Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -

اعمال رسولان 7 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳


سخنرانی استیفان

1 آنگاه کاهن اعظم پرسید: «آیا این‌ها راست می‌گویند؟»

2 استیفان جواب داد: «ای برادران و ای پدران، توجّه بفرمایید، خدای پُرجلال به پدر ما ابراهیم در وقتی‌که در بین‌النهرین سکونت داشت، یعنی قبل از مهاجرت به حَران، ظاهر شد

3 و به او فرمود، 'وطن و بستگان خود را ترک کن و به سرزمینی که به تو نشان می‌دهم برو.'

4 پس به‌این‌ترتیب از زمین کلدانیان عزیمت کرد و مدّتی در حَران ماند و پس از مرگ پدرش، خدا او را از آنجا به سرزمینی که امروز شما در آن سکونت دارید، منتقل ساخت.

5 با‌این‌حال خدا حتّی یک وجب از آن سرزمین را به او نداد. ولی وعده آن را به او و به نسل او داد، هرچند که ابراهیم در آن زمان هیچ فرزندی نداشت.

6 پس خدا به‌این‌طریق به ابراهیم فرمود که نسل او مانند غریبه‌ها در یک سرزمین بیگانه زندگی خواهند کرد و مدّت چهارصد سال در بندگی و ظلم به سر خواهند برد.

7 و خدا فرمود، 'امّا من آن ملّتی را که قوم من بردگان آن‌ها خواهند شد، مجازات خواهم نمود و بعد از آن قوم من آزاد خواهند شد و مرا در همین مکان عبادت خواهند کرد.'

8 در همین زمان خدا ختنه را به‌عنوان نشانۀ پیمان خود به ابراهیم عطا کرد و او اسحاق را در هشتمین روز تولّدش ختنه کرد و اسحاق، یعقوب را، و یعقوب، دوازده فرزند خود را که بعدها هر کدام پدر یک طایفۀ اسرائیل شدند.

9 «فرزندان یعقوب از روی حسد یوسف را به بردگی در مصر فروختند، امّا خدا با او بود

10 و او را از جمیع زحماتش رهانید و به او توفیق و حکمت عطا فرمود به‌طوری‌که موردپسند فرعون، پادشاه مصر، قرار گرفت، و او یوسف را فرمانروای سرزمین مصر و دربار خود کرد.

11 در این هنگام، در سرتاسر مصر و کنعان چنان قحطی‌ و مصیبتِ عظیمی پدید آمد که اجداد ما چیزی برای خوردن نیافتند.

12 وقتی یعقوب باخبر شد که در مصر غلّه پیدا می‌شود، نیاکان ما را برای اوّلین بار به آنجا فرستاد.

13 در سفر دوّم، یوسف خود را به برادرانش شناسانید و فرعون از اصل و نسب یوسف آگاه شد.

14 یوسف پدر خود یعقوب و تمام بستگانش را که جمعاً هفتاد و پنج نفر بودند، به مصر دعوت کرد.

15 به‌این‌ترتیب، یعقوب و اجداد ما به مصر رفتند و همانجا هم درگذشتند

16 و اجساد آنان را به شِکیم بردند و در آرامگاهی که ابراهیم از فرزند حَمور به مبلغی خریده بود، به خاک سپردند.

17 «چون وقت آن نزدیک می‌شد که خدا به وعده‌ای که به ابراهیم داده بود عمل کند، قوم ما در سرزمین مصر رشد کرد و تعداد آنان افزایش یافت.

18 سرانجام پادشاه دیگری که یوسف را نمی‌شناخت در مصر به سلطنت رسید

19 و با اجداد ما با نیرنگ رفتار کرده بر آنان ظلم بسیار روا داشت به حدّی ‌که ایشان را مجبور می‌کرد که نوزادان خود را سر راه بگذارند، تا بمیرند.

20 در چنین روزگاری، موسی که کودکی زیبا بود، به دنیا آمد. او مدّت سه ماه در خانۀ پدرش پرورش یافت

21 و وقتی او را سر راه گذاشتند، دختر فرعون او را برداشت و همچون فرزند خود تربیت نمود.

22 به‌این‌ترتیب موسی بر تمام فرهنگ و معارف مصر تسلّط یافت و در گفتار و کردار توانا شد.

23 «همین‌که موسی چهل‌ساله شد، به فکرش رسید که به دیدن قوم خود برود،

24 و چون دید که مردی مصری به یکی از آنان ظلم می‌کند، به حمایت او برخاست و از آن تجاوزکار مصری انتقام گرفته او را کشت.

25 موسی گمان می‌کرد که قوم او خواهند فهمید که خدا او را وسیلۀ نجات آنان قرار داده است، امّا آنان نفهمیدند.

26 فردای آن روز به دو نفر اسرائیلی که با هم نزاع می‌کردند رسید و برای رفع اختلافشان چنین گفت، 'ای آقایان، شما برادر هستید. چرا به یکدیگر بدی می‌کنید؟'

27 مرد مقصّر او را عقب زد و گفت، 'چه کسی تو را حاکم و قاضی ما کرده است؟

28 می‌خواهی مرا هم مثل آن مصری که دیروز کُشتی، بکُشی؟'

29 موسی وقتی این جواب را شنید، از آن سرزمین گریخت و در سرزمین مِدیان در غربت زندگی کرد و در آنجا صاحب دو پسر شد.

30 «پس از آنکه چهل سال سپری شد، فرشته‌ای در بیابان‌های اطراف کوه سینا در شعله‌های بوته‌ای سوزان به موسی ظاهر شد.

31 موسی از دیدن آن رؤیا غرق حیرت گشت و هنگامی‌که نزدیک آمد تا بهتر ببیند، صدای خداوند به گوشش رسید که می‌گفت،

32 'من خدای نیاکان تو، خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب هستم.' موسی به‌ لرزه در آمد و جرأت نگاه کردن نداشت.

