Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -

۲سموئیل 3 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳

1 جنگ بین خاندان و نیروهای شائول و خاندان و نیروهای داوود تا زمان درازی ادامه داشت. نیروهای شائول روزبه‌روز ضعیف‌تر می‌شدند و قدرت داوود رو به افزایش بود.


پسران داوود

2 این شش پسر داوود در حِبرون به دنیا آمدند. اوّلین اَمنون از اَخینوعَم یِزرِعیلی بود؛

3 دوّمی کیلاب از اَبیجایل، بیوۀ نابال کَرمِلی؛ سوّمی اَبشالوم از مَعکَه، دختر تَلمای پادشاه جِشور؛

4 چهارمی اَدونیا از حَجیت؛ پنجمی شِفَطیا از اَبیطال؛

5 و ششمی یترعام از عِجلَه. همهٔ این پسران در حِبرون به‌ دنیا آمدند.


اَبنیر به داوود می‌پیوندد

6 مادامی‌که جنگ بین نیروهای داوود و نیروهای سلطنتی شائول ادامه داشت، اَبنیر یکی از قدرتمندترین پیروان خاندان شائول گردید.

7 شائول صیغه‌ای به نام رِصفه داشت که دختر اَیَه بود. ایشبوشِت، اَبنیر را متّهم ساخته گفت: «چرا با صیغۀ پدرم هم‌بستر شدی؟»

8 اَبنیر از این حرف او بسیار خشمگین شد و گفت: «مگر من سگ هستم که با من چنین رفتار می‌کنی؟ با وجود تمام خوبی‌هایی که من در حقّ پدرت و برادران و دوستان او کردم و نگذاشتم که دست داوود به تو برسد، تو امروز برعکس، به‌خاطر این زن، به من تهمت می‌زنی؟

9-10 پس حالا با تمام قدرت خود می‌کوشم که سلطنت را از تو بگیرم و طبق وعدۀ خداوند، سرزمین را از دان تا بِئِرشِبَع به داوود تسلیم کنم.»

11 ایشبوشِت از ترس خاموش ماند و نتوانست جوابی به اَبنیر بدهد.

12 آنگاه اَبنیر پیامی به این شرح به داوود فرستاده گفت: «آیا می‌دانی حکومت این سرزمین از آن کیست؟ اگر با من پیمان ببندی، من به تو کمک خواهم کرد و اختیار تمام سرزمین اسرائیل را به دست تو خواهم سپرد.»

13 داوود پاسخ داد: «بسیار خوب، من به شرطی با تو پیمان می‌بندم که همسرم میکال، دختر شائول را با خود نزد من بیاوری.»

14 بعد داوود به ایشبوشِت پیام فرستاده گفت: «زن من میکال را که به قیمت صد قلفۀ فلسطینی خریده‌ام، برایم بفرست.»

15 پس ایشبوشِت او را از شوهرش، فَلطیئیل پسر لایِش پس گرفت.

16 شوهرش گریه‌کنان تا به بَحوریم به‌دنبال او رفت. بعد اَبنیر به فلطیئیل گفت: «برگرد و به خانه‌ات برو.» او ناچار به خانۀ خود برگشت.

17 اَبنیر نزد رهبران اسرائیل رفت و به آن‌ها گفت: «شما از مدّت‌ها پیش می‌خواستید که داوود بر شما سلطنت کند.

18 حالا وقت آن است که خواستۀ خود را عملی کنید، زیرا خداوند فرموده است، 'به‌وسیلهٔ بنده‌ام داوود، قوم اسرائیل را از دست فلسطینیان و همۀ دشمنان ایشان نجات خواهم داد.'»

19 اَبنیر بعد از صحبت با رهبران طایفۀ بنیامین، به حِبرون نزد داوود رفت تا از نتیجۀ مذاکرات خود با قوم اسرائیل و طایفۀ بنیامین، به او گزارش بدهد.

20 اَبنیر با بیست نفر از جنگ‌جویان خود به حِبرون رسید و داوود برای آن‌ها یک مهمانی ترتیب داد.

