Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -

۲سموئیل 2 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳


داوود، پادشاه برگزیدۀ یهودا

1 داوود از خداوند پرسید: «آیا به یکی از شهرهای یهودا بروم؟» خداوند جواب داد: «بلی، برو.» داوود پرسید: «به کدام شهر بروم؟» خداوند فرمود: «به شهر حِبرون.»

2 پس داوود با دو زن خود، اَخینوعم یِزرِعیلی و اَبیجایل، بیوۀ نابال کَرمِلی

3 و با جنگ‌جویانش و خانواده‌های ایشان به شهرهای اطراف حِبرون رفته در آنجا ساکن شد.

4 آنگاه مردم یهودا آمده داوود را به‌عنوان پادشاه طایفهٔ یهودا، مسح کردند. هنگامی‌که به داوود خبر رسید که مردم یابیشِ جِلعاد، شائول را به خاک سپرده‌اند،

5 او این پیام را برای ایشان فرستاد: «خداوند شما را به‌خاطر وفاداری‌ای که به پادشاه داشته‌اید و او را آبرومندانه دفن کردید، برکت بدهد!

6 باشد که خداوند وفا و محبّت سرشار خود را نصیب شما گرداند! من هم به‌خاطر کردار نیک شما، خوبی و احسان خود را از شما دریغ نمی‌کنم.

7 نیرومند و شجاع باشید! پادشاه شما شائول مُرده است و مردم یهودا مرا به پادشاهی خود مسح کرده‌اند.»


ایشبوشِت، پادشاه اسرائیل

8-9 در این وقت، اَبنیر پسر نیر، فرماندهٔ لشکر شائول، به مَحَنایِم رفت و ایشبوشِت پسر شائول را به پادشاهی قلمرو جِلعاد، اَشیر، یِزرِعیل، اِفرایِم، بنیامین و تمام سرزمین اسرائیل گماشت.

10 وقتی ایشبوشِت پادشاه شد، چهل‌ساله بود و دو سال سلطنت کرد. امّا طایفۀ یهودا، از داوود پیروی می‌کردند.

11 داوود مدّت هفت سال و شش ماه در حِبرون، پادشاه طایفۀ یهودا بود.


جنگ اسرائیل و یهودا

12 اَبنیر، پسر نیر با سربازان ایشبوشِت از مَحَنایِم به جِبعون رفت.

13 یوآب پسر صِرویَه و سربازان داوود رفته آن‌ها را در برکۀ جِبعون ملاقات کردند. هر دو سپاه مقابل یکدیگر در دو طرف برکه نشستند.

14 آنگاه اَبنیر به یوآب گفت: «بگذار جوانان ما زورآزمایی کنند!» یوآب موافقت کرد.

15 پس دوازده نفر از هر گروه بنیامین و ایشبوشِت پسر شائول و دوازده نفر از گروه داوود انتخاب شدند و به جنگ پرداختند.

16 هریک سر حریف خود را گرفته و با شمشیر به پهلوی او می‌زد، تا همۀ آن‌ها کشته شدند. بنابراین آن مکان را «میدان شمشیر» نامیدند.

17 پس در آن روز جنگ سختی درگرفت و سپاه داوود، لشکر اَبنیر را شکست داد.

18 سه پسر صِرویَه، یعنی یوآب، اَبیشای و عَسائیل هم در آنجا بودند. عَسائیل که مثل یک غزال وحشی، چابک و تیز بود،

19 اَبنیر را سخت تعقیب می‌کرد بدون آنکه در تعقیب او به چپ یا راست متمایل شود. مستقیماً او را دنبال کرد و هیچ‌چیزی مانعش نمی‌شد.

20 اَبنیر به پشت سر نگاه کرد و پرسید: «عسائیل، این تو هستی؟» او جواب داد: «بلی، من هستم.»

21 اَبنیر گفت: «به راست و چپ خود نگاه کن و یکی از این جوانان را گرفته هرچه را که دارد تصرّف کن.» امّا عَسائیل قبول نکرد و به تعقیب خود ادامه داد.

22 باز اَبنیر به او گفت: «از اینجا برو. من نمی‌خواهم تو را بکُشم، زیرا در‌آن‌صورت چطور می‌توانم به روی برادرت یوآب نگاه کنم؟»

23 امّا او بازهم قبول نکرد. آنگاه اَبنیر با ته نیزه‌اش به شکم او زد و نیزه‌اش از پشت او بیرون آمد. عَسائیل به زمین افتاد و مُرد. هرکه به آن مکانی که جنازۀ عَسائیل افتاده بود رسید، ایستاد.

24 یوآب و اَبیشای به‌دنبال اَبنیر رفتند. هنگام غروب آفتاب به تپّۀ امّه که در نزدیکی جیَح و در راه بیابان جِبعون است، رسیدند.

25 سپاه اَبنیر که همه از مردم بنیامین بودند، در بالای تپّه جمع شدند.

26 اَبنیر، یوآب را خطاب کرده گفت: «آیا ما باید برای همیشه در جنگ باشیم؟ آیا تو نمی‌توانی ببینی که در آخر چیزی جز تلخی باقی نمی‌ماند؟ ما از اقوام تو هستیم. آخر کی به افرادت دستور خواهی داد که از تعقیب ما دست بکشند؟»

27 یوآب در جواب گفت: «به خدای زنده سوگند می‌خورم که اگر تو حرفی نمی‌زدی، مردان من تا فردا صبح شما را تعقیب می‌کردند.»

28 آنگاه یوآب شیپور را به صدا درآورد و همگی توقّف کرده دست از تعقیب سپاه اسرائیل کشیدند و دیگر با آن‌ها جنگ نکردند.

29 اَبنیر و مردان او تمام شب از راه دشت اُردن رفته از رود اُردن عبور کردند. فردای آن روز تا ظهر راه پیمودند تا به مَحَنایِم رسیدند.

30 یوآب پس از تعقیب اَبنیر به حِبرون برگشت و تمام سپاه خود را جمع کرد. او بعد از سرشماری متوجّه شد که به‌غیراز عَسائیل، نوزده نفر دیگر از مردان داوود کم شده بودند.

31 امّا سی‌صد و شصت نفر از افراد اَبنیر، از طایفۀ بنیامین، به دست مردان داوود کشته شده بودند.

32 سپس یوآب و مردانش جنازۀ عَسائیل را بُردند و در آرامگاه پدرش در بِیت‌لِحِم به خاک سپردند. یوآب و افرادش تمام شب راه رفتند و سپیده‌دم به حِبرون رسیدند.

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
Lean sinn:



Sanasan