33 سپس خداوند فرمود، 'نعلین‌ات را بیرون بیاور چون مکانی که بر آن ایستاده‌ای مقدّس است.

34 من آن ظلمی را که در مصر نسبت به قوم خودم می‌شود، دیده و آه و ناله‌هایشان را شنیده‌ام و برای نجات آنان آمده‌ام. برخیز، تا تو را به مصر بفرستم.'

35 «آری، همان موسی را که آنان رد کرده و به او گفته بودند، 'چه کسی تو را حاکم و قاضی ما کرده است؟' خدا به‌وسیلهٔ فرشته‌ای که در بوته به او ظاهر شد، حکمران و رهانندۀ آنان گردانید.

36 این موسی بود که با انجام نشانه‌ها و معجزات در مصر و در راه دریای سرخ، بنی‌اسرائیل را از مصر بیرون آورد و مدّت چهل سال در بیابان عهده‌دار رهبری آنان بود.

37 بازهم موسی بود که به بنی‌اسرائیل فرمود، 'خدا از بین شما نبی‌ای مانند من برایتان برخواهد انگیخت.'

38 او بود که در اجتماع بنی‌اسرائیل در بیابان حضور داشت و با فرشته در کوه سینا و با اجداد ما گفت‌وگو کرد و پیام زندۀ الهی را دریافت نمود تا آن‌ را به ما نیز برساند.

39 «امّا نیاکان ما نخواستند از او اطاعت کنند و او را رد کرده آرزو داشتند به مصر بازگردند

40 و از هارون خواستند برای ایشان خدایانی بسازد که پیشاپیش آنان بروند، و گفتند، 'ما نمی‌دانیم چه بر سر این موسی که ما را از مصر بیرون آورد، آمده است.'

41 در آن روزها گوساله‌ای ساختند و در برابر آن بُت، قربانی‌های بسیار گزراندند و در تجلیل از ساخته دست خود جشنی برپا نمودند،

42 لیکن خدا از آنان روی گردان شد و ایشان را به پرستش ستارگان آسمانی واگذاشت، همان‌طور که در کتاب انبیا مکتوب است، 'ای قوم اسرائیل، آیا در طی این چهل سال برای من قربانی کرده‌اید یا هدیه‌ای تقدیم داشته‌اید؟

43 خیر، بلکه شما خیمۀ مولِک و ستارهٔ خدای خویش، رِمفان را که به دست خود ساخته‌اید، پرستش کرده‌اید. آن‌ها بُت‌هایی بودند که برای پرستش ساخته بودید، پس شما را به آن‌سوی بابِل تبعید خواهم کرد.'

44 «اجداد ما در بیابان خیمۀ مقدّس را داشتند و این خیمه همان چیزی است که خدا به موسی دستور داد که طبق آن نمونه‌ای که قبلاً دیده بود، بسازد.

45 سال‌ها بعد نیاکان ما پس از این‌که سرزمین کنعان را به تصرّف درآورده بودند، یعنی وقتی خدا قوم‌های دیگر را از سر راهشان برمی‌داشت، آن خیمه را به همراهی یوشع با خود آوردند و تا زمان داوود آن خیمه در آنجا ماند.

46 داوود مورد لطف خدا واقع شد و تقاضا نمود که به او اجازه داده شود مسکنی برای خدای یعقوب بنا نماید.

47 ولی این سلیمان بود که خانه‌ای برای خدا ساخت.

48 «امّا خدای متعال در مسکن‌های ساخته شده به دست بشر ساکن نمی‌شود. چنان‌که نبی فرموده است،

49 'آسمان تخت سلطنت من و زمین پای‌انداز من است. چه خانه‌ای برای من خواهید ساخت؟ و استراحتگاه من کجا است؟

50 آیا دست خود من تمام این چیزها را نساخته است؟'

51 «ای‌ گردنکشان و خدانشناسان، شما هم مثل اجداد خود همیشه به ضد روح‌القدس مقاومت می‌کنید.

52 کدام نبی‌ای از دست اجداد شما جفا ندید؟ آنان کسانی را که دربارۀ آمدن آن یکتای عادل پیشگویی می‌کردند، کشتند، و در زمان ما، شما به خود او خیانت کردید و او را به قتل رساندید.

53 آری، شما شریعت را که توسط فرشتگان به شما رسید، قبول کردید، امّا از اطاعت آن سر باز زدید.»


شهادت استیفان

54 اعضای شورا از شنیدن این سخنان چنان به خشم آمدند که دندان‌های خود را به هم می‌ساییدند.

55 امّا استیفان پُر از روح‌القدس، چشم به آسمان دوخت و جلال خدا و عیسی را که در دست راست خدا ایستاده بود،

56 دید و گفت: «ببینید! من هم‌اکنون آسمان را گشوده می‌بینم و پسر انسان را که در دست راست خدا ایستاده است.»

57 در این هنگام فریاد بلندی از حاضران برخاست. آن‌ها گوش‌های خود را گرفتند و به‌سوی او حمله کردند،

58 و او را از شهر بیرون انداخته سنگسار نمودند. کسانی‌ که علیه او شهادت داده بودند، لباس‌های خود را کندند و پیش پای جوانی به نام شائول گذاشتند.

59 وقتی استیفان را سنگسار می‌کردند، او با فریاد گفت: «ای عیسای خداوند، روح مرا بپذیر.»

60 سپس به زانو افتاد و با صدای بلند گفت: «خداوندا، این گناه را به‌حساب ایشان نگذار.» این‌ را گفت و جان سپرد.

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
Lean sinn:



Sanasan