21 اَبنیر به داوود گفت: «من می‌خواهم بروم و تمام قوم اسرائیل را جمع کنم و به حضور سرورم، پادشاه بیاورم تا پیمانی با شما ببندند و شما به آرزوی دیرینۀ خود برسید و بر آن‌ها حکومت کنید.» پس داوود به او اجازه داد و او را به‌سلامت روانه کرد.


اَبنیر به قتل می‌رسد

22 بعد از‌ آنکه اَبنیر رفت، یوآب و بعضی از افراد داوود از یک حمله بازگشتند و غنیمت فراوانی را که گرفته بودند با خود آوردند.

23 چون یوآب شنید که اَبنیر پسر نیر به ملاقات پادشاه آمده بود و پادشاه به او اجازه داد که بی‌خطر برود،

24 باعجله نزد داوود رفت و گفت: «چرا این کار را کردی؟ اَبنیر نزد تو آمد و تو هم به او اجازه دادی که برود!؟

25 تو خوب می‌دانستی که او چگونه آدمی است. او برای جاسوسی آمده بود تا از همۀ حرکات و کارهایت باخبر شود.»

26 وقتی یوآب از نزد داوود رفت، فوراً چند نفر را به‌دنبال اَبنیر فرستاد و او را از کنار چشمۀ سیره بازگرداندند، ولی داوود از این کار هیچ آگاهی نداشت.

27 به مجرّدی که اَبنیر به حِبرون رسید، یوآب او را به بهانهٔ مذاکرهٔ خصوصی به کنار دروازهٔ شهر برد و در آنجا به انتقام خون برادر خود عَسائیل، شکم او را درید و او را به قتل رساند.

28 هنگامی‌که داوود از ماجرا باخبر شد گفت: «من و سلطنت من در ریختن خون اَبنیر در حضور خداوند گناهی نداریم. یوآب و خاندان او مقصّرند.

29 از خدا می‌خواهم که یوآب و خاندان پدرش به ترشّح و جذام مبتلا شوند، یا مثل زنان نخ‌ریسی کنند، یا به دَم شمشیر کشته شوند و یا از قحطی بمیرند.»

30 به‌این‌ترتیب یوآب و برادرش اَبیشای، اَبنیر را کشتند، زیرا برادر ایشان، عَسائیل را در جنگ جِبعون به دست ایشان به قتل رسیده بود.


خاکسپاری اَبنیر

31 داوود به یوآب و تمام کسانی‌ که با او بودند گفت: «لباس خود را پاره کنید و پلاس بپوشید و برای اَبنیر سوگواری کنید.» داوود پادشاه در پی جنازۀ او رفت.

32 بعد اَبنیر را در حِبرون به خاک سپردند و پادشاه با آواز بلند بر سر قبر او گریه کرد و همۀ مردم نیز گریستند.

33 آنگاه پادشاه این سوگ‌نامه را برای اَبنیر خواند: «چرا می‌بایست اَبنیر به چنین وضع ننگینی بمیرد؟!

34 دست‌های تو بسته و پای‌هایت در زنجیر نبودند. تو به دست فرومایگان کشته شدی.» و مردم دوباره برای اَبنیر گریه کردند.

35 چون داوود در روز دفن اَبنیر چیزی نخورده بود، مردم از او خواهش کردند که غذا بخورد، امّا داوود سوگند یاد کرد که تا غروب آفتاب لب به چیزی نزند.

36 مردم احساسات نیک او را مانند دیگر کارهای خوب او تقدیر کردند.

37 آنگاه همهٔ آن‌ها دانستند که پادشاه در کشتن اَبنیر پسر نیر دخالتی نداشته است.

38 پادشاه به مأموران خود گفت: «می‌دانید امروز یک رهبر بزرگ اسرائیل کشته شده است.

39 با این‌که من، پادشاه برگزیدۀ خداوند هستم، امّا امروز ضعیفم و این مردان یعنی پسران صِرویَه از من تواناتر هستند. خداوند مردم شریر را به جزای کارهایشان برساند.»

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
Lean sinn:



Sanasan