Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -

۲سموئیل 11 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳


داوود و بِتشِبَع

1 در فصل بهار، هنگامی‌که پادشاهان به جنگ می‌روند، داوود یوآب را با سپاه اسرائیل به جنگ فرستاد. آنان عَمونیان را از بین بردند و شهر رَبَّه را محاصره کردند. امّا داوود در اورشلیم ماند.

2 یک روز، هنگام عصر داوود از بستر برخاست و به پشت‌بام کاخ رفته به قدم زدن پرداخت. از روی بام چشمش بر زنی افتاد که حمام می‌کرد. او زن بسیار زیبایی بود.

3 داوود کسی را فرستاد تا بداند که آن زن کیست. معلوم شد که او بِتشِبَع، دختر اِلیعام، و زن اوریای حِتّی است.

4 پس داوود قاصدان را فرستاد تا آن زن را به حضورش بیاوردند و داوود با او هم‌بستر شد. او قبل از این‌که بیاید، مراسم پاکیزگی بعد از عادت ماهانه را انجام داده بود. سپس آن زن به خانۀ خود رفت.

5 آن زن پس از مدّتی پی برد که حامله است. پس قاصدی نزد داوود فرستاد تا حاملگی‌اش را به او خبر بدهد.

6 آنگاه داوود به یوآب پیام فرستاد و از او خواست که اوریای حِتّی را نزد او بفرستد.

7 هنگامی‌که اوریا آمد، داوود از حال یوآب و سپاه او و وضع جنگ جویا شد.

8 بعد به اوریا گفت که به خانۀ خود برود و شست‌وشو کند و هدیه‌ای هم برای او به خانه‌اش فرستاد.

9 امّا اوریا به خانۀ خود نرفت و در نزد دروازۀ کاخ با سایر خادمان پادشاه خوابید.

10 چون داوود باخبر شد که اوریا به خانۀ خود نرفته است، او را به حضور خود خواسته گفت: «تو مدّت زیادی از خانه‌ات دور بودی، پس چرا دیشب به خانهٔ خود نرفتی؟»

11 اوریا جواب داد: «آیا روا است که صندوق پیمان، مردم اسرائیل و یهودا، سرورم یوآب و سپاه او بیرون در دشت باشند و من به خانۀ خود بروم و با همسرم بخورم و بنوشم و هم‌خواب شوم. به جان شما سوگند که من هرگز چنین کاری را نخواهم کرد.»

12 آنگاه داوود گفت: «امروز هم همین‌جا بمان و فردا دوباره به اردوگاه برو.» پس اوریا آن روز و فردایش را در اورشلیم ماند.

13 داوود او را برای شام دعوت نمود و او را مست کرد. اوریا آن شب نیز به خانۀ خود نرفت و با خادمان پادشاه خوابید.

14 فردای آن روز داوود نامه‌ای به یوآب نوشت و به‌وسیلهٔ اوریا برای او فرستاد.

15 متن نامه از این‌ قرار بود: «اوریا را در صف اوّل یک جنگ سخت قرار بده و خودت عقب‌نشینی کن و بگذار تا او کشته شود.»

16 پس یوآب او را در جایی‌که شهر در محاصره بود، قرار داد، چون او می‌دانست که بهترین جنگ‌جویان دشمن در آنجا می‌جنگیدند.

17 آنگاه دشمنان از شهر بیرون آمدند و با یک حمله، تعدادی از سربازان بنی‌اسرائیل را به قتل رساندند که اوریای حِتّی هم ازجملۀ کشته‌شدگان بود.

18 یوآب اخبار جنگ را برای داوود فرستاد

19 و به نامه‌رسان گفت: «وقتی پیام مرا به پادشاه گفتی،

20 اگر دیدی که پادشاه خشمگین شد و گفت، 'چرا آن‌قدر به شهر نزدیک شدید؟ آیا نمی‌دانستید که دشمن از بالای دیوار تیراندازی می‌کند؟

21 مگر فراموش کردید که در شهر تِبص یک زن با انداختن سنگ آسیاب دستی از بالای دیوار اَبی‌مِلِک پسر جِدعون را کشت؟ پس چرا به نزدیک شهر رفتید؟' آن‌وقت به او بگو که خادمش، اوریای حِتّی هم کشته شد.»

22 نامه‌رسان رفت و پیام یوآب و وقایع جنگ را به داوود گزارش داد

23 و گفت: «دشمن از شهر بیرون آمد و به ما حمله کرد. ما آن‌ها را دوباره به دروازۀ شهر راندیم.

24 آنگاه تیراندازان دشمن از بالای دیوار شهر بر ما تیراندازی کردند و بعضی از افراد ما را کشتند و اوریای حِتّی هم کشته شد.»

25 داوود به قاصد گفت: «به یوآب دل‌داری بده و به او بگو نگران نباشد چون کسی نمی‌داند چه کسی در جنگ کشته خواهد شد. به او بگو در آینده سخت‌تر بجنگد و شهر را تسخیر کند.»

26 چون زن اوریا شنید که شوهرش کشته شده است، سوگوار شد.

27 وقتی دوران سوگواری به پایان رسید، داوود او را به خانۀ خود آورد و با او عروسی کرد. آن زن برایش پسری به دنیا آورد، امّا این کار در نظر خداوند ناپسند آمد.

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
Lean sinn:



Sanasan