Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -

۱سموئیل 3 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳


ظاهر شدن خداوند بر سموئیل

1 سموئیل تحت‌ نظر عیلی، خداوند را خدمت می‌کرد. در آن زمان، به‌ندرت پیامی از طرف خدا می‌رسید و رؤیاها کم بود.

2 یک‌شب، عیلی که چشمانش تار شده بود و چیزی را به‌خوبی نمی‌توانست ببیند، در بستر خود دراز کشیده بود.

3 چراغ معبد خداوند هنوز روشن بود. سموئیل هم در معبد خداوند، نزدیک صندوق پیمان خدا، به خواب رفته بود.

4 در همین وقت صدای خداوند آمد: «سموئیل! سموئیل!» او جواب داد: «بلی، آقای من.»

5 بعد از جای خود برخاست و نزد عیلی رفت و گفت: «ای آقا، شما مرا صدا کردید؟ چه می‌فرمایید؟» عیلی گفت: «من تو را صدا نکردم. برو بخواب.» پس سموئیل به رختخواب خود برگشت.

6-7 خداوند باز صدا کرد: «سموئیل!» سموئیل نمی‌دانست که او خداوند است، زیرا خداوند تا‌به‌حال با او صحبت نکرده بود. پس از جای خود برخاست و دوباره نزد عیلی رفت و پرسید: «بلی، چه می‌خواهید؟» عیلی گفت: «فرزندم، من تو را صدا نکردم. برو بخواب.» سموئیل هنوز صدای خداوند را نمی‌شناخت، زیرا تا‌به‌حال پیامی از طرف خدا به او نرسیده بود.

8 خداوند برای بار سوّم سموئیل را صدا کرد. او باز برخاست و نزد عیلی رفت و گفت: «مرا صدا کردید؟ من اینجا هستم.» آنگاه عیلی دریافت که خداوند سموئیل را صدا می‌کند.

9 بنابراین به سموئیل گفت: «برو بخواب؛ و اگر او تو را دوباره خواند، بگو، 'بفرما خداوندا، بنده‌ات می‌شنود.'» پس سموئیل رفت و در جای خود دراز کشید.

10 خداوند آمد و در مقابل سموئیل ایستاد و مثل دفعات پیش صدا کرد: «سموئیل! سموئیل!» و سموئیل جواب داد: «بفرما خداوندا، بنده‌ات می‌شنود.»

11 خداوند به سموئیل گفت: «من کار وحشتناکی در اسرائیل انجام خواهم داد که هرکه بشنود، از ترس حیرت‌زده خواهد شد.

12 در آن روز هرآنچه را که علیه خاندان عیلی گفته‌ام، از اوّل تا آخر به‌جا خواهم آورد.

13 به او خبر دادم که به‌زودی خاندان او مجازات خواهند شد، زیرا پسران او به من کُفر گفتند و او آن‌ها را از گناهشان بازنداشت.

14 بنابراین قسم ‌می‌خورم که گناهان خاندان عیلی را با قربانی و صدقه نخواهم بخشید.»

15 آن شب سموئیل تا صبح در بستر ماند و صبح هنگام مانند همیشه دروازه‌های خانهٔ خداوند را باز کرد. او می‌ترسید که دربارۀ رؤیایی که دیده بود، چیزی به عیلی بگوید.

16 امّا عیلی، سموئیل را صدا کرد و گفت: «سموئیل، فرزندم.» او جواب داد: «بلی، آقای من.»

17 عیلی پرسید: «خداوند به تو چه گفت؟ چیزی را از من پنهان نکن. اگر همهٔ آنچه را که به تو گفت، به من نگویی، خدا تو را مجازات خواهد کرد.»

18 پس سموئیل همه‌‌چیز را به عیلی گفت و چیزی را از او پنهان نکرد. عیلی گفت: «او خداوند است، پس بگذار هرچه ارادۀ او می‌باشد، انجام دهد.»

19 سموئیل بزرگ می‌شد و خداوند همراه او بود و هرآنچه به سموئیل می‌گفت، به حقیقت می‌پیوست.

20 تمام قوم اسرائیل، از دان در شمال، تا بِئِرشِبَع در جنوب، اطّلاع یافتند که سموئیل به مقام نبوّت برگزیده شده است.

21 از آن به بعد، خداوند خود را در شیلوه ظاهر می‌کرد، جایی که به سموئیل ظاهر شده و با او صحبت کرده بود.

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
Lean sinn:



Sanasan