۱سموئیل 26 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳داوود دوباره از کشتن شائول صرفنظر میکند 1 چند نفر از اهالی زیف نزد شائول به جِبعَه آمده گفتند: «داوود در تپّۀ حَخیلَه که روبهروی بیابان است خود را پنهان کرده است.» 2 پس شائول با سه هزار نفر از بهترین سربازان خود در تعقیب داوود به زیف رفت. 3 او در تپّۀ حَخیلَه که در سر راه و در شرق بیابان بود، اردو زد. داوود هنوز در بیابان بود و وقتیکه فهمید شائول به تعقیب او میآید، 4 جاسوسانی را فرستاد و باخبر شد که شائول درواقع آنجا است. 5 آنگاه داوود به اردوگاه شائول رفت و جایی را که شائول و اَبنیر پسر نیر، فرمانده سپاه، در آنجا خوابیده بودند، پیدا کرد و دید که شائول در درون اردو درحالیکه محافظین به دور او حلقه زدهاند، خوابیده است. 6 بعد داوود آمد و به اَخیمِلِک حِتّی و اَبیشای پسر صِرویَه، برادر یوآب گفت: «آیا کسی حاضر است که با من به اردوی شائول بیاید؟» اَبیشای جواب داد: «من میآیم.» 7 پس داوود و اَبیشای هنگام شب به اردوی شائول رفتند و دیدند که شائول در خواب است و نیزهاش در بالای سرش بر زمین فرورفته است. اَبنیر و محافظین هم دور او خوابیده بودند. 8 اَبیشای به داوود گفت: «خداوند امروز دشمن شما را به دست شما داد. حالا اجازه بفرما که او را با نیزۀ خودش به زمین بکوبم. فقط یک ضربه کافی است که او را بکُشم و ضربۀ دوّم لازم نیست.» 9 داوود گفت: «تو نباید به او آسیبی برسانی! زیرا خداوند کسی را که دست خود را بر برگزیدۀ او دراز کند، مجازات خواهد کرد. 10 به خداوند زنده سوگند که روزی خود خداوند او را هلاک خواهد کرد، یا اَجلش رسیده خواهد مُرد، و یا در جنگ کشته خواهد شد. 11 خدا نکند که من کسی را که خداوند پادشاه ساخته است، بکُشم! ولی یک کار میکنم؛ نیزهای که بالای سرش است و کوزۀ آبش را برداشته از اینجا میرویم!» 12 پس داوود نیزه و کوزۀ آب شائول را از بالای سرش برداشته به راه خود رفت. کسی ایشان را ندید و متوجّه آنها نگردید و هیچکس بیدار نشد، چون خداوند خواب سنگینی بر همه آورده بود. 13 سپس داوود بهطرف دیگر درّه رفت و در بالای تپّه در فاصلۀ دور و مطمئنی ایستاد. 14 آنگاه رو به سپاه و اَبنیر پسر نیر کرده با صدای بلند گفت: «ای اَبنیر، صدای مرا میشنوی؟» او جواب داد: «این کیست که با فریاد خود پادشاه را بیدار میکند؟» 15 داوود به اَبنیر گفت: «تو چگونه مردی هستی؟ سربازی بهتر از تو در تمام اسرائیل نیست. پس چرا از آقای خود، پادشاه بهدرستی نگهبانی نمیکنی؟ هماکنون شخصی وارد اردوگاه شد تا آقای تو را بکُشد و تو باخبر نشدی. 16 به خداوند قسم، تو باید کشته شوی چون از آقای خود که پادشاهِ برگزیدۀ خداوند است، بهخوبی حفاظت نکردی. آیا میدانی که نیزه و کوزۀ آب پادشاه که بالای سرش بودند، کجا هستند؟» 17 شائول صدای داوود را شناخت و پرسید: «پسرم داوود، آیا این تو هستی؟» داوود جواب داد: «بلی، سرورم، این من هستم. 18 من چه کردهام؟ گناه این خادم تو چیست که همیشه در تعقیبش هستی؟ 19 از پادشاه درخواست میکنم به عرض این بنده گوش بدهد. اگر خداوند تو را بر ضد من برانگیخته است، من قربانی میدهم تا بخشیده شوم و اگر دسیسۀ مردم باشد، لعنت خداوند بر ایشان باد! آنها مرا از سرزمین خداوند بیرون کرده به سرزمینی فرستادهاند که در آن فقط بُتهای بیگانه را میتوان پرستش کرد. 20 نگذار خون من در سرزمین بیگانگان و دور از حضور خداوند به زمین بریزد. چرا پادشاه اسرائیل به این بزرگی مانند کسی که برای شکار یک کبک به کوهها میرود، به تعقیب من که پشۀ ناچیزی هستم، باشد؟» 21 شائول گفت: «من اشتباه کردم؛ بازگرد پسرم، من دیگر آزاری به تو نخواهم رسانید، زیرا تو امروز از گرفتن جان من چشمپوشی کردی. رفتار من احمقانه بوده است و میدانم که خطای بزرگی از من سرزده است.» 22 داوود گفت: «نیزهات نزد من است. یکی از محافظینت را بفرست تا آن را برایت بیاورد. 23 خداوند هرکس را برحسب نیکی و وفاداری او پاداش میدهد. خداوند تو را امروز به دست من داد، امّا چون تو پادشاه برگزیدۀ خداوند هستی، من صدمهای به تو نرساندم. 24 پس همانطور که من امروز از گرفتن جان تو چشمپوشی کردم، باشد که خداوند هم مرا از همهٔ مصیبتها برهاند.» 25 شائول به داوود گفت: «پسرم، خدا تو را برکت دهد. تو در هرآنچه که انجام بدهی، موفّق خواهی شد.» آنگاه داوود به راه خود رفت و شائول هم به خانۀ خود برگشت. |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies