدرت، حکمت و دانش و بینش خدایی در او دیده شد و پدرت نبوکدنصر پادشاه او را به ریاست ستارهشناسان، جادوگران، حکیمان و پیشگویان برگزیده بود. 12 این شخص که نامش دانیال است و پدرت او را بَلطَشَصَّر نامیده بود، دارای فهم و دانش فوقالعادهای است که میتواند خوابها را تعبیر کند، معمّاها را حل نماید و رازهای نهان را فاش سازد. حال بفرست دانیال را بیاورند تا معنی این نوشته را برایت بگوید.» دانیال معنی نوشته را بیان میکند 13 دانیال را به حضور پادشاه آوردند. پادشاه به دانیال گفت: «آیا تو دانیال هستی، همان اسیری که پدرم از یهودیه آورده بود؟ 14 شنیدهام که روح خدایان مقدّس در تو میباشد و هوش و حکمت و دانایی مخصوصی داری. 15 جادوگران و حکیمان به اینجا آورده شدند تا این نوشته را بخوانند و برای من معنی کنند، امّا هیچکدام نتوانستند معنی آن را به من بگویند. 16 دربارۀ تو شنیدهام که میتوانی معانی مخفی را تعبیر کنی و اسرار پنهانی را فاش سازی. حال اگر بتوانی این نوشته را بخوانی و معنی آن را بگویی، ردای ارغوانی بر تو میپوشانم و طوق زرّین بر گردنت میاندازم و تو را حاکم سوّم مملکت خود میسازم.» 17 دانیال به پادشاه گفت: «هدایایت را برای خودت نگاهدار و یا به شخص دیگری بده. من نوشته را برایت میخوانم و معنی آن را به تو میگویم. 18 «ای پادشاه، خدای متعال به پدرت نبوکدنصر سلطنت و عظمت و جلال عطا فرمود. 19 او بهقدری با عظمت شده بود که تمام قومهای و ملل از هر زبان از او میترسیدند. هرکه را اراده میکرد، میکُشت و هرکه را میخواست، زنده نگاه میداشت. هرکه را میخواست، به مقام عالی میرسانید و هرکه را میخواست، ذلیل میکرد. 20 امّا چون مغرور شد و تکبّر نمود، از تخت سلطنت به زیر افتاد و عظمتش از او گرفته شد. 21 از میان مردم رانده شد و مثل حیوانات گردید و با الاغهای وحشی زندگی میکرد و مثل گاو به او علف میدادند و شبنم آسمان بر بدن او میبارید تا اینکه فهمید خدای متعال بر تمام ممالک جهان فرمانروایی میکند و هرکه را بخواهد به سلطنت میرساند. 22 «تو پسرش، بِلشَصَّر، با وجود اینکه همۀ اینها را میدانستی، خود را فروتن نکردی. 23 بلکه بر ضد خداوند آسمانها رفتار نمودی و از ظروف خانۀ او که نزد تو آوردند، تو، زنهایت، صیغههایت و اُمرایت شراب نوشیدید و خدایان نقرهای، طلایی، برنزی، آهنی، چوبی و سنگی را که نمیبینند، نمیشنوند و هیچچیز نمیدانند، پرستش نمودید، امّا خدایی را که جان تو و تمام کارهایت در دست او است، پرستش و تکریم نکردی. 24 پس این دست از طرف او فرستاده شد تا این کلمات را بنویسد. 25 «آنچه که نوشته شده این است، 'منا، منا، ثقیل و فرسین' 26 و معنی آن از این قرار است: منا، یعنی خدا روزهای سلطنت تو را شمرده و آن را به پایان رسانیده است. 27 ثقیل، یعنی در ترازو وزن شدی و ناقص درآمدی. 28 فرسین، یعنی سلطنت تو تقسیم گشته و به مادها و پارسیان داده شده است.» 29 بِلشَصَّر فوراً دستور داد تا ردای ارغوانی بر دانیال بپوشانند و طوق زرّین بر گردنش بیندازند و اعلام کنند که او حاکم سوّم مملکت میباشد. 30 در همان شب، بِلشَصَّر، پادشاه کلدانیان، کشته شد، 31 و داریوش مادی که در آن زمان شصت و دو سال داشت، مملکت او را به تصرّف خود درآورد. |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies