Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -

۲سموئیل 12 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳


پیغام ناتان و توبۀ داوود

1 خداوند ناتان نبی را نزد داوود فرستاد. ناتان نزد او رفت و به او گفت: «در شهری دو مرد زندگی می‌کردند. یکی از آن‌ها ثروتمند و دیگری فقیر بود.

2 مرد ثروتمند رمه و گلّۀ فراوان داشت.

3 امّا آن شخص دیگر، از مال دنیا فقط یک برّۀ مادّه داشت که خریده و پرورش داده بود. این برّه مثل حیوانی دست‌آموز با او و فرزندانش بزرگ می‌شد. آن برّه از کاسۀ او می‌خورد و از جام او می‌نوشید؛ در آغوش او می‌خوابید و مانند دختر خود او بود.

4 روزی یک مسافر به خانۀ مرد ثروتمند آمد. او نخواست که از گلّه و رمۀ خود برّه‌ای را بگیرد و برای مهمان خود غذا تهیّه کند. در عوض رفت و برّۀ آن مرد فقیر را گرفت و آن‌ را کباب کرده برای مهمانش آورد.»

5 وقتی داوود این را شنید، بسیار خشمگین شد و به ناتان گفت: «به نام خداوند سوگند کسی‌ که این کار را کرد، سزاوار مرگ است.

6 چون او با بی‌رحمی برّۀ آن مرد فقیر را گرفت، او باید چهار برابر تاوان بدهد.»

7 ناتان به داوود گفت: «تو همان شخص هستی، و یَهْوه، خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: من تو را به‌عنوان پادشاه اسرائیل برگزیدم و تو را از دست شائول نجات دادم.

8 کاخ شائول را به تو بخشیدم و زن‌های او را به تو دادم، و تخت سلطنت اسرائیل و یهودا را به تو عطا کردم. اگر همۀ این‌ها کم بود، من به تو زیادتر می‌دادم.

9 پس چرا از فرمان‌های من سرپیچی نمودی و کاری کردی که در نظر من ناپسند بود؟ اوریای حِتّی را با شمشیر عَمونیان به قتل رساندی و زن او را تصاحب کردی.

10 بنابراین شمشیر هرگز از خانواده‌ٔ تو دور نخواهد بود. چرا تو زن اوریای حِتّی را گرفته به همسری خود در‌آوردی؟ من از این عمل تو بسیار ناراضی هستم.»

11 خداوند چنین می‌گوید: «من از خانوادۀ خودت کسی را بلای جانت می‌گردانم و زن‌هایت را می‌گیرم و به مردم دیگر می‌دهم. و آن‌ها با زن‌هایت در برابر چشم همه هم‌بستر خواهند شد.

12 تو آن کار را در خفا کردی، امّا کاری که من با تو می‌کنم در روز روشن و در حضور تمام مردم اسرائیل خواهد بود.»

13 داوود به ناتان گفت: «من در برابر خداوند گناه کرده‌ام.» ناتان گفت: «خداوند گناهت را بخشیده است و به‌خاطر گناهی که کردی، نخواهی مرد.

14 ولی چون با این کارِ زشت خود باعث شده‌ای که دشمنان خداوند کُفر بگویند، بنابراین این فرزند تو خواهد مُرد.»

15 ناتان این‌ را گفت و به خانۀ خود بازگشت. خداوند کودکی را که بیوۀ اوریا برای داوود به دنیا آورده بود، بیمار کرد.


مرگ پسر داوود

16 داوود در دعا از خدا خواست که او را شفا بدهد. او روزه گرفت و داخل اتاقش شده تمام شب بر روی زمین خوابید.

17 بزرگان قوم و خانواده‌اش آمدند و از او خواهش کردند که برخیزد و با آن‌ها نان بخورد، امّا او قبول نکرد.

18 در روز هفتم کودک مرد و خادمان داوود می‌ترسیدند که این خبر را به او بدهند. آن‌ها گفتند: «زمانی‌‌ که کودک هنوز زنده بود، داوود سخنان ما را نمی‌شنید، حال ما چگونه می‌توانیم این خبر را به او بدهیم؟ او ممکن است به خود صدمه‌ای برساند.»

19 امّا وقتی داوود دید که خادمانش آهسته صحبت می‌کنند، فهمید که فرزندش مُرده است. از آن‌ها پرسید: «آیا کودک مُرده است؟» آن‌ها جواب دادند: «بلی، مُرده است.»

20 آنگاه داوود از روی زمین برخاسته حمام کرد و عطر زده و لباس تمیز پوشید. سپس برای عبادت به خانهٔ خداوند رفت. وقتی از آنجا به خانه برگشت، گفت که برایش غذا بیاورند. غذا را آورده پیش رویش گذاشتند و او خورد.

21 خادمانش تعجّب کرده پرسیدند: «ما نمی‌فهمیم! وقتی‌که بچّه زنده بود، تو روزه گرفتی و گریه کردی. حالا که او مُرده است، آمدی و غذا می‌خوری.»

22 داوود در جواب گفت: «وقتی‌که کودک هنوز زنده بود، روزه گرفتم و گریه کردم، زیرا امیدوار بودم که شاید خداوند بر من رحم کند و او را شفا بدهد.

23 امّا حالا که او مُرده است، چرا روزه بگیرم؟ آیا امکان دارد که او را باز آورم؟ من نزد او خواهم رفت، ولی او نزد من باز نخواهد گشت.»


تولّد سلیمان

24 سپس داوود زن خود، بِتشِبَع، را تسلّی داد و با او هم‌بستر شد. بعد از مدّتی بِتشِبَع پسری به دنیا آورد و داوود او را سلیمان نامید. خداوند سلیمان را دوست داشت

25 و پیامی به‌وسیلهٔ ناتان نبی برای داوود فرستاد تا سلیمان را یدیدیا، یعنی محبوب خدا، لقب دهد.


تسخیر رَبَّه توسط داوود
( اوّل تواریخ 20‏:1‏-3 )

26 در این زمان یوآب با عَمونیان می‌جنگید و می‌خواست رَبَّه پایتخت ایشان را تصرّف کند.

27 او پیامی برای داوود فرستاده گفت: «من با عَمونیان جنگیده شهر رَبَّه را که ذخیرۀ آب آن‌ها است، تصرّف کرده‌ام.

28 پس حالا بقیّۀ سپاه را با خود بیاور و کار را تمام کن تا تسخیر و پیروزی به نام تو خاتمه یابد، نه به نام من.»

29 پس داوود همۀ سپاه را جمع کرده به رَبَّه رفت و جنگیده آن‌ را به‌کلّی تصرّف کرد.

30 تاج مِلکُوم خدای عَمونیان را که وزن آن سی‌وچهار کیلوگرم طلای خالص و دارای جواهر بود، از سرش برداشت و بر سَرخود گذاشت و غنائم بسیار زیاد و گران‌بهایی را با خود برد.

31 او مردم شهر را به بردگی گرفت تا با ارّه، کلنگ و تبر کار کنند، و گروهی را در کوره‌های آجرپزی به کار گُماشت. او به همین ترتیب با همۀ شهرهای عَمونیان رفتار کرد. آنگاه داوود و سپاهیانش به اورشلیم بازگشتند.

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
Lean sinn:



Sanasan